چه غرور آفرین و زیباست تغییر و پویایی فرهنگی، اوج تبلور جوانگرایی،نشاط و امیدآفرینی به بدنه فرهنگی کشور با انتصاب حجت الاسلام و المسلمین محمد قمی به ریاست سازمان تبلیغات اسلامی را امروز براحتی می توان دید. درود بر رهبری حماسه ساز و تحول آفرین
چه غرور آفرین و زیباست تغییر و پویایی فرهنگی، اوج تبلور جوانگرایی،نشاط و امیدآفرینی به بدنه فرهنگی کشور با انتصاب حجت الاسلام و المسلمین محمد قمی به ریاست سازمان تبلیغات اسلامی را امروز براحتی می توان دید. درود بر رهبری حماسه ساز و تحول آفرین
یکی از مأموریتهای مهم سازمان اوقاف و امور خیریه و بالاخص معاونت فرهنگی و اجتماعی این سازمان، تبدیل امامزادگان و بقاع متبرکه به قطب فرهنگی کشورمان براساس منویامعاون ت رهبر معظم انقلاب است؛ برای رسیدن به این مهم مهمترین برنامه شما چیست؟
مدتهاست که نظریهپردازان برجسته و فعال در سطح جهان، سینما را بهعنوان تأثیرگذارترین وسیلهی القای افکار و آرای خود یافته و با جدیت هرچه بیشتر از این وسیلهی مهم در راستای منافع مشروع یا نامشروع موردنظر خود سود میجویند. این افراد متفکر و جستوجوگر با آگاهی از زوایای ذهنی مخاطب به خلق گونههای متفاوت شخصیتی میپردازند تا رفتهرفته ذائقهی مخاطب را بهسوی افکار و اهداف خود سوق دهند. ازجمله مهمترین آنها قهرمانان داستانها و آثار سینمایی هستند که وظایف همراه ساختن مخاطب با افکار سینماگر را بر عهده دارد.
برای آشنایی بیشتر شما خوانندگان عزیز و پرسشگر، نکاتی را در مورد قهرمانپروری در سینما یادآور میشویم که در زیر میخوانید:
قهرمان
حال که قصد داریم تا به قهرمانپروری در سینما بپردازیم، نخستین پرسشی که مطرح میشود این است که: قهرمان کیست؟
پویس مردمی افتخارم ایران توسط سازمان فضای مجازی سراج طراحی و اجرا شده است
بوی پیراهن یوسف نام فیلمی ایرانی به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا و محصول سال ۱۳۷۴ میباشد. آهنگساز اثر مجید انتظامی و دستیار کارگردان فیلم آتیلا پسیانی هستند.
خلاصه داستان:
دایی غفور راننده یک تاکسی فرودگاه، با وجود همه مدارکی که ثابت میکند پسرش یوسف در جنگ شهید شده، هنوز فکر میکند که او زنده است و حتی حرف دامادش اصغر را که همرزم یوسف بوده قبول نمیکند. او با این که پلاک یوسف را هم در شکم یک کوسه یافتهاند، همیشه منتظر است پسرش بازگردد. دایی غفور در فرودگاه با دختر جوانی به نام شیرین آشنا میشود که برای یافتن برادرش خسرو که در جنگ گم شده از اروپا به ایران آمدهاست. یکی از آزادگان که در زندان با خسرو، برادر شیرین بوده و به ایران بازگشته، با شیرین تماس میگیرد و میخواهد اطلاعاتی بدهد. شیرین و دایی غفور به دیدن او میروند و آزاده به آنها میگوید که خسرو سالم است و به زودی بازمیگردد. اما پنهانی به دایی غفور میگوید که نتوانسته حقیقت را به شیرین بگوید، زیرا خسرو در جریان یک اعتصاب در اردوگاه اعدام شدهاست. اصغر، داماد دایی غفور که معالجه اش را در آلمان ناتمام گذاشته و برگشته، مانند دایی غفور فکر میکند یوسف زنده است. به همین دلیل به مرز قصرشیرین ـ محل ورود اسرا ـ میرود. شیرین در تدارک استقبال از خسرو است که از حقیقت آگاه میشود. او به دایی غفور اعتراض میکند که میخواسته او را هم مانند خودش، اسیر توهم بازگشت عزیزش کند. شبی که شیرین قصد رفتن به پاریس را دارد، اصغر تلفنی به دایی غفور خبر میدهد که اطلاعاتی از خسرو به دست آمده و او به زودی به ایران بازمیگردد. دایی غفور و شیرین شبانه به سمت قصر شیرین حرکت میکنند. صبح روز بعد، هنگامی که شیرین در میان آزادگان به دنبال خسرو میگردد، ناباورانه یوسف را میبیند و مژده بازگشت عزیز دایی غفور را به او میدهد.
مهدی طحانیان، بهعنوان جوانترین اسیر جنگی در زمان اسارتش بشدت مورد توجه بعثیها بود. از این نظر خاطرات او ماجراهای تلخ و شیرینی بههمراه دارد. در این کتاب، خاطرات دوران اسارت آزاده سرافراز، مهدی طحانیان در سنین نوجوانی در زندانهای رژیم بعث عراق (۱۳۶۱ تا ۱۳۶۹) روایت شده است. در ادامه قسمتی از خاطرات وی را که برگرفته از کتاب سرباز کوچک امام استبا هم میخوانیم.
به یک ساختمان چند طبقه رسیدیم. صبرکردیم تا سرباز و درجهداری که دنبالمان راه افتاده بودند، بهمان برسند. سرباز که برای اولین بار میدیدمش نفسی چاق کرد و گفت: «ببین، حواستو خوب جمع کن! اینجا که داریم میریم، جای خیلی خطرناکیه. مواظب باش حرفی نزنی که اینا رو عصبانی کنیا! اینا دیگه واقعاً با کسی شوخی ندارن. از حرفات خوششون نیاد، میکشنت!»
مثل آب خوردن فارسی حرف میزد؛ بدون کوچکترین اشتباهی. درجهدار همانطور محکم مچ دستم را چسبیده بود و بیآن که بفهمد سرباز چه میگوید، نگاهمان میکرد. حواسم رفته بود پی چند کماندویی که کلاه کج سبز سرشان بود و نزدیکمان ایستاده بودند و داشتند سیگار میکشیدند. سرباز که از بیتفاوتیام حرصش گرفته بود، گفت: «با توام... این پدرسوختهها خیلی آدمای پستیان، حواست باشه الکی الکی سر تو به باد ندیها!»
دنبال درجهدارهای توجیه سیاسی وارد ساختمان شدم. با اینکه ظاهر ساختمان کمی تخریب شده بود اما در کل سالم و قابل استفاده بود. از جنس دیوارهای بتونیاش میشد حدس زد که باید جای مهمی باشد. سرپاترین ساختمان شهر، همین ساختمان بود. سمت چپ ورودیاش، فضایی شبیه زیرپله بود که پر از دوچرخه و لوازم خانگیای مثل یخچال و گاز و تلویزیون بود. سمت راست هم چند اتاق کنار هم قرار داشت که درهایشان بسته بود. کنار آخرین اتاق یک راهپله و یک آسانسور بود. چهارتایی جلوی آسانسور ایستادیم. سرباز دگمهاش را زد و آسانسور بالا آمد. اولین بار بود که سوار آسانسور میشدم؛ راه که افتاد قلبم هری ریخت. داشتیم پایین میرفتیم. نفهمیدم چند طبقه فقط میدانم که خیلی نشد. موقع بیرون آمدن سرباز دم گوشم گفت: «اگه گفتن به رهبرت فحش بده، فحش بدیها!»
