اسطوره سازان تمدن ایرانی

مرکز رسانه ای اسطوره سازان تمدن ایرانی براساس دغدغه ی قهرمان، الگو و اسطوره سازی و پاسخ به کمبود منابع تصویری از قهرمانان، الگوها و اسطوره های دینی و بومی مورد نیاز نسل جوان و جامعه امروزی، با رویکرد تولید آثار تلویزیونی و سینمایی در ساختارهای داستانی، مستند، آموزشی، انیمیشن و سریال های تلویزیونی فعال شده است
همچنین در حوزه توزیع و پخش آثار سینمایی و سینما مارکتینگ فعال است

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی اسرا حضرت آیت الله جوادی آملی در دیدار با استاد فرشچیان و هیئت همراه فرمودند: بزرگان دین ما آنها کارهای خودشان را کردند در روزی که هنر در حدّ ادبیات بود و هنر از گوش به آغوش به تعبیر حکیم سنایی نیامده اکنون که به جایی رسید که به تعبیر جناب حکیم سنایی و امثال او از علم به عین آمد و از گوش به آغوش باید آ‌ن معارف عقلی را محسوس کرد. هنر آنچه در غرب رایج است به صورت فیلم، به صورت سینما یک دور باطلی است از حس به خیال از خیال به حس، از حس به خیال از خیال به حس، لذا به عقل نمی‌رسد و پایانش هم همین سرگردانی است هیچ هرزگی نشد و نیست که اینها انجام ندهند اما سیر نمی‌شوند چون انسان یک گمشده دیگری دارد. جنگ کردند جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم میلیونها خون ریختند سیر نشدند خاورمیانه مورد تاخت و تاز آ‌نها بود و هر روز هست سیر نشدند، شرق ما افغانستان و پاکستان کشتار هر روز، غرب ما عراق کشتار هر روز آنها را سیر نکرد، پس نه از نظر جاذبه نه از نظر دافعه چیزی بشر را آرام نمی‌کند مگر ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ و آ‌نچه در غرب نیست همین است فیلم هست، تلویزیون هست، سینما هست ولی یک دور باطلی است از حس به خیال از خیال به حس، از خیال به حس از حس به خیال.

