ظرفیت سنجی مجموعه های نمایشی تلویزیونی در خلق ابرقهرمان ایرانی (با مطالعه تطبیقی نقش اسطوره ها و کهن الگوها در خلق ابرقهرمان ایرانی و هالیوودی)
ظرفیت سنجی مجموعه های نمایشی تلویزیونی در خلق ابرقهرمان ایرانی (با مطالعه تطبیقی نقش اسطوره ها و کهن الگوها در خلق ابرقهرمان ایرانی و هالیوودی)
خلاصه داستان:
خلیل بسیجی معروف که به «خلیل کاتیوشا» شهرت دارد پس از قبول نکردن بادیگاردی رحیم مشایی مجبور میشود چند روزی را کنار عرشیا پسر جلف پولدار بگذراند. این اختلاف طبقاتی و دیدگاه باعث میشود دردسرهایی برای هم ایجاد کنند.
شعار فیلم «من اگر بخوام توی زندگیم موفق باشم حتما نباید اونجوری به زندگی نگاه کنم که تو نگاه میکنی»
بازیگران: احمد مهرانفر، سیما تیرانداز، ارژنگ امیرفضلی، لیندا کیانی، میترا حجار، لیلا اوتادی، قاسم زارع، مهران رجبی، خشایار راد،بیژن بنفشهخواه، امید منصورفلاح، ماهان ناصربخت و رادمهر روحانی مقدم
تهیه کننده و کارگردان:علی عطشانی، نویسنده:مهدی علی میرزایی – بر اساس طرحی از خشایار الوند، مدیرتولید:علیرضا یگانگی، برنامهریز:عاطفه باقری،طراح صحنه و لباس:آبتین برقی، طراح گریم:فرزانه زردشت، مدیرفیلمبرداری:محمود عطشانی، مدیرصدابرداری:محمد شاهوردی، عکاس:پیمان گرزم، گروه کارگردانی:محمود تیموری، اشکان صفاری، تهمینه بصرهای،سید امین شجاعی
در پایان قسمت نخست مجموعه سینمایی «دونده هزارتو» قبل از اینکه گروه نجات، توماس و سایر همراهانش را سوار هلکوپتر کند در همان قسمت دوم در خواهیم یافت که شدت نور خورشید پایان کره زمین را رقم زده است. وقتی از بیشه سر سبز قسمت اول وارد فضای بیابانی قسمت دوم میشویم، تناقضهای بنیادین طراحی دراماتیک ملموستر میشود. تفاوت عجیبی میان زمین سبز و فضاهای ابری قسمت اول فیلم و بیابانهای خشک قسمت دوم وجود دارد. چگونه نور خورشید شدت گرفته، آخرالزمانی را رقم زده و پس از آن شرایط به حالت عادی بازگشته است و تفاوت اقلیمی که هزارتوی سبز با خروجی بیابانی چه دلیلی میتواند داشته باشد به غیر از اینکه فیلم اشکلات بنیادین در طراحی جغرافیایی دارد.
بخشی از فیلمهای اَبَرقهرمانانه 10 سال اخیر سینما پس از انقلاب، مجموعه سینمایی «هری پاتر» و « گرگ و میش»، برای مخاطبان گروه سنی نوجوانان ساخته میشود؛ آثاری نظیر مجموعه «بازیهای گرسنگی» ،«متمایز» و فیلم «بخشنده» و... .
«دونده هزارتو» با ترجمه دیگر «مازگرد» ادامه همین روند است و مثل همه آثار نامبرده شده به تاسی از انقلاب نوجوانانه هالیوود، شخصیت محوریاش نوجوانی باهوش و چالاک است که نقش قهرمان قائم به ذات فیلم را بازی میکند و تسلط او جنبههای قهرمانانه روایت را تحتالشعاع قرار میدهد.
محمود اربابی معاون توسعه فناوری و مطالعات سینمایی سازمان سینمایی و رئیس شورای سیاستگذاری دومین دوره جایزه پژوهش سینمایی سال طی حکمی دکتر احمد ضابطی جهرمی را به عنوان دبیر این جایزه تعیین کرد.
به گزارش روابط عمومی سازمان امور سینمایی و سمعی بصری، در راستای تداوم حرکت سینمای ایران به سمت ارتباط نزدیکتر با پژوهش و پژوهشگری، محمود اربابی معاون توسعه فناوری و مطالعات سینمایی سازمان سینمایی و رئیس شورای سیاستگذاری دومین دوره جایزه پژوهش سینمایی سال طی حکمی دکتر احمد ضابطی جهرمی را به عنوان دبیر این جایزه تعیین کرد.
مستند «آخرین پرواز» زندگی و فعالیتهای امیر صلواتی را قبل و بعد از انقلاب به تصویر میکشد و راوی مجاهدتها و رشادتهای او و همرزمانش در دوران دفاع مقدس است. امیر صلواتی که از روز اول آغاز دفاع مقدس در عملیاتهای پی در پی و غرورآفرین نیروی هوایی در خاک عراق حضور داشت، روز سوم مهر 1359 به اسارت نیروهای بعثی افتاد. بخشی از این مستند هم به دوران اسارت امیر صلواتی میپردازد که در آنجا او با یکی از دوستان عراقیاش به عنوان فرمانده عراقی روبرو میشود و واکنش عجیبی از او میبیند و این واکنش از نقاط عطف مستند محسوب میشود. مستند «آخرین پرواز» را محسن قیصری با مشارکت سازمان هنری و رسانهای اوج ساخته و پرداخته کرده که امشب ساعت 23:15 پس از سریال شبانگاهی به مدت یک ساعت روی آنتن خواهد رفت.
محسن قیصری تهیهکننده و کارگردان این مستند گفت: «آخرین پرواز» زندگی شخصیتی را روایت میکند که یک خلبان وظیفهشناس است. او در عملیاتهای جنگی نیروی هوایی حضور فعالی داشت؛ سرتیپ خلبان محمدرضا صلواتی سوم مهرماه 59 زمانی که جهت بمباران پایگاه نظامی کوت رهسپار این مناطق عملیاتی شد هواپیمایش مورد اصابت موشک قرار گرفت و سقوط کرد. اما خلبان ایرانی جان سالم به در برد و 10 سال در اسارت رژیم بعث عراق بود. این مستند با نگاهی به این اتفاقات، زندگی قبل از انقلاب، جنگ، اسارت و دورانی که به وطن برمیگردد و زندگیاش را شروع میکند، قصد دارد سبک زندگی این قهرمانان حقیقی را که میتواند درسآموز نسل جدید باشد، یک روایت بیپرده و جذاب داشته باشد. البته شاید نقطه تلخ و تأثیرگذار این مستند به از دنیا رفتن همسر خلبان صلواتی برگردد که خیلی ناگهانی دارفانی را وداع میگوید.
وی به نقاط عطف این مستند اشاره کرد و گفت: ماجرای دیدار سرتیپ خلبان محمدرضا صلواتی با هیئت نظامی از عراق در سال 1975 شاید یکی از جذابترین بخشهای مستند «آخرین پرواز» باشد. جایی که هیئت نظامی از عراق بعد از قرارداد 1975 میلادی به ایران میآیند و سرپرستی این هیئت نظامی را وفیق السامرائی رئیس اطلاعات ارتش عراق برعهده دارد. هیئت استقبال و گفتگو کننده را نیز سرتیپ صلواتی به عنوان مستشار نظامی همراهی میکند. این دو هیئت بالغ بر بیش از دو هفته در نقاط مرزی ایران با هم به صورت شبانهروز کار میکردند. در این فرصت، خلبان صلواتی با وفیق السامرائی یک دوستی و رفاقت پیدا میکند. بعد از بازگشت هیئت عراقی به کشورش، وفیق در پیامی به خلبان ایرانی ما میگوید آرزو میکند روزی بتواند این محبتهای او را در عراق جبران کند. جالب است که پنج سال بعد به هنگام آغاز جنگ وقتی هواپیمای صلواتی در پایگاه کوت سقوط میکند و او را به بازجویی نزد رئیس اطلاعات ارتش عراق میبرند، دوباره آنجا با وفیق السامرائی دیدار میکند. اینجا مواجهه این دو نظامی که روزی با هم دوست بودند و الان به عنوان دشمن در مقابل هم قرار گرفتهاند یکی از نقاط عطف و زیبای این مستند به شمار میرود.
قیصری در پاسخ به این سوال که چه شد به فکر ساخت یک مستند داستانی درباره خلبان محمدرضا صلواتی افتادید، تصریح کرد: متأسفانه تاکنون کار قابل ملاحظهای درباره خلبانانی که به مدت ده سال در جنگ اسیر بودند، انجام نشده است. از این جهت برای من یک جذابیتی داشت به خصوص زندگی ایشان که دستخوش حوادث و اتفاقات جالبی در دوران اسارتش بود. جای چنین پرداختهایی درباره انسانهای تأثیرگذاری که قهرمانان واقعی هستند ولی زندگی بیسر و صدایی دارند، خالی بود. «آخرین پرواز» میتواند شروعی باشد برای تداوم این نوع پرداختهای جذاب و تأثیرگذار که مردم خصوصاً نسل جدید با قهرمانان واقعی جنگ که خیلی آرام و گمنام در این جامعه زندگی میکنند. جالب است بدانید 57 خلبان جنگنده(فانتوم) در طول جنگ اسیر شدند که از این 57 نفر، هفت نفر آنها آسمانی شدهاند و 50 نفر در بین ما هستند و این فرصت مغتنم است که با ذوق و قریحه منحصر به فرد و بلامنازعی، هنرمندانه سبک زندگی این قهرمانان واقعی را به نمایش درآوریم تا این نوع فرهنگهای غنی در جامعه امروز گسترش پیدا کنند.
وی در خاتمه افزود: پس از پخش مستند «آخرین پرواز» که امشب ساعت 23:15 روی آنتن شبکه یک سیما میرود در روزهای آتی به شبکه مستند هم میرود. فقط زمان قطعی پخش آن اعلام نشده که به زودی اطلاعرسانی خواهد شد. امیدوارم پس از صلواتی نوبت به معرفی شخصیتهای بزرگ و وارسته دیگر که خلبانان بزرگ و تلاشگری بودهاند که زندگیهایشان مملوء از جذابیتها و زیباییهای درسآموز است. جامعه امروز ما نیازمند تماشای این قهرمانان و احیای اسطورهسازی است که تلویزیون مثل قبل باید
پیشقدم باشد. جوانان ما باید بدانند این سرزمین به واسطه بزرگمردیهای چه انسانهای بزرگی، حماسه بزرگ دفاع مقدس را آفرید و از تمامیت ارضی خودش دفاع کرد.
خلاصه داستان: همایون پسر نوجوان دلواری است که به عشق تصاحب جایزۀ برتر خاطره نویسی، عزم خود را برای تحقیق پیرامون شخصیت شهید رئیسعلی دلواری جزم می کند. تحقیق تاریخیِ همایون، ما و او را به دنیای شاد، پر حادثه و فانتزی این فیلم میبرد…
فیلم سینمائی «پینوکیو، عامو سردار و رییسلی» به کارگردانی رضا صافی و نویسندگی مریم رنجبر جوایز بهترین فیلمنامه، بهترین فیلم و بهترین دستاورد فنی و هنری از بیست و نهمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودک و نوجوان در سال ۱۳۹۴ و تندیس زرین بهترین فیلم بخش بینالملل و جایزه ویژه هیات داوران از چهل و ششمین جشنواره بینالمللی فیلم رشد را بدست آورده است.
رهبر معظم انقلاب در جریان سفر خود در سال 1370 به استان بوشهر، درباره مبارزات ضد استعماری رئیس علی دلواری فرمودند:شهید رئیس علی دلواری قهرمان مبارزه با استعمار انگلیس است.
۱۲ شهریور ماه سالروز شهادت رئیسعلی دلواری و روز ملی مبارزه با استعمار انگلستان است.
کوثر؛ داستان یک موفقیتسال 1368بود زمانی که پدر تصمیم گرفت که اولین هواپیمای نظامی¬مافوق صوت ایران را بسازد. گاندی یک مثال جالب دارد ، ابتدا شما را نادیده میگیرند، بعد به شما میخندند، سپس به شما حمله میکنند و بعد شما پیروز میشوید.
