کودک اسرائیلی: بابام بهم گفت فلسطینی ها، حیواناتی قاتل و وحشی هستن؟
کودک فلسطینی: بابای من بهم چیزی نگفت چون بابای تو اونو کشت!!
کودک اسرائیلی: بابام بهم گفت فلسطینی ها، حیواناتی قاتل و وحشی هستن؟
کودک فلسطینی: بابای من بهم چیزی نگفت چون بابای تو اونو کشت!!
داستان حضرت آدم(علیهالسلام)واقعیت دارد و در عالم خارج تحقق پیدا کرده است.
در دوره معاصر بعضى از خاورشناسان و همچنین برخى روشنفکران مسلمان بر اساس تحلیل نمادین و تخیّلى از اساطیر، شمارى از روایتهاى داستانى قرآن را اسطوره مىنامند، که در این میان داستان حضرت آدم(علیهالسلام) و فرزندان وی بیشتر از همه مورد توجه ایشان قرار گرفته است.[ دایرة المعارف قرآن کریم، ج2، ص: 626]
اینگونه برداشتها که با نص صریح و روشن قرآن در تضاد است[هود/120؛ مائده/27؛ یوسف/111]، از سوی مفسران قرآن رد شده است، از اینرو برخی از مفسران قرآن مانند آیت الله مکارم شیرازی، داستان آدم و حوا را جریان حسی و عینی میدانند که در عالم ماده تحقق پیدا کرده است، زیرا از دیدگاه ایشان در این داستان نکتهاى وجود ندارد که با موازین عقلى سازگار نداشته باشد، تاــ قرینه باشد بر اینکه ــــ از معنای ظاهری دست کشیده و بر معنای غیر حقیقی حمل کنیم.[تفسیر نمونه، ج6، ص128] اما برخی دیگر از مفسران مانند علامه طباطبایی و شاگردان ایشان ــ براساس دیگر آیات قرآن ــ داستان آدم و حوا را حقیقتی میدانند که در عالم برزخ تحقق پیدا کرده است، و خداوند متعال آن را با زبان عالم ماده تبیین کرده است، به همین خاطر از دیدگاه ایشان داستان آدم و حوا حقیقتى معقول و معرفتى غیبى است، که وقوع عینى یافته و به صورت محسوس بازگو شده است.[تحلیل زبان قرآن، ص308]
_____________________________________________________
دایرة المعارف قرآن کریم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، انتشارات: بوستان کتاب قم، 1382ش.
تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، دار الکتب الاسلامیه، 1374ش.
تحلیل زبان قرآن، محمد باقر سعیدى روشن، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى / موسسه پژوهشى حوزه و دانشگاه، 1383ش.
کویدا گوردون جونز1
«قهرمان» در افسانهها و اسطورهشناسی به شخصی گفته میشود که به واسطه شجاعت، شاهکارهایی را میآفریند یا اهدافی فداکارانه و بزرگمنشانه را دنبال میکند. هرچند جوامع غربی معتقدند که دیگر به داستانهای اسطورهای نیازی نیست، اما امروزه به دلیل وجودِ نمایشهای رسانهای، استفاده از قهرمانان اساطیری از نسلی به نسل دیگر منتقل میگردد.
آرت سیلوربلات معتقد است اسطوره، «داستانی خیالی یا واقعی، مضمونی تکرارشونده یا شخصیتی است که از عواطفی عمیق و مشترک سخن به میان میآورند».(88) به اعتقاد وی، «مخاطب بدون هیچ پرسشی، این برنامههای اسطورهای را طبیعی میپندارد».(89)
سیلوربلات اظهار میدارد که یکی از کارکردهای اسطوره، «دمیدن ترسی همراه با احترام است ... اسطوره میتواند افراد را از تجربههای روزمره جدا و وارد حوزه امور غیر طبیعی کند. از آنجا که رویدادهای خارقالعاده و ماجراهای قهرمانانه جزو امور طبیعی زندگی نیستند، برای تأیید امکانپذیر بودن امور غیر طبیعی، اساطیر را جستوجو میکنیم».(90) شخصیتها در جریان فرآیند اساطیری به افرادی افسانهای بدل میشوند. در چنین بستری است که یکی از نمایشهای تلویزیونی در شبکه ان. بی. سی. به نام قهرمانان،2 داستانهایی را درباره مردمی عادی مطرح میکند که قادرند در فرهنگ تودهای و غیر شخصی ما تأثیرگذار باشند.
