هفت فیلمی که تا اینجا محصول عصر ترامپ هستند
بیش از هجده ماه از دوره ریاستجمهوری دانلد ترامپ میگذرد و خوب یا بد، تأثیر رژیم او در حال نفوذ به دنیای سینما و فیلمهاست؛ آثاری که در همه اشکال و ابعاد ساخته میشوند، از بلاکباسترهای فرنچایزی تا درامهای زندگینامهای تاریخی و حتی کمدیهای خانوادگی که گاهی سروکله یک نمونه خوبشان پیدا میشود؛ و در واکنش یا حتی با الهام از وضعیت فعلی امور خارجه ساخته میشوند و بازتابی از شکستهای سیستمیای هستند که ما آمریکاییها را به اینجا رساندهاند و گاهی وقتها هم با استفاده از روشناییشان، راهنمای ما میشوند در دل تاریکی و ظلمتی که حکمفرما شده است.
سینمای عصر ترامپ هنوز آن طور که باید شکل نگرفته است و همچنان باید در انتظار تصویر جامعتری باشیم، اما هفت فیلمی که در ادامه دربارهشان میخوانید، اولین نمونههای سینمایی هستند که نشان میدهند سینما چهطور این عصر سهمگین در تاریخ آمریکا را ممکن است مورد پردازش و بررسی قرار دهد.
سیاهپوست نژادپرست / BlacKkKlansman
اسپایک لی فیلمساز ظریف و ریزبینی نیست و ما هم در چنین دوره و زمانهای زندگی نمیکنیم. پس اگر سیاهپوست نژادپرست حتی با معیارهای لی هم فیلمی صریح و بیپرده است، دلیلش این است که باید باشد! این درام پلیسی درباره یک افسر آمریکایی آفریقاییتبار که در اوایل دهه ۱۹۷۰ به گروهی از نژادپرستان «کو کلاکس کلن» نفوذ میکند (جان دیوید واشینگتن در نقش ران استالوورث درخشیده است) برای عموم تماشاگران جذاب است و بخش اعظمی از قدرتش را هم مدیون همین ویژگی است. لی با قلممویی بزرگ نقاشی میکند تا مطمئن شود که همه میتوانند نقاشی او را ببینند و به ویژگیهای مشترک دیوید لوک (یکی از رهبران سابق «کو کلاکس کلن» و نماینده ایالت لوییزیانا) و دانلد ترامپ رییسجمهور پی ببرند. سیاهپوست نژادپرست فیلمی بامزه و تندوتیز است که در این موضوع کاوش میکند که چهطور یک ناسیونالیست سفید توانست دفتر ریاستجمهوری در کاخ سفید را اشغال کند؛ و این سؤال را مطرح میکند که آیا ممکن است نظامی نابهسامان را از درون تغییر داد؟ لی به گذشته میرود تا خشم خود از زمان حال و وقایع آن را نشان بدهد. او بعضی از مبرمترین مقولههای روزگارمان را در قالب فیلمی سرگرمکننده جا داده است و حتی اتفاقیترین تماشاگران را هم به رویارویی با این موضوع وامیدارد که شعار «اول آمریکا» واقعاً میتواند چه معنایی داشته باشد.
بچهرییس / The Boss Baby
فیلمی بیمزه و گستاخانه درباره کودک نوپایی مبتلا به خودبزرگبینی که کتوشلوار به تن دارد و اگر چیزی که میخواهد را به دست نیاورد، با گریه و زاری سر همه را میبرد. سایر بچهها او را میفهمند اما بزرگسالان عاقل نمیتوانند (و البته که الک بالدوین صداپیشه این شخصیت است). در پایان بچهرییس تقریباً آدمهای بیگناه را به کشتن میدهد چون هیچکس در کودکی عشق و توجهی را که یک کودک لازم دارد به او نداده است. این انیمیشن هراسانگیز، امتیاز A+ را از «سینمااسکور» (ویژه آرای تماشاگران) گرفت و بیش از نیم میلیارد دلار فروش کرد. حتی قرار است دنباله آن برای اوایل سال ۲۰۲۱ ساخته و آماده نمایش شود. ما محکوم به فناییم!
برای من تفنگ بخر / Buy Me a Gun
فیلم دیدنی و ارزشمند خولیو هرناندز کوردون جایی میان پروژه فلوریدا (شان بیکر، ۲۰۱۷) و فرزندان بشر (آلفونسو کوارون، ۲۰۰۶) قرار میگیرد و حکایتی نئورئالیستی است که از زاویه دید یک کودک روایت میشود و ماجراهایش در جهانی میگذرد که ترس، حاکم آن است. برای من تفنگ بخر موقرانه روی مرز بین زمان حال و خشونت پساآخرالزمانی گام برمیدارد که همه ما در مسابقهای به سوی آن پیش میرویم. داستان در مکزیکی بیقانون و بهنوعی غیرواقعی روی میدهد؛ جایی که همه چیز توسط کارتلهای مواد مخدر اداره میشود و خشونت تنها شیوه بامعنی و رایج است. این همان خراباتی است که بعد از حکومت قانون و پیش از جهانی مشابه مد مکس: جاده خشم در انتظار ماست؛ وحشت به گونهای حاکم شده که افسون سیاهش کسی را بینصیب نگذاشته است. این وضعیت برای دختربچهای هم صدق میکند که از پدرش جدا و در بدترین شرایط بزرگ میشود. برای من تفنگ بخر اوایل امسال در جشنواره فیلم کن اولین نمایشش را پشت سر گذاشت اما هنوز در آمریکا در جستوجوی یک پخشکننده است؛ فیلمی که هر روز بر ضرورت نمایش آن افزوده میشود!
سلطان / The King
مستند یوجین یارِتسکی پرترهای است از آمریکای رو به انحطاط؛ فیلمی که اگرچه مصالح انبوهی را در خود جای داده است اما دیدنی و تحسینبرانگیز است. بهعلاوه، این فیلم شرح حالی است از مشهورترین موسیقیدان قرن بیستم؛ داستانی درباره اینکه چهطور مردی به سلطان یک ملت دموکرات بدل میشود؛ تحلیلی باظرافت از تخصیص فرهنگی در جامعهای چندنژادی؛ نگاهی هوشیارانه و البته هراسانگیز به ظهور دانلد ترامپ؛ مراسم تشییع جنازهای با تابوتی سربسته برای «رؤیای آمریکایی»؛ و بهترین فیلم جدید درباره اینکه ما چهگونه به اینجا رسیدیم؛ و بهمراتب بیش از اینها... اما ساختار چنین فیلم پیچیدهای (که ابتدا «سرزمین موعود» عنوان داشت) خیلی ساده به نظر میرسد. یارتسکی پس از اینکه دستش به اتومبیل «رولز رویس فَنتِم پنجِ» مدل سال ۱۹۶۳ الویس پریسلی رسید (که چند سال پیش در یک حراجی تقریباً به قیمت چهارصد هزار دلار به فروش رفت) تصمیم گرفت این خودروی لوکس را با دوربینهای مختلف تجهیز کند و آن را به سفری در سراسر ایالات متحده ببرد و خط داستانی زندگی «سلطان» را از شهر توپِلو تا لاس وگاس و... دنبال کند. اما آنچه فیلمساز در این مسیر مییابد، کشوری است که با رؤیاهایش فریب خورده است. ماتریکس را فراموش کنید، این جعل و دروغپردازی درباره شادی است که ما را کور کرده است و اجازه نمیدهد حقیقت را ببینیم. ثروتمندان غنیتر میشوند و فقرا به این اتفاق کمک میرسانند. یارتسکی استدلالی نمیآورد که رؤیای آمریکایی مرده است، بلکه میگوید که در وهله نخست، اصلاً حیاتی پیدا نکرد؛ و همه مثل خرچنگهای درون دیگچهای پر از آب، بهآهستگی پخته شدند و هیچیک از ما متوجه این موضوع نشدیم؛ و حالا وقت شام است. دانلد جی. ترامپ رییسجمهور آمریکا است و الویس ما را ترک کرده است.
جنگهای ستارهای: آخرین جِدای / Star Wars: The Last Jedi
با هر تشویق و تحسین تازهای که نصیب این فیلم میشود - که بهترین قسمت در مجموعه فیلمهای جنگهای ستارهای است - این موضوع آشکارتر میشود که همه چیز واکنشی است به نگاه اجمالی زیبای آخرین جدای به اینکه اگر هیلاری کلینتن برنده انتخابات میشد، آدمهای طرفدار شعار پوچ ترامپ یعنی «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» (MAGA) چهطور واکنش نشان میدادند؛ چون جنگهای ستارهای فرنچایز آنها «بود» و راین جانسن آن را از آنها گرفت... البته که آخرین جدای بهاصطلاح «فقط تو خال این آدمها نزد» و مضامینی چون سرخوردگی ناشی از «ناجور بودن و اضافی دیده شدن» و فداکاریهایی را به تصویر درآورده است که باید برای اصلاح و توازن شرایط صورت بگیرند. هیچ بلاکباستر دیگری در عصر ترامپ هنوز به این شکل و با این جدیت، احساس وقوع کسوفی با یک ظلمت محض را به نمایش نگذاشته است؛ یا شاید این طور بهدرستی از امکان یافتن امیدی تازه و دوباره، نگفته است.
پدینگتن ۲ / Paddington ۲
سیل تازه فیلمهای خوشبینانه و انسانی (به دور از نزاع و با تمرکز بر مهربانیهای آدمها) بهروشنی گویای افتضاح سیاسی در حال پیشرفتی است که احتمالاً گروهی از فیلمسازان را به تجدید نظر درباره انواع داستانهایی واداشته است که برای روایت انتخاب میکنند. در روزگاری که دنیای آزاد به سرطانی بدخیم مبتلا شده است، شاید غافلگیرکننده نباشد که در فیلمها با افزایش نمایش این ایده (در تضاد با جهان واقعی) روبهرو هستیم که ما مجبور نیستیم برای حفظ و پیشرفت خودمان، یکدیگر را نابود و زیر پا له کنیم. مثالهای این رویکرد فراوان هستند و هر یک به اندازه ساندویچ مارمالاد خوشمزه و دوستداشتنی است! به عنوان مثال فیلم بریتانیایی پدینگتن۲ که مثل یک ملامت مؤدبانه و تلخ در خصوص خروج از اتحادیه اروپا و بیگانههراسی که آن را ممکن کرد، عمل میکند. دنباله دلپذیر و تماشایی پل کینگ بیشک یکی از بهترین فیلمهای سال است که نشان میدهد لزوماً کشمکش عنصر محرکه داستان نیست و مهربانی میتواند نیروی قابل تبدیل به خودش باشد.
پست / The Post
جدیدترین فیلم کارنامه استیون اسپیلبرگ با عنوان پست کمتر مثل یک تریلر تاریخی است که ماجراهایش در سال ۱۹۷۱ روی میدهد، و بیشتر مانند یک کاریکاتور روحیهبخش درباره وضعیت ما در سال ۲۰۱۷ به نظر میرسد. در حالی که فیلم به گونهای جذاب از عهده دراماتیزه کردن انتشار اسناد پنتاگون و عواقب آن برآمده است، عصر ریاستجمهوری نیکسن را همارز این دوران قرار میدهد تا شاید زاویه دید و معیار قیاسی برای بررسی این روزگار باشد. بنابراین پست فیلمی کاملاً مرتبط به این روزهای ماست که با کمک گرفتن از گذشته میخواهد نیروی دوبارهای به مقاومت ما در زمان حال ببخشد؛ و فیلمساز میخواهد مصرانه به بحرانهای فعلی جهان بپردازد؛ و اسپیلبرگ سینماگری است که بهواسطه هنر هفتم دسترسی مستقیم به تصور جمعی ما دارد و تصویر کردن شرایط فعلی با یادآوری تاریخ را وظیفه و مسئولیت فردی خود میبیند... پست اثری ضروری برای این دوران است چون از بالا و با لبخند به بدبینی خیره شده است و البته به این دلیل که این واقعیت را ارج مینهد که دولتها وقتی چیزی برای مخفی کردن دارند، ژورنالیستها را فقط در حکم تهدید میبینند.
منبع: ماهنامه فیلم