سکوت برهها از معدود آثار وحشت تاریخ سینما با پنج اسکار است
مگر میشود بحث از فیلمهای دهه نودی خوب باشد و از عنوان سکوت برهها یاد نکرد. فیلم سکوت برهها فیلمی در ژانر ترسناک و روانشناختی به کارگردانی جاناتان دمی است که در سال 1991 به روی پرده سینما رفت. این فیلم به معنای واقعی یک شاهکار است، شاهکاری که تا سالیان بعد از خود، همانندی نداشته. با ویجیاتو همراه باشید تا باهم نگاهی اجمالی به این فیلم داشته باشیم.
درباره عوامل
یکی از تاثیر گذارترین عنصر در موفقیت یک فیلم، وجود عواملی خلاق و با استعداد است. فیلم سکوت برهها بهترین عوامل را دارد. از کارگردانی حرفهای توسط جاناتان دمی، تا بازیگری خلاقانه جودی فاستر و آنتونی هاپکینگز. عوامل این فیلم، هر کدام به خاطر هنرنمایی خود در این فیلم، جوایز مختلفی را نصیب خود کردند و توانستند رضایت زیادی از مخاطبان خود جلب کنند.
جودی فاستر، بازیگر محبوب و کار بلدی که نقش اول زن را در این فیلم بازی میکند، بابت بازی در این فیلم، جوایز مختلفی از جشنوارههای مختلف از جمله اسکار و بفتا و گلدن گلوب کسب کرده است. جودی فاستر در سن سه سالگی بازیگری را آغاز کرد و جز معدود بازیگرانی است که محبوبیت خود را از کودکی تا بزرگسالی حفظ کرده، به گونهای که انگار این بازیگر، پتانسیل عظیمی برای بازیگری از ابتدای به دنیا آمدن داشته.
جودی فاستر علاوه بر کسب جایزه به خاطر بازی در فیلم سکوت برهها، جوایز بزرگ و متعدد دیگری هم به خاطر بازی در فیلمهای مختلف نصیب خود کرده. از جمله اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن در فیلم راننده تاکسی و اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن در فیلم متهم، گوشهای از فتخارات عظیم این بازیگر است.
نکتهای جالب توجهی که در مورد جودی فاستر و بازیگری اش وجود دارد، تنوع نقشهای او است. جودی فاستر نه تنها در فیلمهای درام، بلکه در انواع و اقسام نقشها هنر خود را نشان داده و از بازیگرانی نبوده که تا ابد در یک نقش و یک ژانر بماند.
اما میرسیم به باشکوهترین بازیگر جهان در نقش باشکوهترین شخصیت جهان. آنتونی هاپکینگز که در این فیلم نقش شخصیت دکتر هانیبال لکتر بازی کرده، همانند جودی فاستر، بایت بازی در این فیلم جوایز زیادی را کسب کرده و محبوبیت بسیار بالایی در میان مخاطبان پیدا کرده است.
هاپکینگز به خاطر خدمات بسیار زیادش به هنر، توسط ملکه الیزابت، لقب شوالیه را گرفت. این بازیگر از کودکی به انواع هنر اعم از نقاشی و موسیقی علاقه داشت و هنر را با تمام وجود دنبال میکرد. او به گفته خودش، دانش آموز خوبی نبود و به درس علاقه نداشت. او دوره از زندگیاش را در بحران ناامیدی گذارند و هیچ وقت فکرش را نمیکرد که روزی به این سطح از محبوبیت برسد.
این بازیگر به به خاطر بازیگری حرفهای اش در فیلمهای مختلف، جوایز زیادی را کسب کرده. از جمله اسکار بهترین بازیگری نقش اول مرد برای فیلم سکوت برهها و همچنین جوایز متعدد بفتا، امی و گلدن گلوب.
جوایز و افتخارات
یکی از پر افتخار ترین فیلمها نه تنها در ژانرترسناک بلکه در بین تمامی ژانرها، بدون شک فیلم سکوت برهها است. اگر هنوز ذرهای در رابطه با شاهکار بودن این فیلم شک دارید، به شما پیشنهاد میکنم حتما این قسمت از مطلب را بخوانید.
فیلم سکوت برهها، جوایز بسیار زیادی از جشنوارههای مختلف کسب کرده که نشان از بینقص بودن این فیلم دارد. بیشتر تشویقی این فیلم به بازیگری بسیار زیبای دو بازیگر محبوب یعنی جودی فاستر و آنتونی هاپکینگز اختصاص دارد.