منظورش را نمیفهمیدم؛ این دیگر چه حرفی بود که میزد! جلوی آسانسور درجهدارها و سرباز دستی کشیدند به پیراهن و شلوارشان و خودشان را مرتب کردند. من هم که تکلیفم معلوم بود. قبل از آمدن مرا بسته بودند به آتش عقبه کاتیوشا و حسابی از خجالت ریخت و قیافهام درآمده بودند! نمیدانستم پیش چه کسی میخواهیم برویم که آنها این همه استرس دارند. چند قدم جلوتر، یکی از درجهدارها در یک اتاق را زد. بلافاصله در باز شد و چند افسر عراقی از اتاق بیرون آمدند. آنها سلاح سرباز را گرفتند و اجازه دادند فقط او و من داخل اتاق شویم. در را هم پشت سرمان بستند.
سینما و تلویزیون، هنر-صنعتهایی هستند که به شدت علاقهمند به برخورد و اکشن و موقعیتهای تضادآفرین و نحوه غلبه بر این موقعیتها و بازگشت به شرایط تعادل هستند. در حقیقت داستانهای واقعی اسارت، جان میدهند برای ساخت سریالها و فیلمهای سینمایی و ... . اصلاً خود این داستانها اگر به درستی روایت شوند، بدون هیچ تکنیک روایی و ...، میتوانند جذب کننده مخاطبان باشند. سینمای ایران نیز نسبت به این موضوعات بکر و سینمایی، البته بیتفاوت نبوده و نسبت به آنها ادای دینی داشته است. نگاهی به چند مورد از این ادای دینها میاندازیم.
بوی پیراهن یوسف
اثری از ابراهیم حاتمیکیا
نشست خبری پویش" بدسرپرست تنهاتر است" با حضور دکتر شهرام گیلآبادی طراح پویش و رئیس شورای سیاستگذاری، مهناز افشار سخنگو (قبلی)، مونیکا نادی مشاور حقوقی و سیاوش صفاریان پور کارشناس و مجری در نگارستان شهر برگزار شد.
کامبیز دیرباز سخنگوی جدید پویش «بدسرپرست تنهاتر است»
بهترین واکنش به این پویش واکنش زیباکلام بود، اینکه فرزندت کجاست ملاک خدمت نیست. مسلما این پویش، پویش های بعدی را در پی خواهد داشت
سازمان سینمایی با انتشار یک جدول و نمودار، گزارشی از فیلم های اکران شده از ابتدای امسال تا بیستم مرداد ماه جاری ارائه کرد.
به گزارش رسیده،در این دوره زمانی ۴۲ فیلم سینمایی در سینماهای کشور به نمایش درآمده است که بیشترین تعداد بیننده و میزان فروش را فیلم «هزارپا» ساخته ابولحسن داودی کسب کرده و پس از آن فیلم «لاتاری» ساخته محمد حسین مهدویان است.
پویش مردمی #من_میبخشم هم در شبکههای اجتماعی به راه افتاده است. بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران محبوب کشورمان، از این پویش حمایت کردند.
این پویش از طرف ستاد ملی صبر، با هدف فرهنگسازی و ترویج صبر و گذشت، صلح و بخشایش راهاندازی شده است و بسیاری از چهرههای مطرح کشور با این پویش همراه شدهاند.
پردهنشین نام مجموعه تلویزیونی به کارگردانی بهروز شعیبی و ساخته سال ۱۳۹۳ است. این سریال محصول شبکه اول سیما و مجری طرح آن موسسه سینمایی سیمای مهر است. داستان این مجموعه بر اساس طرحی از عبدالرسول گلبن نوشته شده است. موسیقی این مجموعه ساخته مهیار علیزاده و خواننده تیتراژ آن علیرضا قربانی است.
در این سریال به کارکردها و اثرگذاریهای روحانیون و حضور آنها در محلهها و در کنار مردم توجه ویژهای شده است و به نوعی سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی را به تصویر میکشد
پس از نهنگ عنبر2 و آیینه بغل که فروش بالای 20 میلیارد را تجربه کردند، این روزها رکورد جدیدی از نزدیک شدن ظرفیت بالای فروش در سینمای ایران با نزدیک شدن"هزارپا" به مرز 30 میلیارد در فروش داخلی در حال ثبت شدن است.
