"تل ماسه" سناریوی عبور از منجی موعود و ظهور ناجی افسانهای
تل ماسه یک آینده نگاری مرکب از سیاست، مذهب و اساطیر است که طرحوارهای از تمدنسازی بر اساس ظهور منجی را نشان میدهد. اما این منجی همان منجی ادیان الهی است یا بیشتر از آن بهرهمند شده و شکل خاص دیگری از منجی را نشان میدهد؟
تل ماسه را باید سناریویی خواند که پیام نهاییاش تازه نیست و مانند آن فراوان است اما امتیاز آن در سبک و پرداخت متناسب با محتوا و البته شکل روایت جدیدش در ناجی بودن غرب در خاورمیانه و استثمار غیرمستقیم فرهنگی است.
حمید صنیعی منش: در سال 1965 و بعد از چند سال تحقیق و پژوهش "فرانک هربرت" روزنامهنگار و مشاور محیط زیست، رمانی را به نام "تل ماسه" نوشت که به یکی از رمانهای پرفروش و تأثیرگذار در سبک علمی-خیالی و آخرالزمانی تبدیل شد. تأثیرات موضوعات زیستمحیطی البته برای نگارش این رمان مؤثر بود. هربرت بعدها به "ویلیس ای. مکنلی" کسی که دایرهالمعارفی درباره رمان "تل ماسه" نوشت و در آن مقالاتی را درباره این رمان گردآوری کرد، گفت که " این رمان زمانی آغاز شد که او به نوشتن مقالهای در مجله درباره تپههای شنی در تپههای "اورگان" نزدیک "فلورانس"، منصوب شد. او بیش از حد درگیر شد و در نهایت به مواد خام بسیار بیشتری از آنچه برای یک مقاله نیاز بود رسید. مقاله هرگز نوشته نشد، اما بذری را کاشت که به "تل ماسه" منتهی شد.
قصه او بصورت متناوب توسط مجله علمی-خیالی آنالوگ در چند قسمت منتشر میشد اما هیچکدام از ناشران علاقهای برای انتشار این رمان نشان نمیدهند. رمانی که انتشار آن و فروش بالای آن باعث شد تا برخی از آنان بگویند که اشتباه عمر خود را مرتکب شدهاند. در نهایت شرکت چیلتون حاضر شد با پرداخت 7 هزار و 500 دلار به عنوان پیش پرداخت به هربرت انتشار رمان را آغاز کند. چیزی که خیلی زود بازار خود را پیدا کرد و به یکی از رمانهای پرفروش دوران تبدیل شد.
این رمان در سالهای بعد و در میانه دهه 1980 و دو سال قبل از مرگ این نویسنده در قالب فیلم سینمایی تولید شد که آن را یکی از فاجعهبار ترین فیلمهای تاریخ سینمای علمی-خیالی باید دانست. این فیلم را "دیوید لینچ" ساخته است. هرچند رمان توانسته در فروش و جذب موفق باشد اما اولین فیلم بسیار ضعیف و آشفته تولید شد. کارگردان سورئالیستی که فیلمهای مهم و مطرحی مانند "بزرگراه گمشده" و مرد کله پاک کنی" را ساخته است. این که چرا این کارگردان با این سبک حاضر به تولید فیلم حماسی، اکشن و علمی خیالی شده است را خود او نیز به صورت شفاف و کامل توضیح نمیدهد اما همین بس که هر وقت از او درباره این فیلم سؤال میشود خشمگین میشود و حاضر نیست درباره این فیلم پرهزینه که در گیشه شکست مفتضحی خورد صحبت کند. او حتی بعضا نام کارگردان دیگری را به عنوان سازنده اثر نام برده است اما در مجموع آنچه که مستند است ساخت این فیلم توسط او است.
