قهرمان سازی در ادبیات افغانستان
جوامع از گذشته های دور قهرمان پرور بوده اند. این قهرمان پروری و قهرمان سازی نمایانگر بخشی عمده از نیازهای روانی انسان هاست.
قسمتی از این نیاز٬ برخورد و مقابله با ترس است. افرادی که یک سر و گردن بالاتر از دیگران می ایستاده اند و در برابر ناملایمات و دشواری ها و رویدادهای وحشت بار٬ مقابله می کرده اند٬ تبدیل می شده اند به قهرمان ها. از طریق این ها٬ انسان های دیگر خود را امن تر احساس می کرده اند و در سایه ی شان احساس آرامش و راحتی. در کنار آن٬ بهانه ای داشته اند برای افتخار ورزیدن و غرور آفرینی و ارضا کردن نیاز به اعتماد به نفس.
البته بسیاری از انسان ها حالا دیگر ترسی از این ندارند که مثلا موجودی ترسناک و موهوم از گوشه ی سر بالا می کند و سبب اذیت و آزار شان می شود. با وجود این٬ جوامع عصر مدرن پیوسته دنبال قهرمان سازی و قهرمان پروری بوده اند٬ از میان مثلا دانشمندان٬ فضانوردان٬ و سربازان و در مجموع کسانی که به نحوی جان خود را به خطر می اندازند تا کار مهمی انجام دهند.
این نشان می دهد که قهرمان سازی یک لایه ی دیگر هم دارد. انسان ها٬ در وجود قهرمان ها٬ ارزش های خود را می بینند و قهرمان ها را نماینده و پاسدار این ارزش ها می پندارند. به عبارتی می توان گفت که قهرمانان حد و مرز ارزش های عمده ی یک جامعه را تعیین می کنند و به همین دلیل سمبول و الگویی می شوند در حد پرستش.
اما این روند با روان فردی که یک شبه قهرمان می شود چه می کند؟ پژوهش ها در مورد کسانی که یک شبه پولدار می شوند – مثلا از طریق برنده شدن در لاتری یا قمار – نشان می دهد که عاقبت مالی و روانی این افراد چندان خوشایند نبوده است. حجم تغییر وارد شده ی ناگهانی در زندگی این افراد به اندازه ی است که معمولا تحمل بردن این همه بار سنگین ذهنی و روانی را ندارند و در نهایت در هم می شکنند.
در مورد قهرمان های یک شبه نیز قضیه بسیار شبیه است. وقتی فردی گمنام در طول کمتر از ۲۴ ساعت تبدیل می شود به نمادی از شجاعت و رزمندگی و ایستادگی و دقت و پایداری٬ و از طرف رسانه ها و نهاد ها و دولت تقدیر می شود٬ به ناگهان وارد جهانی دیگر می شود٬ جهانی که او را در سطح یک موجود شکست ناپذیر بالا برده است و حالا باید در این سطح عمل کند. ولی آیا چنین کاری معمولا به موفقیت یا حداقل حفظ وضعیت موجود شخص می انجامد؟
معمولا نه. برای عیسا٬ سربازی که ظاهرا شش مهاجم انتحاری را در مقابل پارلمان از پا در آورد٬ چنین اتفاقی افتاد. با مرور اخبار و واکنش های مملو از تمجید مقامات بلند پایه ی دولتی٬ کاربران رسانه های جمعی و غیره تقریبا مشخص بود که این بزرگنمایی بیشتر از این که برای او سودمند باشد٬ زیان آور است.
از سویی دیگر٬ اما٬ این قهرمان سازی یک شبه در باره ی روان جمعی ما افغان ها حرف های زیادی برای گفتن دارد. جامعه ی ما٬ به سان فرد در حال غرق شدنی که دست به هر شاخه ی ضخیم و نازکی می زند تا برهد٬ظرفیت بالایی در فرشته سازی و دیو سازی افراد خود دارد. این جامعه عیسا را یک شبه قهرمان می کند٬ و زمانی که او در دنیای قهرمانی سر در گم می شود و شروع می کند به قصه سازی و در نهایت صدمه زدن به یک شهروند دیگر (حادثه ی ترافیکی اخیر او)٬ عیسا تبدیل می شود به دیو یا حداقل موجودی قابل ترحم.
اسکات فیتز جرالد گفته بود «شما برایم قهرمانی نشان دهید تا برای تان تراژدی بنویسم».
جامعه ی ما ظرفیت فراوانی در نفرین کردن و منفور کردن افراد دارد. عیسا در یک هفته از قهرمانی به تراژدی رسید
منبع: روان آنلاین / اسماعیل درمان