هزارپا فیلمی به کارگردانی ابوالحسن داوودی، تهیهکنندگی رضا رخشان و نویسندگی امیر برادران، پیمان جزینی و مصطفی زندی محصول سال ۱۳۹۶ است. این فیلم به سبک کمدی و محصول ایران، به زبان فارسی است. این فیلم در پنجمین هفتهٔ اکرانش با فروش ۲۴ میلیارد تومانی عنوان «پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران» را به دست آورد.
خلاصه داستان:
رضا و دوستش منصور که به کیف قاپی مشغول هستند از طریق مادرش متوجه میشود که دختر فردی پولدار نذر کردهاست که با یک جانباز ازدواج کند به همین دلیل رضا تصمیم میگیرد خود را به دختر نزدیک کند تا بتواند با وی ازدواج کند.
تنگه ابوقریب محصول یک فیلمسازی شتابزده و کمدقت نیست و در جای جای فیلم میتوان دریافت که روی جزئیات فکر شده و این جزئیات ازآغاز تا پایان به هم متصل شدهاند... هرچند ثبت درامی که به بخشهایی از آن اشاره شد، به تنهایی هنرمندی خاصی میخواهد، تبحر کارگردان در افزایش پیوسته سرعت فیلم و شتاب ریتمیک در صحنه نبرد است... بدین ترتیب، یکی از کمنقصترین صحنههای نبرد در فیلمهای جنگی در این فیلم ثبت شده است.
با وجود چندین دهه تلاش گروهی برای حذف قهرمان از سینمای ایران، اکنون آثاری ساخته میشود که قهرمان ایرانی، نقش پررنگی در آن دارد و برجستهترین آثاری که با این نگاه در معرض مردمک چشمان مخاطبان قرار گرفته، «تنگه ابوقریب» تازهترین فیلم بهرام توکلی کارگردان توانمند ایرانی است؛ فیلمی که با دیدنش میتوان یک حماسه فراموش شده را از بزرگترین جنگ معاصر خاورمیانه را درک کرد.
بالاخره نوبت اکران فیلم سینمایی «تنگه ابوقریب» به کارگردانی بهرام توکلی رسید؛ فیلمی که دقت در ساخت آن از عنوانش آغاز شده و فیلمساز تعمداً نام فیلم را منطقهای قرار داده که فراموش شده و در نظر داشته ممکن است نام این فیلم باز هم در درون داستان فراموش شود اما نام فیلم از خاطر نمیرود. توکلی در همین راستا عنوان انگلیسی فیلمش را «The Lost Strait / تنگه فراموش شده» در نظر گرفته و بر آن تکیه کرده است.
داستان این حماسه محدود است؛ اما توکلی به خوبی از پس پرورش دادنِ قصه برآمده و زندگی را در اوج جنگ به تصویر کشیده است؛ از جستجوی بازار توسط «خلیل» با بازی حمیدرضا آذرنگ و «عزیز» با بازی علی سلیمانی برای خرید یک گلسر پارچهای برای دخترش تا جمع آوری پول برای برای «حسن» با بازی امیر جدیدی و تلاش «مجید» برای مجاب کردنِ جواد عزتی به بازگشت کنار خانواده. زندگی اما حتی پس از شنیده شدن دوباره صفیر گلوله در سرزمین ایران متوقف نمیشود و در اوج جنگ، «حسن» در پی مادر کودکی میگردد که در میان جمعیت تنها مانده است.
نیک سیترمن کارمند جوان و پرشور "راه آهن" بود.
مشهور بود که مرد بسیار "فعال و پرکاری" است.
همسر بسیار خوب، دو فرزند و دوستان فراوان داشت.
یکی از روز های تابستان به کارکنان قطار اطلاع داده شد به خاطر سال روز تولد رئیس می توانند یک ساعت کارشان را زودتر "تعطیل" کنند.
نیک در حالی که آخرین واگن قطار را بررسی می کرد، در "کوپه ای" که "یخچال قطار" بود "محبوس شد."