ایشان درادامه افزودند: هنر دینی سه پایگاه اصلی دارد یکی تجلّی معقول، یکی فرودگاه خیال، یکی خروجی‌اش هم جمال محسوس. اگر هنر، عقلی نباشد همین فیلم و سینماهای رایج است اگر عقلی باشد ولی در کارگاه خیال هنرمندانه شکل نگرفت و هندسه پیدا نکند مثل بعضی از علما هستند که بیان ندارند علم دارند ولی خروجی ندارند نه اثر بنانی دارند نه بیانی، نه کتاب خوبی نوشتند نه درس خوبی گفتند برای اینکه مطلب عقلی بخواهد به حس بیاید بدون فرودگاه خیال اثر ندارد. اما آن هنرمند معروف مولوی، عطار و امثال ذلک اینها آن معقول را تجلّی دادند در خود بعضی ها هستند که عجله دارند از عقل به حس می‌آیند از آسمان خیال می‌گذرند بدون اینکه پایین بیایند این هنرمند نیست موفق هم نخواهد بود ولی اگر از معقول آمد در فرودگاه خیال تصویر کرد، دالان وردی را مشخص کرد، دالان خروجی را مشخص کرد، من این مطلبی که می‌خواهم بگویم مقدمه‌اش چیست، مؤخّره‌اش چیست، چندتا فصل دارد، چندتا بند دارد، فارسی بگویم، عربی بگویم، با چه زبانی بگویم، چطور بگویم، با چه کیفیتی بگویم اینها را مرزبندی می‌کند بعد خروجی‌اش هم می‌شود تدریس ، خیلی ها کتاب نوشتند اما همه کتاب که نظیر کتاب شیخ انصاری و آخوند خراسانی نشد خیلی ها دست به اثر زدند دیگر آقای فرشچیان نشدند. غرض این است که این معقول الاّ ولابد باید در کارگاه خیال مدّتی توقف بکند مشخص بشود که من این را به چه صورت در بیاورم بعد دست هنرمند هم می‌خواهد که خروجی محسوس داشته باشد آنچه بیرون می‌آید جمیل باشد این معنی هنر اسلامی است. 
آیت الله جوادی آملی تاکید فرمودند: تاکنون در این بخش ما مشکل جدّی داشتیم یعنی هنر محسوس نداشتیم حالا یا تلویزیون نبود یا سینما نبود ما در یک بحث از هندسه را که اوایل می‌خواندیم این هندسه فضایی برای ما خیلی رنج‌آور بود برای اینکه استاد ما روی کاغذ خط‌کشی می‌کرد روی کاغذ مستحضرید که سطوح را تبیین می‌کند این دو بعد دارد دو عرض دارد اما حجم ندارد هندسه فضایی را انسان نمی‌تواند با ذهن دریابد تا ما برویم آن درون می‌بینیم مطلب از یادمان رفت اما حالا هندسه فضایی را خوب ترسیم می‌کنند سه بعدی است و شاگرد در کلاس هم خوب می‌فهمد اما آن روز استاد برای ما با همین مداد و کاغذ ما هر چه می‌فهمیدیم دایره بود او می‌خواست کُره به ما نشان بدهد، ما مسطّح می‌فهمیدیم او منظورش مکعب بود برای اینکه ما دید نداشتیم برای ما خیلی سخت بود اما الآن به لطف الهی در اثر رشد هنر و صنعت این سه بعدی حاصل شد تصویرگری حاصل شد همه چیز حاصل شد. حالا که این است دین و نظام اسلامی برای جامعه پیامهای فراوانی داشت من دیداری با جناب پاپ قبل از مرگ این، آن پاپ قبلی دیداری داشتم با ایشان، دیدم ایشان دارد این فلز را به عنوان تبرّک یکی از چین آمده بود یا رئیس‌جمهور چین بود ما قبلاً این وصیت‌نامه الهی سیاسی امام را تنظیم کرده بودیم قبل از اینکه او این فلز را به ما بدهد ما این وصیت نامه را به او دادیم که او عقلی فکر کند. الآن به لطف الهی نظام دینی باید حرفی بزند که قابل عرضه باشد. الآن تقریباً دنیا هفت میلیارد جمعیت دارد ما یک صدمیم، ما هفتاد میلیونیم یک صدم جمعیتیم اما می‌توانیم حرفی بزنیم که صد صدم را احراز کنیم. 
مرجع تقلید شیعیان جهان تبیین فرمودند: جریان ولایت و اهل بیت و اینها که نور در نور است یک قلمرو محدود دارد جریان خدا قلمرو نامحدود دارد دو میلیارد و نیم غیر مسلمان‌اند یعنی مسیحی و یهودی و زرتشتی و اینها دو میلیارد و نیم‌اند ما یک میلیارد و نیم هستیم جمعاً می‌شود پنج میلیارد آن دو میلیارد هم که ملحدند و اینها، این پنج میلیارد را خدا می‌تواند جذب بکند این هم یک مطلب. 
ایشان همچنین با اشاره عظمت علمی برخی از بزرگان عرصه هنر فرمودند: جناب عطار خب تقریباً چندین سال قبل از مولوی بود بسیاری از حرفهای مولوی برگرفته از عطار است خیلی سخت است برای مولوی که حرف کسی را متن قرار بدهد بعد او را شرح بکند اما حرف نظامی را، حرف سنایی را متن قرار می‌دهد و شرح می‌کند این بر اساس عظمت علمی آنهاست. عطار هم از آن ستاره‌های فروزان آسمان توحید است کم‌نظیر است و جناب شیخ محمود شبستری می‌گوید

مرا از شاعری خود عار ناید        که در صد قرن چون عطار ناید

این عطار چندتا کار کرده مطالب علمی نوشته و کار هنری هم کرده. مطلب علمی در همان منطق‌الطیر که اصلش رساله طیر مرحوم بوعلی است ابن‌سینا نوشته به نام رسالةالطیر بعد این منطقی‌اش کرده یعنی به زبان طیر در آورده ریشه اصلی‌اش هم از قرآن کریم است که ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ پرنده‌ها چیز می‌فهمند، وقتی وجود مبارک سلیمان به هدهد گفت چرا دیر کردی عرض کرد یک خبر تازه دارم و آن این است که من متعجّبم چرا اینها خدا را عبادت نمی‌کنند اینها در برابر شمس و قمر عبادت می‌کنند خب شما شمس‌آفرین را عبادت بکن، قمرآفرین را عبادت بکن ﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ بعدها مولوی در غزلیات شمس گفت:

ای یار قمر بهتر یا آن که قمر آرد           ای یار شکر بهتر یا آن که شکر آرد

بعدها مولوی گفت دیگر، سلیمان(سلام الله علیه) گفت چه آوردی؟ گفت من دیدم که ملّتی دارند شمس و قمر را عبادت می‌کنند خب چرا شمس‌آفرین را عبادت نمی‌کنند، قمرآفرین را عبادت نمی‌کنند. این حرف پرنده، این مسئله منطق طیر که از قرآن آمده باعث شد ابن‌سینا رساله نوشته بعد از ابن‌سینا جناب عطار این را به صورت نظم در آورد. عطار شخصیت علمی‌اش در همان منطق‌الطیر طوری است که در آن اوایل منطق‌الطیر دارد که

دائماً او پادشاه مطلق است          در کمان عزّ خود مستغرق است

او ز سر ناید ز خود آنجا که اوست      کی رسد عقل وجود آنجا که اوست

این دو بیت را یک طلبه خراسانی در نجف برد خدمت مرحوم آخوند خراسانی استاد مرحوم آقای بروجردی، مرحوم خراسانی در دو سه سطر جواب مرقوم فرمودند، فرمودند وضع من، کار من بیش از این فرصت نمی‌دهد و اگر لازم بود به دیگری مراجعه کنید این طلبه خراسانی این جواب مرحوم آخوند خراسانی را برد پیش مرحوم آقا میرزا احمد کربلایی عارف معروف او یک جواب داد، برد پیش مرحوم آخوند حسین اصفهانی استاد مرحوم علامه طباطبایی این یک طور جواب داد، آن عارفانه جواب داد، آ‌ن فیلسوفانه جواب داد این دوتا جواب با هم هماهنگ نبود بعد دوباره جواب آقا شیخ محمدحسین اصفهانی را برد پیش آن عارف، جواب آن عارف را پیش آن یکی، چندین نوبت این گشت شده یک کتاب. خب سه شخصیت عظیم نجف آخوند خراسانی، آقا شیخ محمدحسین اصفهانی، آن عارف معروف هم از طرف دیگر این اضلاع سه‌گانه مثلث درباره یک دو بیتی عطار صحبت کردند. 
 این بزرگوار جناب شیخ محمود عطار هنرمندانه کتاب نوشت گفت مرغها شنیدند که یک کوه قافی هست یک سیمرغی سلطان آن کوه قاف است اینها تصمیم گرفتند خب ما هم مرغیم او هم مرغ است پرواز می‌کنیم می‌رویم حضور او و خدمت سیمرغ می‌رویم به کوه قاف می‌رسیم. اعضای این گروه سی مرغ بودند این سی مرغ تصمیم گرفتند که حرکت کنند به اینها گفتند که این فضا نیست این چاه فضایی هم دارد درّه دارد عقبه کئود دارد سقوط‌گاه دارد، پرتگاه دارد این طور نیست که شما پر بکشید بروید کوه قاف بالأخره این وسطها تلفات دارد، گفتند تحمل می‌کنیم. سی‌تا مرغ تصمیم گرفتند که بروند کوه قاف نزد جناب سیمرغ جلسه تشکیل دادند همایش تشکیل دادند ما که همایش تشکیل می‌دهیم کسی قرآن می‌خواند مداحی می‌کند خوانند هم بلبل است، عطار می‌گوید در این محفل در این همایش دستور خوانندگی را به بلبل دادند که او بخواند، بلبل هم چه می‌خواند این می‌گوید بلبل بود، قناری بود و غیره سی‌تا مرغ بودند با آهنگ بلبل شروع می‌شود همه‌شان دعوت به توحید هر کدام از این مرغها هم حرفهای خودشان را می‌زنند پیشنهاد خودشان را می‌دهند نظریه‌پردازی می‌کنند و دسته‌جمعی این سی مرغ حرکت می‌کنند راه طولانی، رسیدن به کوه قاف خیلی سخت، وسط ها هم چاله‌ها و چاه های فراوانی، یکی پس از دیگری این سی مرغ می‌میرند، می‌میرند، می‌میرند این سی مرغ می‌میرند سی تا مرغ می‌رسند به کوه قاف به سیمرغ می‌رسند یعنی آن سی‌تا نمیرد سی مرغ نمیرد آن سیمرغ را نمی‌بینند تا کثرت نمیرد آن وحدت را نمی‌بینند وقتی آدم از خودش رهایی شد این «موتوا قبل أن تموتوا» که پیغمبر فرمود قبل از اینکه شما را بیمرانند بمیرید این سی مرغ در سی عقبه در سی چاه می‌میرد یکی پس از دیگری به مقام فنا می‌رسد تا به زیارت آن سیمرغ برسند همه او را می‌بینند اما بعد از مرگ می‌بینند، همه به کوه قاف می‌رسند اما بعد از مرگ می‌رسند بعدها جناب حافظ گفت: «عنقا شکار کس نشود دام باز چین» بعدها جناب حافظ و اینها راه افتادند این حرفها را زدند عنقا همان سیمرغ است. این می‌خواهد بگوید تا کثرت هست دیدِ خدایی نیست تا زید را می‌بینیم، عمرو را می‌بینیم، این را می‌بینیم، آن را می‌بینیم چون همه از دست ما می‌رود دیگر آنچه را که از دست رفتنی است خب آدم چرا به او دل ببندد چون طولی هم نمی‌کشد که همه خاک می‌شویم و همه از خاک برمی‌خیزیم. 
حضرت ایت الله جوادی آملی ادامه دادند: بنابراین یک حرف لطیفی مولوی دارد در کتابهای ادبی این اوایل طلبگی ما این اشکال را به ما می‌گفتند، می‌گفتند وقتی می‌گفتیم «کتب زیدٌ» «کتب» فعل «زید» فاعل خب این فعل است و آن فاعل اما اگر گفتند «مات زید» «مات» که فاعل زید نیست این چگونه فاعل است چگونه مرفوع است اینکه می‌گویید مات فعل، زیدٌ فاعل آن وقت

مات زیدٌ زید اگر فاعل بدی      کی ز مرگ خویشتن غافل بدی

آن مولوی و امثال مولوی که می‌گویند مات زیدٌ زید اگر فاعل بدی یعنی اگر موت اختیاری بود مات زیدٌ فاعل است اما اگر موت طبیعی بود که زید مورد فعل است مفعول است نه فاعل. 
 بنابراین جناب عطار آمده گفته انسان تا از خودی پایین نیاید خدا را نمی‌بیند بعدها حافظ گفت:

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز          میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تمام مشکلات ما همین است که خودمان را می‌بینیم و عطار گفت یک نکته است بگویم خود را نبین که رستگاری، 
تا علم و عقل بینی بی معرفت شوی              ک نکته است بگویم خود را مبین که رستی

بعدها این شعرا این حرفها را زدند او گذشته از اینکه مطلب معقول را گفت، ترسیم کرد، تصریح کرد این اگر زیرنظر حضرتعالی عدّه‌ای روی آن کار بکنند البته من اینکه خیلی بهره بردم از توضیح جنابعالی درباره تسبیح موجودات این در یک قطعه کوچکی مثلاً یک متر و نیم در هشتاد سانت می‌گنجد اما این یک گروهی باید زیر نظر شما کار کنند اگر دانشگاه بخواهد با شما همکاری بکند این شرف دانشگاه است این نظیر انقلاب اسلامی است. آن پنج میلیارد که می‌پذیرد آ‌ن دو میلیارد هم که گمشده دارد می‌فهمد چه خبر است حرف جهانی است و همان خدا به قول مولوی «هر محال از دست او ممکن شود» مولوی آدم سنگینی است اما او را این عطار پروراند می‌گوید عاشقی در خانه معشوق رفت در زد معشوق کیست؟ منم، گفت تا تویی تو هنوز از تو نرفت این رفت و ریاضت کشید و بار دیگر آمد در زد و گفت کیست؟ گفت تویی، تمام مشکل ما این است که هر جا اختلاف است چرا نظر من تأمین نشد، هر جا دعوا و نزاع است چرا خواسته من تأمین نشد، هیچ دشمنی بدتر از این نیست. این امر حسّی این معقول را وقتی محسوس بشود با جمال حسّی این پیام جهانی دارد اگر ان‌شاءالله با عنایت الهی یک گروهی در خدمت شما باشند این منطق‌الطیر عطار را خوب مرور بکنند آغاز و انجامش، صدر و ساقه‌اش را خوب بررسی بکنند آن سی‌تا مرغ جدا کشیده بشود کوه قاف مشخص بشود آن سیمرغ مشخص بشود این درّه‌های سی‌گانه مشخص بشود تلفات سی‌گانه هم مشخص بشود آن خوانندگی بلبل در همایش حرکت، کاروان می‌خواهد حرکت کند بلبل دارد می‌خواهند اینها مشخص بشود اگر ان‌شاءالله ساخته بشود.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی