فیلم سینمایی "تیتو کوچولو و موجودات فضایی" خارق العاده ای در سبک زندگی غربی
«تیتو کوچولو و موجودات فضایی» ساخته پائولا لیویا راندی، محصول 2017 ایتالیا را در سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر در بخش «مروری بر سینمای ایتالیا» دیدم. فیلمی تخیلی مکاشفه ای تاثیرگذار و مدرن که در قالب کودکانه به خستگی و رها شدگی از زندگی شهری تا رسیدن به شهود و کشف کوکانه تا ترویج و یا نقد نوعی سبک زندگی می پردازد.
تیتو فیلم خوش ساخت در خلق شخصیت و داستان است، که چند لایه معنایی دارد، از سفر به لاس وگاس و آمریکا برای دیدن عمویی پرفسور علوم فضایی که نظریه ای درباره شنیدن صداهایی ماواء الطبیعه و مردگان را داده است تا بررسی زیر پوستی و نقد دختران مشتاق به سربازان ارتش در همه جا، تشویق سربازان به پیوستن به ارتش، ارتباطات آزاد و خاص و در نهایت همجنس گرایی و... جامعه آرمانی غرب موعود آمریکا می پردازد.
معرفی فیلم از زبان فیلمساز:
«تیتو کوچولو و موجودات فضایی» مکاشفهای در روابط انسانی و درون آدمها در دنیایی است که فاصلههای زیاد جغرافیایی – از شهر گرم و مدیترانهای ناپل در جنوب ایتالیا، تا صحرای خشک و بیآبوعلف نوادا در غرب دور آمریکا – بین انسانها فاصله انداخته و تنهایی آدمها آنها را بر آن داشته که در دنیاهای دیگر در جستوجوی یک همزبان و همدم باشند. فیلم درواقع یک کمدی علمی- تخیلی نوجوانانه و شیرین است که با فانتزیهای فضایی خود، دنیایی خیالی را حول واقعیتهای تلخ بشر امروزی خلق میکند تا نشان دهد که هر راهی که ما را به هم نزدیک کند، همواره بهترین راه ارتباط است. فیلم با کنار هم قرار دادن یک مرد دانشمند عبوس و میانسال، یک زن جوان پرانرژی و سرشار از تخیل و ایده، یک دختر ماجراجو و عاشقپیشه نوجوان و یک پسربچه پرشروشور و بازیگوش، شمایل مقدس خانواده را زنده میکند؛ خانواده، تنها نهاد اجتماعی که درنهایت بشر را به رستگاری خواهد رساند و تنها راه نجات انسان از تنهایی و گمگشتگی. فیلم با انتخاب بیانی سورئالیستی میکوشد راه رویارویی با ماتم از دست دادن عزیزان را نشان دهد و اینکه گاهی به جای بهت و حیرت، لازم است به راز و رمزی که بر هستی انسانها حاکم است، تمکین کنیم و با احترام به یاد ازدسترفتگان به زندگی جاری بازگردیم و عشق را در بین زندگان بجوییم. پارادوکس جالبی که در فیلم هست، قالب و ژانر علمی- تخیلی آن است که توقع مواجهه با ناشناختههایی در آینده را در ما ایجاد میکند، اما درواقع ما را در مقابل گذشته نوستالژیک و ازدسترفتهای قرار میدهد که با حفظ حس سبکبالی و طنز میتواند حالِ ما را بسازد.
پائولا رندی با این فیلم موفق میشود هوای تازهای در فضای کمرمقِ سینمای کمدی امروز ایتالیا بدمد.
نقد محسن آزرم "یکی آن بالا تو را دوست دارد"
نه تیتو کوچولو میداند که عموجانش در آن بیابان لاسوگاس سرگرم چه کاری است و نه خواهر بزرگترش آنیتا چیزی درباره سرزمینی به نام آمریکا میداند. تیتو دلش به این خوش است که عموجان دانشمند مشهوری است و آنیتا هم دلش میخواهد در یکی از آن مهمانیهایی شرکت کند که لیدی گاگا و آدمهای مشهور دیگر در آن شرکت میکنند. عموجان هم که در همه این سالهای بعدِ از دست دادن همسرش تنها مانده، دلش به آن دستگاه عجیب و غریب خوش است که نام همسرش را رویش گذاشته: لیندا، و اصلا نمیداند که باید با دو برادرزاده شیطان و دانایش چه کند.
مشکل از جایی شروع میشود که تیتو دلش میخواهد با پدرش حرف بزند، ولی چطور میشود با پدری که زیر خروارها خاک خوابیده، حرف زد؟ عجیب است، ولی عموجان هم عملا دارد دنبال چنین راهی میگردد؛ سر درآوردن از آوایی که در فضا پیچیده و انگار چیزی در قلبش به او میگوید بین آن صدا و همسر ازدسترفتهاش لیندا پیوندی هست. هرقدر عموجان سعی میکند واقعبین باشد و روحیه دانشمندیاش را به رخ بکشد، تیتو کوچولو با خیال آسوده دنیای دوروبرش را به چشم فانتری میبیند و مگر فانتزی همیشه جذابتر از دنیای واقعی نیست؟ به کمک همین روحیه فانتزیدوستِ تیتو کوچولو است که پروژه ظاهرا شکستخورده عموجانِ پروفسورش دوباره جان میگیرد و به نتیجه میرسد.
ظاهرا هیچچیز مهمتر از این نیست که آدم بتواند یک بار دیگر عزیز ازدسترفتهاش را ببیند، یا صدایش را بشنود، یا دستکم در خیالش چنین چیزی را ببیند. فقدان هنوز عظیمترین چیزی است که هر آدمی را میتواند از پا درآورد و در چنین موقعیتی دستکم اگر بچههایی مثل تیتو و آنیتا کنار آدم باشند، آنوقت میشود با خیال آسوده گذشته را کنار گذاشت و آماده زندگی تازهای شد؛ درست مثل پروفسور عموجان.
نقد مهرزاد دانش فیلم «تیتو کوچولو و موجودات فضایی »
شاید بعد از «ئیتی» (استیون اسپیلبرگ/ ۱۹۸۲)، بهعنوان فیلمی برای مخاطبان کودک و نوجوان با موضوع موجودات فضایی، «تیتو کوچولو و موجودات فضایی» بهترین فیلمی باشد که داستانش در این زمینه است. البته موضوع فیلم پائولا لیویا رندی شاید تا حدی بیشتر به فیلم «تماس» (رابرت زمکیس/ ۱۹۹۷) شبیه باشد: امکانسنجی ارتباط با مردگان از طریق پیامهای مخابراتی فضایی؛ که اینجا لحنی کودکانه دارد. خانم رندی برخلاف بسیاری از فیلمهای فضایی/کودکانه دهه کنونی، که پر از زدوخوردهای سفینهها و موجودات عجیب و اسلحههای پیشرفته است، در فیلمش تکیه اصلی را روی عواطف انسانی قرار داده است. کاوشهای علمی مرد دانشمند و مراقبتهای نظامی ارتشیها و اصرار پسربچه برای ملاقات با پدر مردهاش و آرزوهای پرزرقوبرق دختر نوجوان، همگی مسیرهایی هستند که به یک مقصد ختم میشوند؛ لزوم نزدیکی آدمها به یکدیگر برای حل مشکلاتشان. این پیام، برای کودکان زمان معاصر، که دوران تنهایی و انزواست، شاید مهمترین وجه فیلم باشد؛ اگرچه در پیشبرد روایت و ایجاد تعلیق دراماتیک و تلفیق طنز و جدیت و واقعیت و فانتزی هم برای مخاطب کمسنوسالش موفق است. آن تصاویر شگفتانگیز که اواخر داستان، در افق آسمان پدیدار میشوند، یادآور پرده سینما نیز هستند، و به نوعی یک جور ادای دین به سینما.