خلاصه داستان
این سریال دربارهی یک داستان عاشقانه بین شاه جانگ جونگ و ملکهاش دان کیونگ است که فقط هفت روز ملکه بود و به خاطر حزبهای سیاسی مخالف خلغ شد… بر اساس افسانه ها، بعد از اینکه ملکه از مقامش خلع و از قصر خارج شد، شاه هرروز از قصر بیرون میرفت و درحالی که به کوهی که در مسیرش بود خیره میشد، آه میکشید… بعد از شنیدن این، ملکه در دامنه کوه مورد علاقه اش که قصر را هم در بر میگرفت؛ روی یک تخته سنگ خودش را نشان میداده تا شاه بداند که سالم است و هنوز در حسرت اوست.
معرفی و بررسی
ملکه هفت روزه (به انگلیسی: Queen for Seven Days) نام یک سریال کره ای محصول سال 2017 است.
این سریال با بازی پارک مین یونگ و یئون ووجین در 20 قسمت 60 دقیقهای و برای شبکه KBS2 تولید شده است.
کارگردانی این سریال توسط Lee Jung Sub که قبلتر کارگردانی سریال Healer رو انجام داده، کارگردانی شده. همچنین نویسندگی فیلمنامه هم برعهده Choi Jin Young بوده است.
نکته حائز اهمیت درباره ملکه هفت روزه، داستان این سریال است چرا که نسبت به سریال های تاریخی و یا حداقل در بین سریال هایی که اخیراََ تولید شده از تنوع داستانی جدیدتری بهره گرفته است.
غلامرضا کاتب عضو کمیسیون فرهنگی مجلس و نماینده مردم گرمسار در مجلس شورای اسلامی به خانه ملت گفت: یکی از مؤسسات آموزشی طی قرادادی برای پخش آگهی و تبلیغات در دوره یک ماهه پخش مسابقات جام جهانی مبلغی برابر با ۳۲ میلیارد تومان به سازمان صداوسیما پرداخت کرده است.
مبالغ پرداختی از سوی مراکز آموزشی برای تبلیغات نشاندهنده درآمدهای هنگفت این مؤسسات است؛ از آنجا که مؤسسات آموزشی درآمدهای بسیاری از برگزاری کلاسها، امتحانات و… دارند طبیعتاً اجازه اجرای قانون را نمیدهند.
وی گفت: طی نظرسنجیهای انجام شده ۸۵ مردم خواهان برگزاری کنکور هستند. با نظرسنجیهای انجام شده در صداوسیما نمیتوان قانون را لغو کرد؛ قانون باید مجاری خود را طی کند کارشناسان و مؤسسات کنکوری نمیتوانند برای اجرای قانون تصمیم بگیرند؛ البته به نظر میرسد این نظرسنجیها بیشتر نظرسازی است.
به گفته او،برخی از مؤسسات کنکوری سالانه مبلغی حدود ۴۰۰ میلیارد تومان گردش مالی دارند!
اقبال به ابرقهرمانهای کتابهای «کمیک استریپ» (داستان مصور) همچنان رو به افزایش است. «مردعنکبوتی ۳» هفته پیش در سینماهای بریتانیا و آمریکا به روی پرده رفت و قسمت دوم «گروه چهارنفره شگفتانگیز» نیز تا یکی دو ماه دیگر به نمایش درخواهد آمد. مطلب زیر به قلم « آدریان تِرپین» نگاه طنزآمیزی است به دنیای این قهرمانها که در روزنامه «ایندیپندنت» به چاپ رسیده است. بخشی از شوخطبعیهای این مطلب نیاز به آشنایی کامل با دنیای ابرقهرمان و مسائل سیاسی و پدیدههای کالت در فرهنگ رسانهای کشو بریتانیا دارد که برگردان آنها به فارسی لزوما نمیتواند بههمان اندازه شیرین و طنازانه به نظر برسد. این ترجمه در ۲۴ و ۲۹ اردیبهشت سال ۱۳۸۶ با عناوین «اون چی بود؟ یه پرنده؟ یه هواپیما؟» و «سوپرمن با کالری و چربی کمتر» (فایل پیدیاف قسمت دوم در این لینک قابل دسترسی است) در روزنامه «اعتماد» به چاپ رسید.