اما چرا این فیلم شکست بزرگی خورد و نتوانست حق این رمان پرفروش را که تا چندین جلد ادامه پیدا کرد، بجا آورد؟ پاسخ این سؤال دقیقاً به ویژگیهای رمان و قصه آن بازمیگردد. "تل ماسه" بسیار رازآلود و سرشار از المانها و نشانههای مبهمی است که بنظر میرسد هربرت آنها را بر اساس عقاید و فرهنگهای مهم و کهن خصوصاً جهان اسلام و اعراب نوشته است. از سوی دیگر خط داستانی قصه خود نیز آنقدر طولانی است که جمع کردن همه آن در یک فیلم رسماً ضربه مهلکی به فیلم وارد میکند. همین فیلم تازه بخشهای اولی را در یک فیلم دو ساعت و نیم گنجانده است و قرار است که قسمت دوم آن نیز وارد مراحل تولیدی شود تا در سال 2023 به اکران برسد. این یعنی کارگردان کاربلدی در سبک آخرالزمانی و علمی-خیالی مانند "دنی ویلنوو" فهمیده که نمایش آنچه که در جلد اول این رمان آمده در یک فیلم حتی 3 ساعته اشتباه محض است و باید آن را در بیش از یک فیلم ساخت. کار درستی که قبل از او سازنده دیگری برای این رمان در یک مجموعه مینی سریال 6 قسمتی که هرکدام یک ساعت و نیم است انجام داده است.
البته سریال "تل ماسه" که بر اساس جلد اول رمان است را در یک سه قسمتی و بعد جلد دوم و سوم رمان یعنی "مسیح تل ماسه" و "فرزندان تل ماسه" را در سه قسمتی دوم ساخت. این سریال را جان هریسون برای شبکه Syfy که تمرکزش روی محتوای علمی-خیالی است ساخت و نسبت به فیلم "دیوید لینچ" چند سروگردن بالاتر است. حداقل اینکه اصل ماجرا و قصه را با بیان روانتر و قابل فهمتر گفته و در کنار آن با جلوههای ویژه بمراتب بهتری یک مجموعه تلویزیونی قابل دیدن ساخته است. علاوه بر این سریال او نسبت به فیلم اولی نسبت به جزئیات رمان وفادارتر است. چراکه رمان تل ماسه یک قصه آخرالزمانی است که در آن همانطور که اشاره شد براساس فرهنگهای ادیان کهن خصوصاً مسلمانان مطالب و جزئیاتی را درباره منجی و آینده جهان گفته است که بیان روشن و صریح آنان خصوصاً که نگاه منفی و تاریکی بطور مستقیم به آنان ندارد، برای استدیوهای هالیوود چندان خوش نمیآمده است.
نسخه سریالی تل ماسه
به عنوان مثال قبیله فریمنها FREMEN ( که در هنگام شنیدن آزادمردان فهمیده میشود) بخاطر زندگی قبیلهگونه در صحرا آنهم با لباس و آیین و مناسکی که دارند بسیار به مسلمانان شباهت دارد. همان چیزی که در فیلم جدید نیز بطور روشن دیده میشود. هربرت روزنامهنگاری بود که بر مسائل جغرافیایی و زیست محیطی و همینطور سیاسی توجه داشت. باتوجه به شباهتی که او از توصیف زندگی فریمنها گفته و اطلاعات او از روزگار سیاسی حاکم میتوان احتمال اینکه او قصد داشته تا اعراب و مسلمانان را تصویرسازی کند وجود دارد. این اوصاف همانچیزهایی هستند که در فیلم لینچ کمتر دیده میشود اما در سریال به وضوح بیان میشود.
فریمنها که در فیلم تله ماسه جدید-خاویر باردم نقش یکی از بزرگان آنان را بازی میکند
احتمالاً شما نیز در این مدت که نسخه جدید فیلم پخش شده است نام "مهدی" به عنوان منجی که در آینده خواهد آمد و زمین و مردمان را به سوی بهشت هدایت کرد را شنیدهاید. اتفاقی نادر که از سوی هالیوود شاید برای اولینبار رخ داده باشد. اما جالب است که بدانیم لینچ سکانسی که "دوک لتو آتریدیس" پدر قهرمان فیلم یعنی "پل آتریدیس" با مشاور خود درباره "مهدی" صحبت میکند را ساخته است اما بدون اینکه کسی بداند این سکانس از فیلم سانسور میشود. البته شاید اگر، شخصیت قهرمان فیلم و مهدی منفی از آب درمیآمد اینگونه نظام هالیوودی با این فیلم برخورد نمیکرد.