این فیلم در مراسم اسکار 1992، اسکار بهترین فیلم را نصیب خود کرده. همچنین جاناتان دمی و تد تالی به ترتیب در زمینه بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه اقتباسی برنده جایزه اسکار شدند. جودی فاستر بازیگر نقش اول زن و آنتونی هاپکینگز بازیگر نقش اول مرد این فیلم، اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد و زن را برنده شدند؛ اما جوایز بازیگران این فیلم تنها به مراسم اسکار ختم نمیشود. جودی فاستر به خاطر بازی در این فیلم، جایزه گلدن گلوب و بفتای بهترین بازیگر نقش اول زن را از این دو جشنواره برنده شده است. آنتونی هاپکینگز جایزه گلدن گلوب را نامزد شد اما برنده نشد، در عوض توانست جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد را ببرد.
داستان و شخصیت
داستان این فیلم داستان پر تنش و به شدت جذابی است. کلاریس استارلینگ، یک کارآموز جوان در سازمان اف بی آی است که از طرف مافوقش مامور میشود تا با یک قاتل زنجیرهای به نام دکتر هنیبال لکتر حرف بزند و سعی کند که جای یکی از قاتلان زنجیرهای را که پوست قربانیانش را میکند از او بفهمد. داستان اصلی از جایی شروع میشود که گفت و گو بین این دو نفر آغاز میشود. ریتم فیلم به گونهای است که تنش را طی یک فرایند دقیقی به داستان تزریغ [تزریق] میکند تا هم مانع از خسته شدن تماشاگر شود و هم تماشاگر را تا پایان فیلم به صندلی اش میخکوب کند.
با وجود اینکه از اکران این فیلم حدود 29 سال میگذرد، هنوز داستانش تبدیل به کلیشه نشده و مانند آن را سخت میتوانید پیدا کنید. بسیاری از منتقدان اعتقاد دارند که فیلم سکوت برهها در ژانر ترسناک بیهمتا است و با وجود گذشت این همه سال، هنوز در ژانر خودش رقیبی ندارد.
شخصیتهای این فیلم به زیبایی و پویایی هرچه تمامتر طراحی شدند و با بازی بازیگرانش، چرخه بینقص بودن خودشان را کامل میکنند. اضافه شدن بار روانشناسی به شخصیتهای فیلم، باعث شده این شخصیتها حتی تا الان، جز پر بحثترین شخصیتهای سینما باشند. به خصوص شخصیت هانیبال که پیرامون او کلی نقدها و تحلیلها شده و هنوز هم جای بحث کردن دارد.
نکتهای که در بطن داستان و شخصیت باعث جذاب شدن این فیلم میشود، کشمکش بین دو شخصیت اصلی است. کنش و واکنش این دو شخصیت نسبت به یکدیگر برای بیننده از همان گفت و گوی اولیه جذاب است و یکی از دلایلی که بیننده تا پایان فیلم صبر میکند، دیدن سرانجام این کنش و واکنش است.
نکاتی از این فیلم که شاید نمیدانستید
در سال ۱۹۸۱ فردی به نام جان هینکلی که یکی از طرفداران پر و پا قرص جودی فاستر بود، قصد ترور رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا را داشت که البته نافراجام بود. به گفته خودش انگیزه او از این سو قصد، تحت تاثیر قرار دادن جودی فاستر بود.
آنتونی هاپکینگز به گفته خودش در کودکی و جوانی عقده حقارت داشته. نوعی اختلال که فرد خود را حقیر و بیخاصیت میداند. او دلیل این عقده را، ضعیف بودن درسش در مدرسه و مسخره شدنش توسط بقیه میداند.
سیارک ۱۷۷۴۴ که در سال ۱۹۹۸ کشف شد، به افتخار بازی فاستر در فیلم تماس، نامش را جودی فاستر گذاشتند.
- آنتونی هاپکینگز و جودی فاستر، با وجود اینکه دو شخصیت اصلی این فیلم بودند، تنها چهار سکانس مشترک با یکدیگر داشتند
پدر جودی فاستر، با سو استفاده از نام او بیش از ۱۰۰ هزار دلار به بهانه کمک برای بیخانمانها اختلاص کرد و به پنج سال زندان محکوم شد.
- آنتونی هاپکینگز برای بهتر بازی کردن نقش هانیبال، مدتی پروندههای مربوط به قاتلان زنجیرهای را مطالعه میکرد و با زندانیان ملاقات داشت. او همچنین به دادگاههای پر تنش قاتلان زندانی میرفت.
- لقب با شکوه سِر، توسط ملکه الیزابت برای هاپکینگز انتخاب شده و در واقع تشویقی از طرف ملکه بوده.
چرا باید این فیلم را ببینم؟
این فیلم صحنههای خشن و ترسناکی دارد، اما در بین این صحنههای دلخراش، حرفهای مهمی را بازگو میکند و مخاطب را به شدت درگیر میکند و به فکر فرو میبرد.
دیدن این فیلم میتواند دید جدیدی به شما به عنوان یک مخاطب سینمای ترسناک بدهد. ارزش دیدن این فیلم برای چندمین بار هم زیاد است و هر بار دیدنش باعث گشایش یک درونمایه جدید در بطن صحنهها میشود.
اگر به دنبال یک فیلم هیجان انگیز میگردید که در تک تک صحنهها شما را درگیر کند، حتما فیلم سکوت برهها را حتی اگه قبلا هم دیدید ببینید. حسی که هنگام تماشای این فیلم تجربه میکنید، حتی برای چندمین بار هم تکراری نمیشود.
مقدمه ای درباره سکوت برره ها:
سکوت بره ها یک فیلم آمریکایی است که در سال 1991 ساخته شده است و دارای المان هایی است که جنایت و وحشت را درهم می آمیزد. این فیلم به کارگردانی جاناتان دم و با بازی بازیگرانی چون جودی فاستر، آنتونی هاپکینز، تد لوین و اسکات گلن می باشد. این فیلم برپایه رمانی به همین نام به نویسندگی تام هریس می باشد که دومین نسخه اش دکتر هانیبال لکتر، قاتل زنجیره ای را به تصویر می کشد.
تحلیل و بررسی:
این فیلم ترسناک در رده فیلمهای اعتراض زنان نسبت به مردان قرار میگیرد، گرچه این فیلم به عنوان فیلمی زنانه تصور نمی شود، اما گرایش نهفته زنانه ایی از نظر قهرمان اصلی به چشم می خورد. یک کاراکتر قوی زنانه که صحنه های مربوط ،بیان کننده اعتراض نسبت به موقعیت های مردسالار را به تصویر می کشد. در این فیلم دو کمک کننده یا ناجی مرد وجود دارد.
جودی فاستر نقش کلاریک استارلینگ، قهرمان اصلی سکوت بره ها را ایفا می کند. استارلینگ زنی خودمختار است؛ مادرش در دوران بچگی اش می میرد و پدرش هنگام انجام وظیفه در سن ده سالگی اش کشته می شود. او در زمنیه فعالیتش باهوش و ماهر است.
فیلم با صحنه دویدن تنهایی استارلینگ در میان جنگل آغاز می شود، مانعی در مسیر جنگل تاریک وجود دارد که انتظار پیداکردن جسدی برهنه نیز وجود دارد. توجه بیننده طبیعتا به استارلینگ معطوف می شود، و ما تا این لحظه احساس می کنیم که او در خطر خواهد بود. این جزو موفقیت فیلم است که ما را متقاعد می کند که او را به عنوان قربانی محکوم به نابودی ببینیم ، این یکی از بهترین نکات جالب فیلم میباشد که آن را از دیگر فیلم های ژانر وحشت متفاوت میکند.
بعد از دیدن فیلم البته از دید خودم به این نتیجه رسیدم که فشار های که مردان به زنان وارد میکنند چقدر اگاهانه در فیلم به تصویر کشیده شده است. به بیننده ناآرامی را مبنی بر این می دهد که استارلینگ همیشه در معرض نگاه های خیره، فخر فروشی و اذیت و آزار قرار می گیرد.
با به تصویر کشیدن استارلینگ به عنوان یک شیء به جای یک شخص در صحنه هایی مشخص، بیننده با او جابجا می شود و احساسات او را درک می کند. اولین نوع از این صحنه برتری بر مانعی است که برتری های او را نمایش می دهد. هیچ دیالوگی در این لحظه گفته نمی شود، فقط صحنه ساده ای از استارلینگ گرفته می شود، 5 پا و 2 اینچ قد در کت و شلواری آبی در آسانسوری پر از مرد با قدی یک فوت بلندتر از او . استارلینگ به صورت یک شیء نمایش داده می شود زیرا کت و شلوار آبی اش با لباس های قرمز بلندی مقایسه می شود که هریک از مردان پوشیده اند. موقعیتی وجود دارد که هر یک از ما را عصبی خواهد کرد، اما نگرانی کمی از استارلینگ را نشان می دهد. او به خوبی از پس احساس ناراحتی مردی در کنار خودش برمی آید. خود فیلم سعی می کند تا استارلینگ را به صورت شیء نشان دهد که کار می کند. به عنوان یک بیننده، ما هم احساس نگرانی می کنیم. مفهومی مشابه برای یک صحنه عنوان می شود که در آن استارلینگ یک کیف پانچ را نگه می دارد و باید در برابر نفرین های همکارانش از خود مقاومت نشان دهد. تصویر یک گوشه رو به پائین است برای اینکه استارلینگ کوچکتر و بسیار حساس تر به نظر رسد. سریعا بیننده او را به صورت شیء ،به صورت همکاران مرد، می بیند. تماشای استارلینگ آزاردهنده می باشد و ما می فهمیم که او در تمام مواقع به این روش اعتراض می کند.
متاسفانه استارلینگ باید این قبیل سختی ها را تحمل کند زیرا او در موقعیت مردسالار FBI کار می کند. به عنوان یک زن جذاب، استارلینگ مورد نگاه های شهوت بار مردان فیلم قرار می گیرد. زمانیکه او و هم اتاقی اش در یک صحنه آهسته در حال دویدن هستند، گروهی از مردان مسیر کناری را می دوند تا به کنارشان برسند. زمانیکه استارلینگ به دنبال اداره رئیسش است، مردان به او زل می زنند انگار که او غذای لذیذ خارق العاده ای است. دکتر چیلتون سعی کرد از همان ابتدا او را انتخاب کند، و گفت "آیا شما با ناحیه بالتیمور آشنا هستید؟ می توانم اطراف را به شما نشان دهم." زمانیکه او توضیح داد که شغلی دارد، چیلتون عصبانی شد، و گفت"کرافورد شما را برای دیدزنی، به عنوان طعمه به اینجا فرستاد". لکتر حدس می زد که کرافورد مجذوب استارلینگ شده است و اینکه چرا او برای این کار انتخاب شده است. حتی اتیمولوژیست از او خواست که بیرون رود. در حقیقت، تنها لکتر است که به کمک خواستن از او بسیار علاقمند است.
استارلینگ به سادگی این را نمی پذیرد. همانطورکه به شهر کوچکی می رسد که یکی از قربانیان به وضعیت نامطلوبی به قتل رسیده است، استارلینگ و کرافورد در اتاقی پر از نمایندگان محلی برای دیدن جسد منتظر می مانند. تمام نمایندگان به استارلینگ چشم دوخته اند، متعجب اند که چرا یک زن در FBI است. کرافورد اعلام می کند که زمان بررسی جسد است، اما اضافه می کند که استارلینگ می خواهد بیرون بایستد زیرا چیزهایی وجود دارد که یک خانم نباید ببیند. بعد از آن، در ماشین در حال رانندگی به سمت خانه، کرافورد می گوید که او نمی خواهد نسبت به اختیارات محلی تخطی کند. استارلینگ او را برای عنوان نکردن مثالی بهتر نکوهش می کند. با توبیخ افسر ارشد، درحالیکه او تنها یک شاگرد است، استارلینگ شخصیت قوی اش را نشان می دهد و از خود مقاومت نشان می دهد. نه تنها او هم دانشگاهیان جنسیت گرای مرد را نمی پذیرد، بر تمام آنها پیروز می شود. جودبی فاستر خیلی عالی از پس این نقش برامده است.
در اکثر فیلم های ترسناک و تریلر برای مثال، ترمیناتور2، حتی اگر قهرمان داستان یک زن است، او همیشه برای به موفقیت رسیدن به کمک مردان نیاز دارد. و سکوت بره ها هم از این قائله مستثنا نمیباشد، استارلینگ علیرغم فضولی برخی از مردان خودش در کارش موفق می شود. البته باید از این نگذشت که که بدون راهنمایی های ایهام دار لکتر، استارلینگ نمی توانست موارد خاص را حل کند. بعلاوه لکتر از از تحقیق و بررسی استارلینگ در جهت بیرون آوردن خودش از زندان استفاده می کندو نمیشود از فیلم درباره این داستان گذشت که استارلینگ کاملا مسئول موفقیت اش است و اینکه لکتر از نظر جنسی مجذوب او شده است و سعی می کند شهوت نداشته باشد. این ادعاها غیرمنطقی می باشد. به یاد داشته باشید که لکتر در مقایسه با میگز و دکتر چیلتون دوجنسی است. از نظر سمبلی لکتر نه زن است نه مرد. او مظهری مرده است. کارگردان جاناتان همیشه لکتر را با نور سفید زننده ای تصویربرداری می کند، که مابقی بدنش در سایه نقش بسته است. تاثیرش در دادن ظاهری شیطانی به لکتر است. تنها در عکس برداری دوربینی در جائیکه لکتر و استارلینگ با همدیگر نشان داده می شوند، زمانیکه در آخرین ملاقاتشان انگشت هایش را به طور اغواکننده ای لمس می کند، هیچ پیشرفت جنسی در لکتر ایجاد نمی شود.