همین که شخصیتهای نمایش قهرمانان معرفی میشوند، حسی همراه با هیجان سرتاسر وجود بیننده را فرامیگیرد؛ چراکه شخصیتها افرادی عادی از تمام اقشار جامعه هستند.
کمبل در کتاب قدرت اسطوره، اذعان میدارد که در داستانهای اسطورهای، قهرمان در بدو امر، شخصیتی ناقص است: «تنها راه حقیقی برای معرفی انسان، توصیف نقصانهای اوست. انسان کامل جذابیت ندارد ... نقصانهای زندگی دوستداشتنی هستند ... بشریت، آن چیزی که شما را انسان جلوه میدهد و نه موجودی فناناپذیر و فراطبیعی، همان [چیز] دوستداشتنی است».(91)
از این روی، در قسمتهای مختلف برنامه قهرمانان با شخصیتهای چندگانه یک رقاص اینترنتی روبهرو میشویم: مردی با سابقه جنایتکارانه که از قدرتش برای بیرون آمدن از زندان استفاده میکند؛ مردی که درگیر انتخاب نیروی شر در برابر نیروی خیر است؛ و تشویقکنندهای با قدرت احیاگری و حیاتبخشی، که به نوعی تمام شخصیتها را با یکدیگر پیوند میزند. در جریان بازگویی روایت، هر یک از شخصیتها، نیروی خیر (و/یا نیروی شر) درون خویش را بازمیشناسند و قادرند کارهای بزرگ قهرمانانهای انجام دهند.
کمبل در کتاب قهرمانِ هزار چهره3 معتقد است که ماجراجوییهای قهرمان همواره از سه مرحله تشکیل میشود:
مرحله عزیمت با فراخواندن قهرمان به ماجراجویی یا سفری کاوشگرانه سروکار دارد.
مرحله شروع به رویارویی قهرمان با آزمایشها و دردسرها بازمیگردد.
مرحله بازگشت به تصمیم قهرمان برای بازگشت (یا بازنگشتن) به خانه با کولهباری از مهارتها و دانش کسبشده در جریان سفر گفته میشود.(92)
امتحان پایانى درس فلسفه بود. استاد فقط یک سؤال مطرح کرده بود! سؤال این بود:شما چگونه مىتوانید مرا متقاعد کنید که صندلى جلوى شما نامرئى است؟
تقریباً یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخهاى خود را در برگه امتحانىشان بنویسند، به غیر از یک دانشجوى تنبل که تنها 10 ثانیه طول کشید تا جواب را بنویسد!
چند روز بعد که استاد نمرههاى دانشجویان را اعلام کرد،آن دانشجوى تنبل بالاترین نمره کلاس را گرفته بود!!
او در جواب فقط نوشته بود:«کدام صندلى؟!»
🍀 نتیجه:مسائل ساده را پیچیده نکنید!
گابریل گارسیا مارکز
................
گفتی است هالیوود در اکثر فیلم های تاریخی و قهرمان پروی خود از فناوری انکار و نفی به قدرت رسانه ای و تبلیغاتی استفاده می کند
زنی زیبا و نازا پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را نازا خلق کردم. زن میگویدخدا رحیم است و میرود.
سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید نازا است.
زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.
سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش میبیند. با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد اوکه نازا خلق شده بود؟!
وحی میرسد: هر بار گفتم عقیم است، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت.
مجموعه داستان "تفنگمو زمین نذار" توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شد.
به گزارش روابط عمومی مسجد مقدس جمکران، در هفته دفاع مقدس، مجموعه داستان کوتاه «تفنگمو زمین نذار» اثر سیدمیثم موسویان از سوی انتشارات کتاب جمکران منتشر شد.
«تفنگمو زمین نذار» در سه فصل تنظیمشده است. تمامی داستانهای این مجموعه، در ژانر دفاع مقدس بوده که زبان برخی از داستانها زبانی طنز است و لبخند را بر لب مخاطب مینشاند و صحنههای تصویر شده در داستانهای دیگر، غمانگیز و متأثرکننده است.
فصل نخست این کتاب، حول محور مسائلی که بازماندگان رزمندگان با آن دستبهگریبان هستند، شکلگرفته است. فصل دوم به ماجراهایی که برای اسرا رقم خورده میپردازد و فصل سوم، ماجرای خود رزمندگان در خط مقدم است. داستانهای این مجموعه از واقعیت و تاریخ جنگ نشات گرفتهاند اما اصل بسیاری از داستانهای فصل سوم نیز واقعی است، هرچند که مسائل پیرامونی آنها پرداخته ذهن نویسنده باشد.
