واقعیت این است که بسیاری از فیلمها ظرفیت و کشش 90 دقیقه داستانگویی را ندارند چون اصلا داستان چندانی برای تعریفکردن ندارند. بیدلیل یکسری سکانس بههم کات خورده است که اگر یکی از آنها هم از فیلم حذف بشود هیچ ضربهای به فیلم وارد نمیشود. در آنها روابط علت و معلولی تعریف نشده است و بدون اینکه روندی منطقی را طی کند به پایان میرسد.
سالهاست که انگار داستانگویی برای کارگردانان در اولویت نیست و به ندرت شاهد پردازش صحیح و متناسبی از داستانی جذاب و تماشایی هستیم. همین ضعف در درام پردازی این سوال را مطرح میکند که آیا فیلمسازان دغدغههای مهمتری جز داستانگویی در فیلمشان را دارند یا فیلمنامهنویسان توانایی داستان تعریف کردن ندارند یا قوانین موجود، سینمای ایران را به سمت سینمایی بدون قصه پیش برده است؟
تغییر جذابیتهای قصهگویی
امیر عبدی، فیلمنامهنویس با تاکید بر اینکه هر فیلم از درامی هر چند اندک بهره دارد، به جامجم میگوید: اساسا لفظ «ضد قصه» از نظر من مردود است. از این جهت که هیچ فیلم یا سناریویی نیست که قصه نداشته باشد. فیلم هر چقدر هم بدون اکت و روایتی ویژه باشد قصهای دارد. بنابراین قصه در داستان هست، اما این جذابیتهای قصهنویسی است که بر اثر مرور زمان تغییر میکند. به عنوان مثال قصه «دن کیشوت» در زمان خودش خیلی زیباست و تا برههای از تاریخ هم جذابیت اش را حفظ میکند اما الان اگر عین همان قصه را بخواهید روایت کنید شما را درگیر نمیکند.
فیلمنامهنویس «لاک قرمز» میافزاید: قوانین و قراردادهای موجود بر سر راه فیلمنامهنویسان قطعا دست آنها را در روایت داستان موردنظرشان میبندد، اما این نکته را هم باید در نظر داشت که سلیقه مردم تغییر میکند. رفتارهای اجتماعی، بایدها و نبایدها، ذائقه سنین مختلف و... تغییر میکند، اما ما (و بیشتر نسل قدیمی سینما) اصرار داریم که همچنان به فرمت سالهای قبل برگردیم و از گام برداشتن در مسیری دیگر ترس داریم.
سینمای اجتماعی، نیازمند قصه