سال 1368 بود زمانی که پدر تصمیم گرفت که اولین هواپیمای نظامی مافوق صوت ایران را بسازد. گاندی یک مثال جالب دارد، ابتدا شما را نادیده میگیرند، بعد به شما میخندند، سپس به شما حمله میکنند و بعد شما پیروز میشوید. این داستان مشابه در هر موفقیتی است. در ارتباط با ساخت جنگنده هم به همین شکل بود. ابتدا مانند امروز موضوع را نادیده گرفتند، بعد مسخره کردند و سپس شروع به مبارزه و ضربه زدن برای توقف کار کردند. اما آذرخش به سرانجام رسید قبل از اینکه پدر به شهادت برسد .
1. داستان پیدایش یک بازی
از آغاز هزاره دوم میلادی فیلمهای فرا واقع نگرانه و علمی- تخیلی، بیشتر روی عناوینی چون فرازمینیها، دیوها، ترول و قبایل دیگر، برگرفته از خصوصیات جنیان تمرکز و انسجام یافتند. چنین تمرکز و چرخشی اصولا مبتنی بر چیدمان، اهداف و اثر گذاریهای تبیین شدهای است.
با بررسی دقیقتر چنین آثاری، اشتراک و افتراقهای مشخصی بین آنها دیده میشود. در این میان دو جریان مشخص فکری و اجتماعی فرماسونری و ایلومیناتی در جهت گیریهای آنها قابل شناسی است. این دو جریان بیشتر از هر چیزی دو نحله فکری، سیاسی است که به منظور رخنه در نقاط مختلف جهان و تبیین، تکثیر و نهادینه کردن اهداف و آراء مشخصی است. آنها در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و هنری جهان، حضور جدی دارند.
فیلم سینمایی «بازیکن شماره یک آماده» Ready Player One به کارگردانی استیون اسپیلبرگ یکی از مهمترین فیلمهای اخیر است که به این مقوله میپردازد. «بازیکن شماره یک آماده » نام رمانی به قلم ارنست کلاین است که سال ۲۰۱۱ منتشر شد و به محبوبیت فراوانی دست یافت.
مدتهاست که نظریهپردازان برجسته و فعال در سطح جهان، سینما را بهعنوان تأثیرگذارترین وسیلهی القای افکار و آرای خود یافته و با جدیت هرچه بیشتر از این وسیلهی مهم در راستای منافع مشروع یا نامشروع موردنظر خود سود میجویند. این افراد متفکر و جستوجوگر با آگاهی از زوایای ذهنی مخاطب به خلق گونههای متفاوت شخصیتی میپردازند تا رفتهرفته ذائقهی مخاطب را بهسوی افکار و اهداف خود سوق دهند. ازجمله مهمترین آنها قهرمانان داستانها و آثار سینمایی هستند که وظایف همراه ساختن مخاطب با افکار سینماگر را بر عهده دارد.
برای آشنایی بیشتر شما خوانندگان عزیز و پرسشگر، نکاتی را در مورد قهرمانپروری در سینما یادآور میشویم که در زیر میخوانید:
قهرمان
حال که قصد داریم تا به قهرمانپروری در سینما بپردازیم، نخستین پرسشی که مطرح میشود این است که: قهرمان کیست؟
پویس مردمی افتخارم ایران توسط سازمان فضای مجازی سراج طراحی و اجرا شده است
بوی پیراهن یوسف نام فیلمی ایرانی به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا و محصول سال ۱۳۷۴ میباشد. آهنگساز اثر مجید انتظامی و دستیار کارگردان فیلم آتیلا پسیانی هستند.
خلاصه داستان:
دایی غفور راننده یک تاکسی فرودگاه، با وجود همه مدارکی که ثابت میکند پسرش یوسف در جنگ شهید شده، هنوز فکر میکند که او زنده است و حتی حرف دامادش اصغر را که همرزم یوسف بوده قبول نمیکند. او با این که پلاک یوسف را هم در شکم یک کوسه یافتهاند، همیشه منتظر است پسرش بازگردد. دایی غفور در فرودگاه با دختر جوانی به نام شیرین آشنا میشود که برای یافتن برادرش خسرو که در جنگ گم شده از اروپا به ایران آمدهاست. یکی از آزادگان که در زندان با خسرو، برادر شیرین بوده و به ایران بازگشته، با شیرین تماس میگیرد و میخواهد اطلاعاتی بدهد. شیرین و دایی غفور به دیدن او میروند و آزاده به آنها میگوید که خسرو سالم است و به زودی بازمیگردد. اما پنهانی به دایی غفور میگوید که نتوانسته حقیقت را به شیرین بگوید، زیرا خسرو در جریان یک اعتصاب در اردوگاه اعدام شدهاست. اصغر، داماد دایی غفور که معالجه اش را در آلمان ناتمام گذاشته و برگشته، مانند دایی غفور فکر میکند یوسف زنده است. به همین دلیل به مرز قصرشیرین ـ محل ورود اسرا ـ میرود. شیرین در تدارک استقبال از خسرو است که از حقیقت آگاه میشود. او به دایی غفور اعتراض میکند که میخواسته او را هم مانند خودش، اسیر توهم بازگشت عزیزش کند. شبی که شیرین قصد رفتن به پاریس را دارد، اصغر تلفنی به دایی غفور خبر میدهد که اطلاعاتی از خسرو به دست آمده و او به زودی به ایران بازمیگردد. دایی غفور و شیرین شبانه به سمت قصر شیرین حرکت میکنند. صبح روز بعد، هنگامی که شیرین در میان آزادگان به دنبال خسرو میگردد، ناباورانه یوسف را میبیند و مژده بازگشت عزیز دایی غفور را به او میدهد.
مهدی طحانیان، بهعنوان جوانترین اسیر جنگی در زمان اسارتش بشدت مورد توجه بعثیها بود. از این نظر خاطرات او ماجراهای تلخ و شیرینی بههمراه دارد. در این کتاب، خاطرات دوران اسارت آزاده سرافراز، مهدی طحانیان در سنین نوجوانی در زندانهای رژیم بعث عراق (۱۳۶۱ تا ۱۳۶۹) روایت شده است. در ادامه قسمتی از خاطرات وی را که برگرفته از کتاب سرباز کوچک امام استبا هم میخوانیم.
به یک ساختمان چند طبقه رسیدیم. صبرکردیم تا سرباز و درجهداری که دنبالمان راه افتاده بودند، بهمان برسند. سرباز که برای اولین بار میدیدمش نفسی چاق کرد و گفت: «ببین، حواستو خوب جمع کن! اینجا که داریم میریم، جای خیلی خطرناکیه. مواظب باش حرفی نزنی که اینا رو عصبانی کنیا! اینا دیگه واقعاً با کسی شوخی ندارن. از حرفات خوششون نیاد، میکشنت!»
مثل آب خوردن فارسی حرف میزد؛ بدون کوچکترین اشتباهی. درجهدار همانطور محکم مچ دستم را چسبیده بود و بیآن که بفهمد سرباز چه میگوید، نگاهمان میکرد. حواسم رفته بود پی چند کماندویی که کلاه کج سبز سرشان بود و نزدیکمان ایستاده بودند و داشتند سیگار میکشیدند. سرباز که از بیتفاوتیام حرصش گرفته بود، گفت: «با توام... این پدرسوختهها خیلی آدمای پستیان، حواست باشه الکی الکی سر تو به باد ندیها!»
دنبال درجهدارهای توجیه سیاسی وارد ساختمان شدم. با اینکه ظاهر ساختمان کمی تخریب شده بود اما در کل سالم و قابل استفاده بود. از جنس دیوارهای بتونیاش میشد حدس زد که باید جای مهمی باشد. سرپاترین ساختمان شهر، همین ساختمان بود. سمت چپ ورودیاش، فضایی شبیه زیرپله بود که پر از دوچرخه و لوازم خانگیای مثل یخچال و گاز و تلویزیون بود. سمت راست هم چند اتاق کنار هم قرار داشت که درهایشان بسته بود. کنار آخرین اتاق یک راهپله و یک آسانسور بود. چهارتایی جلوی آسانسور ایستادیم. سرباز دگمهاش را زد و آسانسور بالا آمد. اولین بار بود که سوار آسانسور میشدم؛ راه که افتاد قلبم هری ریخت. داشتیم پایین میرفتیم. نفهمیدم چند طبقه فقط میدانم که خیلی نشد. موقع بیرون آمدن سرباز دم گوشم گفت: «اگه گفتن به رهبرت فحش بده، فحش بدیها!»
منظورش را نمیفهمیدم؛ این دیگر چه حرفی بود که میزد! جلوی آسانسور درجهدارها و سرباز دستی کشیدند به پیراهن و شلوارشان و خودشان را مرتب کردند. من هم که تکلیفم معلوم بود. قبل از آمدن مرا بسته بودند به آتش عقبه کاتیوشا و حسابی از خجالت ریخت و قیافهام درآمده بودند! نمیدانستم پیش چه کسی میخواهیم برویم که آنها این همه استرس دارند. چند قدم جلوتر، یکی از درجهدارها در یک اتاق را زد. بلافاصله در باز شد و چند افسر عراقی از اتاق بیرون آمدند. آنها سلاح سرباز را گرفتند و اجازه دادند فقط او و من داخل اتاق شویم. در را هم پشت سرمان بستند.
سینما و تلویزیون، هنر-صنعتهایی هستند که به شدت علاقهمند به برخورد و اکشن و موقعیتهای تضادآفرین و نحوه غلبه بر این موقعیتها و بازگشت به شرایط تعادل هستند. در حقیقت داستانهای واقعی اسارت، جان میدهند برای ساخت سریالها و فیلمهای سینمایی و ... . اصلاً خود این داستانها اگر به درستی روایت شوند، بدون هیچ تکنیک روایی و ...، میتوانند جذب کننده مخاطبان باشند. سینمای ایران نیز نسبت به این موضوعات بکر و سینمایی، البته بیتفاوت نبوده و نسبت به آنها ادای دینی داشته است. نگاهی به چند مورد از این ادای دینها میاندازیم.
بوی پیراهن یوسف
اثری از ابراهیم حاتمیکیا
تنگه ابوقریب محصول یک فیلمسازی شتابزده و کمدقت نیست و در جای جای فیلم میتوان دریافت که روی جزئیات فکر شده و این جزئیات ازآغاز تا پایان به هم متصل شدهاند... هرچند ثبت درامی که به بخشهایی از آن اشاره شد، به تنهایی هنرمندی خاصی میخواهد، تبحر کارگردان در افزایش پیوسته سرعت فیلم و شتاب ریتمیک در صحنه نبرد است... بدین ترتیب، یکی از کمنقصترین صحنههای نبرد در فیلمهای جنگی در این فیلم ثبت شده است.
با وجود چندین دهه تلاش گروهی برای حذف قهرمان از سینمای ایران، اکنون آثاری ساخته میشود که قهرمان ایرانی، نقش پررنگی در آن دارد و برجستهترین آثاری که با این نگاه در معرض مردمک چشمان مخاطبان قرار گرفته، «تنگه ابوقریب» تازهترین فیلم بهرام توکلی کارگردان توانمند ایرانی است؛ فیلمی که با دیدنش میتوان یک حماسه فراموش شده را از بزرگترین جنگ معاصر خاورمیانه را درک کرد.
بالاخره نوبت اکران فیلم سینمایی «تنگه ابوقریب» به کارگردانی بهرام توکلی رسید؛ فیلمی که دقت در ساخت آن از عنوانش آغاز شده و فیلمساز تعمداً نام فیلم را منطقهای قرار داده که فراموش شده و در نظر داشته ممکن است نام این فیلم باز هم در درون داستان فراموش شود اما نام فیلم از خاطر نمیرود. توکلی در همین راستا عنوان انگلیسی فیلمش را «The Lost Strait / تنگه فراموش شده» در نظر گرفته و بر آن تکیه کرده است.
داستان این حماسه محدود است؛ اما توکلی به خوبی از پس پرورش دادنِ قصه برآمده و زندگی را در اوج جنگ به تصویر کشیده است؛ از جستجوی بازار توسط «خلیل» با بازی حمیدرضا آذرنگ و «عزیز» با بازی علی سلیمانی برای خرید یک گلسر پارچهای برای دخترش تا جمع آوری پول برای برای «حسن» با بازی امیر جدیدی و تلاش «مجید» برای مجاب کردنِ جواد عزتی به بازگشت کنار خانواده. زندگی اما حتی پس از شنیده شدن دوباره صفیر گلوله در سرزمین ایران متوقف نمیشود و در اوج جنگ، «حسن» در پی مادر کودکی میگردد که در میان جمعیت تنها مانده است.
اقبال به ابرقهرمانهای کتابهای «کمیک استریپ» (داستان مصور) همچنان رو به افزایش است. «مردعنکبوتی ۳» هفته پیش در سینماهای بریتانیا و آمریکا به روی پرده رفت و قسمت دوم «گروه چهارنفره شگفتانگیز» نیز تا یکی دو ماه دیگر به نمایش درخواهد آمد. مطلب زیر به قلم « آدریان تِرپین» نگاه طنزآمیزی است به دنیای این قهرمانها که در روزنامه «ایندیپندنت» به چاپ رسیده است. بخشی از شوخطبعیهای این مطلب نیاز به آشنایی کامل با دنیای ابرقهرمان و مسائل سیاسی و پدیدههای کالت در فرهنگ رسانهای کشو بریتانیا دارد که برگردان آنها به فارسی لزوما نمیتواند بههمان اندازه شیرین و طنازانه به نظر برسد. این ترجمه در ۲۴ و ۲۹ اردیبهشت سال ۱۳۸۶ با عناوین «اون چی بود؟ یه پرنده؟ یه هواپیما؟» و «سوپرمن با کالری و چربی کمتر» (فایل پیدیاف قسمت دوم در این لینک قابل دسترسی است) در روزنامه «اعتماد» به چاپ رسید.
سینمای امروز هم چنان در تصرف قصه های تخیلی با ابر قهرمانان افسانه ای است. هر چند سال گذشته نشان داد بعضی از این نوع فیلم ها مشتری چندانی نداشته اما این روزها بازار تخیلی ها گرم است (نمونه هایش: ددپول۲، دنیای ژوراسیک۲ و سولو). نگاهی داشته باشیم به علمی/ تخیلی هایی که در سال ۲۰۱۹ جماعت هوادار را خوش خواهد آمد:
«گودزیلا: سلطان هیولاها»- Godzilla: King of the Monsters
مهلت ارسال اثر به نخستین جشنواره دوسالانه فیلم «شاهنامه» تا ۱۰ مهرماه تمدید شد.
به گزارش سوره سینما، دبیرخانه جشنواره ملی فیلم «شاهنامه» با توجه به اضافه شدن بخش موشن گرافیک به جشنواره و درخواست هنرمندان و دوستداران مهلت ارسال آثار به این جشنواره تا ۱۰ مهرماه تمدید کرد.
فراخوان نخستین جشنوارهی ملی دوسالانهی فیلم شاهنامه با آرمان برقراری پیوند میان شاهنامه و سینما بدین شرح است:
الف: ترویج، معرفی و تولید و ارایه بستری برای نمایش آثاری با محوریت شاهنامه، داستانهای شاهنامه، شاهنامه پژوهان، جشنهای ایرانی (نوروز)، نقالی و نقالان، پارسیزبانان و استادان زبان و ادب پارسی
ب: نگاهی ویژه به شاهنامه، شاهنامهپژوهان و زبان پارسی از راه تصویر و آفرینش آثار هنری (فیلم، پویانمایی، موشن گرافیک، فیلمنامه)
ج: نگاهی به توانمندیهای شاهنامه و مفاهیم همپیوند با آن در سینما و نگاه سینماگران، مستندسازان و هنرمندان این عرصه به این اثر
د: تولید و بررسی آثار موشن گرافیک که به عنوان هنری تصویری که با بهرهمندی از المانهای گرافیکی برای توضیح و تفسیر یک آرمان ویژه که با حرکت و صوت در آمیخته تا پیام را به روش نوینی به مخاطب برساند تولید میشود.