پدر شهید محسن حججی از نذر برای پسرش در دوران اسارت گفت.
ما خبر اسارت را نشنیدیم. ما تصویری را که داعش در شبکه های اجتماعی پخش کرده بود را دیدیم. به پادگان لشکر نجف اشرف رفتیم و پرسیدیم چه اتفاقی افتاده. اول نمی خواستند به ما بگویند و بعد که قانع شدند، ما مطمئن شدیم فرزندانمان در اسارت داعش است. از زمان رسیدن تصویر اسارت تا زمانی که خبر شهادت او را دادند، بدترین لحظات زندگی من بود. نگرانی داشتیم و مضطرب بودیم، وقتی همه می گفتند دعا کنید آزاد شود، ما دعا می کردیم شهید شود. هیچ پدر و مادری راضی به مرگ فرزندشان نیست، ولی ما آن موقع راضی بودیم،
به حدی که مادرش گوسفند نذر کرد بچه اش شهید شود. چون می دانستیم فرزندمان دیگر زنده برنمی گردد. می دانستیم دارند او را شکنجه می کنند. تا آن موقعی که ساعت 2 و نیم صبح خبر شهادت آمد ناگهان ناله مادر و خواهرش بالا رفت، آرامش خاصی به من دست داد. دیگر مطمئن شدم محسن رفت، ولی از ته دل خوشحال شدم که آزاد شد، رها شد. بعد از آن که بحث شهادت پیش آمد و عظمتی که خداوند به ایشان داد اصلا غمش را فراموش کردیم. ما او را به حضرت زهرا سپردیم و حتی نگران هم نشدیم.
دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب میشود و قیمت گرانی بر آن مینهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت:چند میخری؟
گفت: یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.
عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنهاش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی. رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروختهام. کاسه فروشی نیست.
خلاصه داستان:
وقتی که نیکو برای ملاقات پدربزرگ و مادربزرگش به فیلیپین سفر می کند، متوجه می شود که با آداب و فرهنگی جدید روبرو شده است. چیزی که انتظارش را ندارد، سفر به دنیایی ناشناخته است که اتفاق می افتد و ...
مدیر دوبلاژ:
گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند. بزرگشان گفت: اینها سنگ حسرتند. هرکس بردارد حسرت می خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد. برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی. آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند.
🍀 زندگی هم بدین شکل است، اگر از لحظات استفاده نکینم حسرت می خوریم و اگر استفاده کنیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم. پس تلاشمان را بکنیم که هرچه بیشتر از این لحظات استفاده کنیم.
خلاصه داستان:
افسانه محافظان (به انگلیسی: Legend of the Guardians) نام یک پویانمایی رایانهای به کارگردانی زک اشنایدر (به انگلیسی: Zack Snyder) میباشد. داستان انیمیشن درباره سورن، جغدی جوان، است که پس از شنیدن داستانهایی که پدرش از ماجراجویی و داستانهای مختلف از نگهبانان مخصوص میگوید، تصمیم میگیرد تا به هر شکل ممکن یکی از نگهبانان ویژهی گنجینه شود. او به محلی میرود که باید تمرین و مبارزه کند تا از بین تعداد زیادی از جغدها انتخاب شود. جزیرهای به نام گاهوول که در آنجا که یک جغد بزرگ آنها را برای مبارزه با ارتش یک حاکم ستمکار که در پی آن است که گنجینهی ارزشمند را تصاحب کند فرا می خواند…
کتاب تراژدیهای چهارگانه شــاهنامه و تبیین جنبههای سینمایی آن؛ حاصل چهار سال تلاش و پژوهش حمید دهقانپور عضو هیات علمی دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر است که با محور قرار دادن چهار اسطورهٔ رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، سیاوش و سودابه، سلم و تور و ایرج، به ابعاد تصویری و سینمایی این اشعار حماسی و وقایع داستانی آن پرداخته و به پاسخ مثبت سؤالهای پنجگانه خود نیز دست یافته است.
تالیف : دکتر حمید دهقانپور
تاریخ نشر : 1391
ناشر : انتشارات آن
خلاصه داستان:
نیروی شیطانی به اسم “قیر” تدارکات لازم برای حمله به زمین را آماده ساخته و در پی نامود کردن کودکان و … دارد . گروهی به نام “محافظین فنا ناپذیر” که از یک “خرگوش” و ۲ انسان به نام های “سانتا کروز” و “جک فراست” و … تشکیل شده است برای حفاظت از کودکان بیگناه در سرتاسر جهان داوطلب می شوند و …
مدیر دوبلاژ:مهرداد رئیسی
گویندگان: مهرداد رئیسی، ثمین مظفری و...