همه این ها باعث میشود که نتوان به این فیلم فقط یک ژانر اختصاص داد.این فیلم در رده فیلم های ترسناک قرار میگیرد. اما فقط ترسناک نه،بلکه میتوان ژانر های دیگری هم به این فیلم اضافه کرد و این یکی از تفاوت های فیلم سکوت بره ها با دیگر فیلم های ترسناک میباشد.که البته باعث موفقیتش هم در گیشه ها و هم از نظر منتقدین سینما میباشد.
به داستان برمیگردیم... قربانی دختر سناتور زن است و از آنجائیکه او علیه قاتل مبارزه می کند، او نمایشگر زن قوی و مستقلی است. در صحنه ابتدایی، مادر قربانی در تلویزیون اعلامیه ای را عنوان می کند که در آن او نام دخترش کاترین را تکرار می کند. بعد از تماشای درخواست، استارلینگ عنوان می کند که خوب است که سناتور نام دخترش را تکرار کند، "اگر او سناتور را به عنوان شخص دید نه یک شیء، اشک ریختن برایش سخت تر خواهد شد".
در پایان، استارلینگ خودش را از چنگال شیطان درونی نجات میدهد و پیروز میشود. داستان استارلینگ را اثبات کرد و افرادی را تنبیه کرد که در حق سناتور بی انصاف بودند. مانند این که کمی بعد از اولین ملاقات استارلینگ با لکتر، میگز خودش را خفه کرد و مرد. استارلینگ به بوفالو بیل شلیک کرد و او را کشت. در پایان فیلم، بعد از فرار لکتر او برای تبریک به سناتور استارلینگ را صدا زد. او عنوان کرد که او می رود تا جذابترین دکتر چیلتون را بخورد، همانطور که میگوید:" من دوست قدیمی برای شام دارم." فیلم سکوت بره ها موضع مشخصی از شیطان های جنسی گرا را نشان می دهد.
سکوت بره ها به عنوان فیلمی متمایز در آن زمان نسبت به فیلم های ترسناک دیگر عرضه شد پرسش دیگر این است که چه فاکتورهایی آنرا متمایز می سازد.
مثالی از این مورد کاراکتر بوفالو بیل است. لکتر توصیه کرد "او دو جنسیتی نیست"، اما می خواهد که اینطور باشد. او شرح می دهد که بیل می خواهد چیزی متفاوت از چیزی که هست بشود، بنابراین او تصمیم می گیرد که خودش را زن کند و بنابراین زن می شود. ما او را می بینیم که آلت تناسلی اش را برداشته است و در مقابل دوربین همانند زن شده است.
اگر سری به گذشته بزنیم و یاد اور فیلمی در گذشته باشیم باز هم میتوان این فیلم را با دیگر فیلم های موفق دنیا در ژانر ترسناک ولی متفاوت مقایسه کرد. از نظر خودم میشود هانیبال را با فیلم قدیمی به نام رنفلد دراکولا مقایسه نمود. چرا که دراکولا حشره می خورد و لکتر مردم را می خورد. رنفلد می گوید " خون زندگی است"، زنجیره غذایی اش را با خوردن موشی که عنکبوت می خورد و عنکبوتی که مگس می خورد ایجاد می کند. در مفهومی مشابه، لکتر نیز یک خون آشام است، خون آشام متفاوت. لکتر از درد دیگران تغذیه می کند، او تجربه درد سناتور را به نکتار شیرینی تشبیه کرده است.
لکتر تا درجه ای به وحشت می رسد که در بی حوصلگی با افراد اطراف او نابغه و احمق است.او از نظر مفهوم یک قهرمان است. او فراسوی درک و استانداردهایمان است. این یک راز است که چگونه او چیزی می شود که هست. در این مفهوم، بیننده می خواهد همانند او شود، ایمنی او را تجربه کند، مالک خشکی و حتی شعور بیمارگونش شود.
یافتن فیلمی هالیوودی که نه تنها در حاشیه سرگرمی هایتان قرار دارد بلکه سرشار از ایده های نو است لذت بخش می باشد.
نقد از امیر مهدوی | سینما سنتر
کافه سینما