مشاور دوک به او میگوید که نوشته شده که مهدی مردمان را به سوی آزادی حقیقی هدایت میکند
در قسمت دوم این یادداشت تلاش میکنیم تا تحلیل کامل و جامعی از این قصه را بیان کنیم تا معلوم شود که سرنوشت این منجی چه میشود و آیا هربرت واقعاً منجی ادیان را تبلیغ کرده است یا خیر؟
دنی ویلنوو در پشت صحنه تل ماسه
لایه سیاسی تل ماسه: جنگ قدرتها برای سروری بر جهان در آخرالزمان و در خاورمیانه
اما موضوع تل ماسه چیست؟ آن را بطور خلاصه میتوان جنگ قدرتهای خاندان برتر در آخرالزمان برای کنترل بر مهمترین سرزمین جهان نامید. چیزی شبیه به موضوع سریال بازی تاج و تخت. برخی از نویسندگان آن را واکنشی نسبت به مشکلات زیست محیطی در آینده و موضوعات دیگر عنوان کردهاند اما برای نگارنده که تمام تولیدات تصویری این رمان را تماشا کرده است مشخص است که این دست موضوعات کاملاً فرعی و جنبههای حاشیهای و ثانوی دارند. "تل ماسه" بازنمایی افسانهای-اساطیری، سیاسی و مذهبی درباره قدرت و زمامداری در آینده بر اساس نگاه تمدن غرب است. هربرت این سه ضلع را به گونهای در تاروپود رمان شکل داده است که بتواند رمانی جدی که حرفی برای گفتن داشته باشد خلق کند. قوم برتری که با دسیسه امپراطور وارد میدان نبرد شده و سپس توسط گماشتههای خبیث او حذف میشوند تا رقیبی برای او باقی نماند. هربرت اما بجای آن که یک دنیای کاملاً خیالی و بینسبت به دنیای واقعی را نوشته باشد، با انتخاب صحرا و با دارایی ارزشمندی به نام "اسپایس" که در حقیقت سوخت مورد استفاده و ارزشمند دنیای آن روزگار است، جنگ بر سر خاورمیانه و ماده ارزشمند آن یعنی نفت را دراماتیزه و فانتزی کرده است تا بتواند حرف و پیامش را برای سیاستمداران و مردم دنیا جذاب و جالب توجه کند. اینکه در آینده جنگهای قرن بیستم و روابط سیاسی میان کشورهای دنیا چگونه خواهد بود و چه خواهد شد؟ (لایه سیاسی داستان)
مادر منجی که از زنان بنی جزیره است خود تحت تعالیم سحرآلود مادران مقدس این فرقه قرار دارد
لایه مذهبی و اساطیری: منجیگرایی جدید مسیحی برای آخرالزمان
اما فریمنها و قبلتر از آن زنان جادوگر قبیله بنی جزیره با آداب و رسوم معنوی و عرفانی خاص خود منجی را برای خود تربیت میکنند که جهان را نجات دهد. این لایه اما بهانه اصلی و دغدغه نویسنده است. همه چیز بدون حضور و آموزههای زنان بنی جزیره غیرممکن است. این گروه از زنان ساحره که از آنان به پشتوانه فکری داستان باید یاد کرد، تفکر و اندیشه را بیان میکنند. قهرمان باید سفر درونی خود را با کمک اسپایس، خاک سحرآمیز صحرای سیاره آراکیس و آب مقدسی که در سفرههای زیرزمینی بدست خواهد آورد، آغاز کند تا شرایط ارتقا و تحول را درون خود پیدا کند. قهرمان فیلم در حال تغییرات معنوی و عرفانی و شکلگیری شخصیتی جدید درون خود است تا دنیا را نجات دهد و حس، سبک و حال و هوای فیلم نیز ما را مانند فضای رمان "کیمیاگر" نوشته "پائولو کوئیلو" وارد دنیای درونی و باطنی او کرده و با سحر و تخدیر مخاطب را همراه خود میکند تا با قهرمان همذاتپنداری کند. (لایه مذهبی و در عین حال اساطیری)
از این منظر و با توجه به اینکه فیلمهای جنگهای ستارهای بعد از این رمان در سال 1977 ساخته شده است، میتوان شباهتهای میان فیلم جروج لوکاس و رمان فرانک هربرت را اتفاقی نخواند. از فضای صحرایی گرفته تا قهرمانی با سفر معنوی و درونی که در جنگهای ستارهای با اسکای واکر شاهد آن هستیم، همگی نشان میدهد که فرانک هربرت در خلق قهرمان و منجی با خصوصیات عرفان مآبانه موفق بوده است.
تل ماسه حداقل تا پایان قسمت اول فیلم یک پیشگویی براساس باورهای ادیان الهی است که منجی برای نجات جهان ظهور خواهد کرد و جهان را نجات خواهد داد. اما سناریو و رویه این فیلم نه چندان بر اساس باورهای اسلامی و نه مسیحیت است. اگرچه که نام مسیح حتی بر روی جلد دوم رمان نوشته شده است اما تمام اینها بستری مناسب و آماده است تا بنمایه منجی را بار دیگر زنده کند. اما آنچه که باقی میماند با منجی حقیقی الهی فرسنگها فاصله داد و بیشتر عبور از منجی ادیان است. اشارهای که "بانو جسیکا آتریدیس" به پسرش "پل" درباره آمادهسازی زنان بنی جزیره برای اذهان عموم مردم نسبت به ظهور منجی در بدو ورود به سیاره آراکیس میکند را میتوان نشانهای بر مسئله مهم «آیندهسازی برای جهان» عنوان کرد. این بذر در لایه زیرین فیلم با این دیالوگ کاشته میشود تا مخاطب ضمن آنکه به موضوع ظهور منجی توجه دارد، مانند "پل آتریدیس" نسبت به آن تردید هم داشته باشد و حتی آن را خرافه فرض کند گرچه مادر او به نمایندگی از زنان بنی جزیره این تردید را رفع میکند. اما در ادامه این داستان خواهیم دید که آیندهسازی بواسطه منجی ادیان بیشتر وسیله و بهانهای فریبنده است و ما شاهد ظهور شکل دیگری از منجی در پشت تصویر ارائه شده خواهیم بود.
در نهایت فیلم جدید تل ماسه هوشمندی و زیرکی جالبی به خرج داده است. کارگردان فیلم دقیقاً کاری را کرده که "جان هریسون" برای سریال "تل ماسه" کرده است. بهرهمندی از سبک و شکل کار برای بیان و القای حس و حال منجی فیلم در روزگار سیاه و تلخی که در آن دنیا رو به پایان است و تاریکی در حال گسترش است. اینگونه فیلم قابل توجه و با کلاسی بالاتر از دیگر فیلمهای علمی-خیالی و آخرالزمانی ساخته و فضای رازآلود و مبهم اثر بجای آنکه پاشنه آشیل و دوری مخاطب از فیلم شود مایه جذب مخاطب شده است.
اما آیا بنیادهای این تغییر را مذهب و ادیان الهی بوجود میآورد یا عقایدی دیگر از جنس عرفانهای نو ظهور؟
بخش دوم:
تل ماسه را باید سناریویی خواند که پیام نهاییاش تازه نیست و مانند آن فراوان است اما امتیاز آن در سبک و پرداخت متناسب با محتوا و البته شکل روایت جدیدش در ناجی بودن غرب در خاورمیانه و استثمار غیرمستقیم فرهنگی است.
حمید صنیعی منش: نسخه جدید سینمایی "تل ماسه" نه در قیاس با دیگر نسخههای سینمایی و تلویزیونی رمان "تل ماسه" که بر اساس آن اقتباس شده است، بلکه در قیاس با دیگر آثار علمی-خیالی با محوریت منجی، کاری در خور توجه و تحلیل است. این فیلم ساخته "دنی ویلنوو" کارگردان فیلمهای "ظهور" و "بلیدرانر 2049" فیلمی حماسی و رازآلود است که ساخت و پرداخت و تسلط او بر تکنیک، میزانسن و سبک فیلم باعث شده است که فرم خاصی در فیلمهایی با توصیفات مورد اشاره شده بدست آید.
کارگردان در کنار بازیگر فیلم در پشت صحنه
"تل ماسه" 2021 اگر از فضاسازی و سبکی که از آن استفاده کرده است برخوردار نبود قطعاً فیلمی با مشکلاتی مشابه فیلم لینچ و از سویی بشدت تکنیکزده و صنعتی محض از آب در میآمد، زیرا بیان محتوا و لایههای زیرین این قصه تنها با کمک صنعت و ابزار میسر نیست. تل ماسه به حدی دارای استعاره، ابهام و ایهام است که ساخت فیلمی که بصورت رسا و گویا بتواند داستان را بیان کند و حس و پیام آن را منتقل کند کار دشواری است. البته باید گفت بنظر میرسد که ساخت سریال 6 قسمتی شبکه SYFY الگوی ساخت فیلم تازهوارد باشد. سازندگان سریال نیز با توجه به شکست عظیم فیلم لینچ و فضاحتی که به بار آورد فهمیدند که محتوا و موضوع این فیلم را نمیتوان همانطور که در رمان آمده است به زبان تصویر کشاند بلکه نیازمند فضاسازی و سبک مناسبی است که بتواند محملی برای محتوای این رمان طولانی و چند جلدی باشد.
رد پای مشابهت در ایجاد فضا و سبک کار (اعم از تدوین، موسیقی، نوع رنگ و نور و...) که میان این دو سریال و فیلم است برای آنان که هر دو را مشاهده کرده باشند مشهود است. اما هنر "دنی ویلنوو" این بوده که از صنعت روز خود استفاده بهتری برده و تفصیل را بدون آنکه ضربهای به پیکره داستان بخورد به اجمال تبدیل کرده است. البته فیلم در قسمتهای بعد نیز ادامه دارد اما در حد همین یک قسمت که ماجرای معرفی تحولات امپراطوری و سیاره آراکیس و زمینهسازی تحولات پل آتریدیس است در یک قسمت اول، کار سادهای نبوده است.
اما این سبک که باید آن را سبکی سحرآمیز و رازآلود خواند (دیالوگهای کوتاه، موسیقی آرام، تدوین تداومی با کاتهای کوتاه و... بعلاوه فضای صحرایی با زمینهای وسیع و آسمان بلند که مناسب تفکر و تأمل است باعث میشود مخاطب با آرامش و تفکر داستان را دنبال کند و تلاش کند تا آن را بفهمد) کاملاً در خدمت محتوا است. موضوع تل ماسه -در قسمت اول- چیزی جز زمینهسازیهای ظهور منجی و یا پیامبر در دنیایی با تپه ماهورهای بلند و تل ماسههای افسونزا نیست. اما از آنجایی که "فرانک هربرت" قصد داشته تا قهرمان خود را بیشتر از آنکه مانند یک منجی ادیان با خصوصیاتی که در نسخ و کتب دینی آمده است، مبتنی بر عرفانهای نوظهور و در بهترین حالت مانند بودیسم بر اساس تحولات باطنی غیر توحیدی بسازد، فضا را نیز بگونهای رقم زده که بیشتر به احوالات شبه عرفانی و باطنیگرایی شبیه است تا سنتهای ادیان ابراهیمی. دنی ویلنوو این فضا را با سبک و تکنیکی که نشان میدهد به آن مسلط است در این فیلم تراشیده و از آب درآورده است.
DUNE از آداب و سنن ادیان و عرفانهای باستانی و شرقی و البته با چاشنیهایی از مسیحیت و اسلام یک ملغمهای ساخته که نتوان آن را به هیچ کدام از ادیان توحیدی و غیر از آن نسبت داد. این زیرکی هربرت بوده که بتواند خود را از هر گونه وابستگی و یا اتهام دور کند.
پل آتریدس هیچ وقت توسط مصادیقی مانند وحی به پیامبری برانگیخته نمیشود حتی رویاهای او رویاهای معشوقهای است که روزگاری با او مواجه میشود. تنها گاهی از غیب بدون هیچ دلیل موجهی چیزهایی را مشاهده میکند که هیچکدام ریشه الهی ندارد و جهت خدایی نمیدهد. بیشتر او دارای اوهام و افکاری است که تنها خبر از پیروزی و سروری او در جهان واپسین میدهد. البته این تم در یکجا در تاریخ فرق و مذاهب دیده میشود. در کتب وهابیت درباره بعثت پیامبر اسلام دقیقاً به همین شکل روایات اشاره میکند و این تحریفات آلوده را به پیامبر اسلام نسبت میدهد. شاید نویسنده تل ماسه از این مطالب خرافی برای سیر تحولات پل استفاده کرده باشد...
اما پس چرا نام مهدی و مسیح بر سر زبان آورده میشود؟ این سؤالی است که در قسمت اول یادداشت درباره این فیلم، که بیشتر توضیحاتی درباره روند نگارش قصه رمان و لایههای کلی آن بود به صورت اجمالی پاسخ داده شد، اما اینجا به صورت کاملتری آن را تبیین میکنیم.
نمایی از تحولات درونی و باطنی پل که در حال فیلمبرداری است
زمینهسازی که در تل ماسه میشود زمینهسازی ظهور یک منجی است؛ در این شکی نیست. برای این زمینهسازی نیز از نامهای منجیان ادیان استفاده میشود تا فضای آخرالزمانی نیز فراهم شود. منجیان ادیان که به باور مردم فریمن (قبایلی که مانند بادیهنشینان جاهلی عرب قبل از ظهور اسلام شبیهاند) قرار است ظهور کنند تا راه نجات و رستگاری آنان باشد، هیچ وقت به این نام و نشان ظهور نخواهند کرد. در حقیقت آنان منتظر یک منجیاند اما این منجی مهم نیست که خود حضرت مهدی (عج) یا حضرت مسیح (ع) باشد مهم این است تنها منجی باشد که بتواند علیه هارکوننها به عنوان شروران داستان و بدمنهای فیلم قیام کرده و بتواند صحرای خشک و بی آب و علف آنان را به بهشتی سرسبز تبدیل کند. این همان کاری است که زنان بنی جزیره انجام دادهاند و مادر پل به آن اشاره میکند. پل اما فکر میکند که این کاشت خرافات است اما مادر او میگوید که مردم قرنها منتظر لسانالغیب بودند(دقت کنیم که این نام و مهدی در میان آنان ریشه دارد اما در نهایت این اسامی و مفهمی که به دنبال دارند تغییر ماهیت میدهند) حالا با دیدن تو نشانههای منجی را در تو دیدهاند. اما پل در نهایت میگوید که آنچه را میبینند که به آنها گفته شده است. یعنی ساحرههای بنی جزیره با علم به اینکه مردم سیاره آراکیس در انتظار منجی هستند که روزی خواهد آمد، افکار آنان را به سمتی سوق دادهاند که نشانههای آن را در پل مییابند.
برای همین، نام منجیان بطور ویژه نام مهدی (که شاید برای برخی نشان دهنده تعامل غرب با شیعه و دوستی آن باشد) خیلی هوشمندانه و کم کم حذف میشود و جای آن را مسیح -که نام جلد دوم رمان Dune Messiah است- گرفته و البته آن نیز با توضیحاتی که درباره سیر و روند تحولات پل داده شد، بیشتر در حکم استحاله و تغییر ماهیت است. همانطور که در یادداشت اول اشاره شد زنان بنیجزیره زنان ساحرهای هستند که یکی از اعضای آنها به نام "بانو جسیکا" مادر "پل" است. خود جسیکا البته زن و همسر رسمی "دوک لتو" نیست. در فیلم نیز دوک به آن اشاره میکند آنگاه که میگوید "ایکاش با تو ازدواج میکردم". زنان بنی جزیره از رویاهای عجیب و غریب پل با خبرند زیرا آنان پیشگویان و جادوگرانیاند که به اسرار آگاهاند. هربرت بطور جدی از کهنالگوها برای خلق جهان خود بهرهمند شده است. پیشگویان منجی قبل از ظهور پیامبر اسلام توسط یهودیت و مسیحیت اعلام شده است که نمونه معروف آن در قرآن نیز بیان شده که "إذ قال عیسى ابن مریم یا بنی إسرائیل إنی رسول الله إلیکم مصدقا لما بین یدی من التوراة ومبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد" سوره صف آیه 6.
اما هربرت از این الگوهای کهن -که قبلاً نیز شخصیتهایی مانند "مورفیوس" در ماتریکس و "گاندولف" در ارباب حلقهها و پورفسور "آلبوس دامبلدور" در هری پاتر بر اساس آن ساخته شدهاند- در مسیر منجی ساختگی خود استفاده کرده است؛ اما هوشیاری هربرت این بوده که با بهرهمند شدن از نام منجیان شاخص، در ابتدا اذهان را به سمت خود جلب کرده و سپس با برجستهسازی موضوع ظهور و زمینهسازی و ذهنیت درباره موعود، منجی آمریکایی-هالیوودی خود رونمایی و اصالت میبخشد.
بنابراین باور پل یعنی خرافه بودن ظهور منجی به شکلی که در ادیان آمده است و آن را به مادرش میگوید در نهایت درست است اما این به معنای رد حضور ناجی نیست. هالیوود همواره میان مفاهیم، اصطلاحات و گفتمانها دوگانه ایجاد میکند. ناجیان افسانهای در تل ماسه در مقابل منجی ادیان قرار دارد اما با شرحی که گفته شد ( پنهان شدن پشت نام منجی ادیان ابراهیمی و ساخت ناجی افسانهای) درست مانند آنچه که در جنگ ستارگان دیده میشود.هم قهرمان تل ماسه و هم قهرمان جنگ ستارگان یعنی "اسکای واکر" فرزندانیاند که جایگاه برتری و قداست آنان بر اساس تحولات درونی با مایههای بودایی و کابالایی مانند رویاهای وهمآلود، تناسخ، ارتباط با طبیعت ایجاد میشود. در جنگ ستارگان نیز این محتوا توسط اسطورهشناس جوزف کمپل به جورج لوکاس منتقل شد.
در نهایت این ناجی افسانهای با کولباری از تجارب آیین و آموزههای سحرآلود و خرافی به عنوان سرور و قهرمان مردمانی که به مسلمانان شباهت فراوان دارند معرفی میشود. استثمرار فرهنگی در پوششی از ناجی افسانهای. ناجی سفیدپوستی که از آسمان مانند مسیح میآید و با استیلا بر سیاره شبه مسلمانان بر آنان تسلط یافته و بهشت را برای آنان به ارمغان میآورد. المان سرسبز شدن زمین سیاره آراکیس از سرزمینی خشک و بیآب و علف که در حال گسترش بوده است، خود فرضیه دگردیسی را تقویت میکند.
این محتوا همانطور که گفته شد توسط سبکی ویژه ترسیم شده است تا حس و احوالات "پل آتریدیس" در کشاکش درونی او و تحولاتش و فضای سحرآمیز تل ماسه برای تماشاگر فیلم ملموس شود و او با قهرمان افسانهای فیلم همذات پنداری کند تا پیام فیلم یعنی سروری ناجی عارف-مسلک داستان در ذهن مخاطب کاملاً تهنشین شود. سبک استثنایی "دنی ویلنوو" از این جهت کارکرد و اهمیت دارد.
تل ماسه با اشارات و ارجاعات فراوانش سناریوی تحول و استحاله خاورمیانه را از نقطه و مبنایی مانند عقاید دینی در خصوص سرنوشت جهان و زمامداری عالم طرح میکند. این رمان چندین جلدی که از جلد ششم بعد از مرگ فرانک هربرت نوشته شده است، فراز و فرود فروان دارد. بخشهایی از آن در سریال آن گفته شده که خوانندگان میتوانند باقی ماجرای تل ماسه را از آنجا ببینند و بفهمند. ما برای لو نرفتن داستان از بیان آن خودداری میکنیم اما همین مقدار میگوییم که تل ماسه هیچ وقت در خدمت تبلیغ ادیان نیست بلکه در این قالب شکل خاصی از لیبرالیسم و امپریالیسم را مبتنی بر فرهنگ، سیاست و تاریخ تمدن غرب برای جهان و آیندهسازی مطرح میکند. همان کاری که جنگ ستارگان و دیگر آثار علمی-خیالی آخرالزمانی میکنند.