مدت زمان انیمیشن: 97 دقیقه
ژانر: انیمیشن ، ماجراجویی، خانوادگی
کار ساخت سریال موسی (ع) که سلحشور فیلمنامه اش را به پایان برده بود به جمال شورجه سپرده شده است. تمام نگرانی و دغدغه مرحوم سلحشور این بود که خداوند به ایشان عمر دهد تا بتوانند این سریال را بسازند،اما این اتفاق نیفتاد و توانستند مرحله نگارش این سریال را به اتمام برسانند.سریال موسی
متن سریال حضرت موسی(ع) به طور کامل توسط آقای سلحشور نوشته شده و به سازمان صدا و سیما ارائه شده است.
موضوع سریال موسی (ع) چیست
متن این سریال کامل و جامع است و پیش از تولد حضرت موسی (ع) شروع شده و از انتظار بنی اسرائیل برای رسیدن به موعود و منجی شان صحبت می کند-که اتفاقا با ما هم سنخیت دارد- تا انتظار بنی اسرائیل برای رسیدن به منجی بعدی شان.باید بگویم بحث منجی و موعود در این اثر جایگاه ویژه ای خواهد داشت.
شورجه گفت:پروژه موسی(ع) از زمان آغاز پیش تولید به انتخاب عوامل و بازیگران پرداخته و پیش تولید این اثر یکسال به طول خواهد انجامید. به احتمال فراوان فیلمبرداری پروژه ای در ابعاد "موسی (ع) " حداقل سه سال زمان ببرد.
جمال شورجه نویسنده و کارگردان سینما درخصوص شروع و چگونگی تولید سریال موسی (ع) گفت: امیدواریم گره پروژه موسی (ع) باز شود و در صورت همکاری مسئولین پیش تولید این پروژه بعد از ایام آغاز خواهد شد.
وی در ادامه افزود:این پروژه از زمان آغاز پیش تولید به انتخاب عوامل و بازیگران پرداخته و پیش تولید این اثر یکسال به طول خواهد انجامید. به احتمال فراوان فیلمبرداری پروژه ای در ابعاد "موسی (ع) " حداقل سه سال زمان ببرد.
کشتی پهلوگرفته، پرفروشترین اثر سید مهدی شجاعی و همچنین پرتیراژترین کتاب ادبیات داستانی ایران – طبق آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بیش از ششصدهزار – ، ضمن مروری بر نقاط عطف حیات حضرت فاطمه ی زهرا(س)، روایت مصائب زندگی ایشان از زبان اطرافیانشان و نیز شخص خودشان است.
دو فروشنده کفش برای فروش کفشهای فروشگاهشان به جزیرهای اعزام شدند.
فروشنده اول پس از ورود به جزیره با حیرت فهمید که هیچکس کفش نمیپوشد. فوراً تلگرافی به دفتر فروشگاه در شیکاگو فرستاد و گفت: فردا برمیگردم. اینجا هیچکس کفش نمیپوشد.
ًفروشنده دوم هم از دیدن همان واقعیت حیرت کرد. فوراً این تلگراف را به دفتر فروشگاه خود فرستاد: لطفاً هزار جفت کفش بفرستید؛ اینجا همه کفش لازم دارند.
🍀 چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید ...
نوشتن درباره افرادی که امروز در میان ما زندگی نمیکنند و در عین حال به دلیل موقعیت اجتماعی خود بسیار در معرض دید جامعه پیرامون خود بودهاند، کار سادهای نیست؛ چون به طور قطع کثرت منابع و آثار تولید شده درباره چنین افرادی، راه را بر خلق اثری جذاب و بکر میبندد و به احتمال زیاد هر آنچه در مورد او میبایست بیان میشده، تا پیش از این گفته شده است.
شهید مصطفی چمران، از جمله چنین افرادی در زمانه ماست که به طور عمده در ایران به دلیل نوع حضورش در سالهای دفاع مقدس در جبهههای غرب و نیز اطلاعاتی مختصر از حضورش در لبنان شناخته شده است؛ اما سید مهدی شجاعی در تازهترین اثر خود که در قالب فیلمنامه یک سریال ۱۳ قسمتی و درباره او نوشته شده است، به سراغ نیمه پنهان زندگی چمران رفته است و به راحتی تمامی مصائب موجود پیرامون نوشتن از چنین افرادی را پشت سر گذاشته است.
«مرد رؤیاها» داستانی است از زندگی شهید چمران در آمریکا، لبنان و مصر که تا پیش از این کمتر درباره آن گفته شده بود. شجاعی در این فیلم نامه می کوشد در فضایی میان یک اثر اکشن و یک ملودرام عاشقانه از زندگی یک مجاهد قلم بزند. بنابراین در ابتدا یک ساختار واقعی و رئال از شخصیت دکتر چمران ارایه می کند. فردی که در عین عمل گرایی، فعالیت بر اساس اصول و شیوه های مبارزه سیاسی و نظامی و چریکی، عاشق پیشه نیز هست و روابط عاطفی زندگی را نیز فراموش نمی کند.
«مرد رویاها» شهید چمرانی را معرفی می کند که به شدت معتدل است و این اعتدال یعنی رعایت همه جوانب و ظواهر زندگی فردی و اجتماعی، توأم با هم. مبارزه و گسیختن از دنیا در عین وابستگی های عاطفی و زمینی.
هنگامی که انوشیروان خواست ایوان کاخ مدائن را بسازد دستور داد زمین های اطراف آن را خریداری کنند, زمین های اطراف از صاحبانش خریداری شد مگر پیرزنی که امتناع ورزید و گفت:
من همسایگی شاهنشاه انوشیروان را به تمام عالم نمیفروشم.
انوشیروان سخن او را پسندید و گفت:
خانه ی پیرزن در جای خودش باقی باشد و آنگاه ساختمان او را محکم و با دوام کرد ایوان را محیط بر آن ساخت. اهل آن نواحی آنجا را خانه ی پیرزن نامیدند .
گویند هر روز دود از آشپزخانه پیرزن بر دیوارهای کنده کاری شده زیبای عمارت مینشست و هر صبح و عصر گاوش از روی فرش های ایوان گذر میکرد و غلامان شکایت به شاهنشاه بردند اما وی گفت هر چه خراب شد دوباره از نو تعمیر کنید .
گویند قیصر روم سفیری به ایران فرستاد و وقتی سفیر به مدائن آمد از عظمت و زیبائی آن بنا در شگفت شد. در گوشه ایوان یک نقص و کجی توجه او را جلب کرد پرسید:
آن قسمت چرا درست نشده است ؟ گفتند این محل خانه ی پیرزنی است که مایل به فروش نشد و پادشاه هم او را مجبور نکرد .
سفیر گفت: این چنین کجی و نقص که از عدل و دادگری بهم رسد بهتر از آراستگی و درستی است که از روی ظلم و جور پیدا شود...
مارتین لوتر کینگ، مبارز بزرگ آمریکایی درکتاب خاطراتش می نویسد:
روزی در بدترین حالت روحی بودم. فشارها و سختى ها، جانم را به تنگ آورده بود.
سر درگم و درمانده بودم. مستأصل و نگران، باحالتی غریب
و روحى بی جان و بى توان به زندگی خود ادامه می دادم.
همسرم مرا دید به من نگاه کرد و از من دور شد.
چند دقیقه بعد با لباس سر تا پا سیاه روی سکوى خانه نشست.
دعا خواند و سوگوارى کرد. با تعجب پرسیدم:
چرا سیاه پوشیده ای؟ چرا سوگواری می کنی؟
همسرم گفت مگر نمی دانی او مرده است؟
پرسیدم چه کسی؟ همسرم گفت خدا... خدا مرده است!
با تعجب پرسیدم مگر خدا هم می میرد؟ این چه حرفی است که می زنی؟
همسرم گفت:رفتار امروزت به من گفت که خدا مرده و من چقدر غصه دارم
حیف از آرزوهایم؛ اگرخدا نمرده پس تو چرا اینقدر غمگین و ناراحتی؟
او در ادامه می نویسد: در آن لحظه بود که به زانو در آمدم گریستم.
راست می گفت گویا خدای درون دلم مرده بود.
بلند شدم و براى ناامیدی ام از خدا طلب بخشش کردم
ادیسون به خانه بازگشت… یادداشتی به مادرش داد…
گفت: این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند
مادر در حالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است. آموزش او را خود بر عهده بگیرید…
سالها گذشت… مادرش از دنیا رفته بود. روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور می کرد. برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد. آن را در آورده و خواند.
نوشته بود:
کودک شما کودن است. از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم…
ادیسون ساعتها گریست و در خاطراتش نوشت:
توماس آلوا ادیسون، کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد.