اسطوره سازان تمدن ایرانی

مرکز رسانه ای اسطوره سازان تمدن ایرانی براساس دغدغه ی قهرمان، الگو و اسطوره سازی و پاسخ به کمبود منابع تصویری از قهرمانان، الگوها و اسطوره های دینی و بومی مورد نیاز نسل جوان و جامعه امروزی، با رویکرد تولید آثار تلویزیونی و سینمایی در ساختارهای داستانی، مستند، آموزشی، انیمیشن و سریال های تلویزیونی فعال شده است
همچنین در حوزه توزیع و پخش آثار سینمایی و سینما مارکتینگ فعال است

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

گیرمور دل تورو، از آن دسته کارگردانان سینما میباشد که بیشتر به جهت ساخت آثار ماندگار درام یا اکشن در سینما معرفی و شناخته نشده است. دل تورو بیشتر در دسته فیلم‌های فانتزی و علمی-تخیلی مشهور است و میتوان او را از بهترین کارگردانان این ژانرها به حساب آورد. اما دل تورو، اگرچه به ساخت آثاری همانند، «پسر جهنی قسمت اول و دوم»، در بین طرفداران کتاب‌های کامیک شناخته شد و سپس با ساخت فیلمی همچون؛ در حاشیه اقیانوس آرام به عنوان کارگردانی که توانایی ساخت آثار بلاک باستر دارد نیز خود را اثبات نمود ولی داستان شهرت و موفقیت دل تورو، با فیلمی بینظیر از دسته آثار فانتزی تاریک (گوتیک) رقم خورد.

«هزار توی پن»، فیلمی به کارگردان گیرمور دل تورو میباشد و داستان دختری را روایت میکند که تحت کنترل ناپدر نظامی خود در مسیر رویاگانه‌ای به حقیقت زندگی خود و اتفاقات آن پی میبرد. شاخصه‌های فیلم هزار توی پن، طراحی صحنه، موسیقی متن، داستان و فیلمبرداری آن میباشد. ساخته دل تورو که از آن بعنوان یکی از بهترین آثار فانتزی سینما نیز یاد میشود، علاوه بر شهرت و معرفی او به عنوان کارگردانی هنرمند در تلفیق داده‌های ژانر فانتزی یا هنر سینمائی، همچنین سبب شد تا هزار توی پن در شش زمینه و دسته مختلف از مراسم اسکار سال ۲۰۰۶، نامزد شود و در نهایت در بخش‌های چهره پردازی، طراحی صحنه و فیلمبرداری موفق به کسب دریافت جایزه گردد. هزار توی پن اگرچه داستانی غیراقتباسی را روایت میکند ولی با مفاهیمی از ساطیر یونان و گاها رومی نوشته شده است، اساطیری که شاید فیلم از آنها عبور و گذر کرده باشد و مفهوم را در سرنوشت و عملکرد دختر داستان مرکزیت داده باشد. جهت آشنایی و درک بهتر فیلم هزار توی پن، نگاهی به کارکترهای اساطیری این عنوان می‌اندازیم.

خلاصه داستان

سال ۱۹۴۴، جنگ داخلی اسپانیا با پیروزی ژنرال فرانکو به پایان رسیده، اما همچنان گروه‌هایی وجود دارند که در مقابل فاشیست‌ها مقاومت میکند و نبرد در قسمت‌های شمالی کشور اسپانیا جریان دارد.

همزمان اوفلیای ده ساله به همراه مادر باردارش، کارمن، عازم مناطق شمالی است تا به پدرخوانده‌اش سروان ویدال ملحق شوند. سروان ویدال، مامور پاکسازی منطقه، از وجود نیروهای مقاومت مردمی میباشد و در چنین مسیری او از استفاده هر گونه خشونتی، ترس ندارد، چرا که او بسیار شیفته قدرت میباشد و جهت رسیدن به هدفش از هیچ عملی کوتاهی نمیکند و همچنین از اوفلیا خوشش نمی‌آید و منتظر است تا همسرش برای او فرزند پسری بدنیا آورد؛ حتی اگر تولید این فرزند منجر به مرگ او گردد. اوفلیا که دلبسته دنیای افسانه‌ها و قصه‌های پریان است با رسیدن به اقامتگاه تازه خود، هزار تویی اسرار آمیز را در نزدیکی آن کشف میکند. و یک شب با هدایت یک پری به هزار توی داستان پا میگذارد و با کارکتر پان آشنا و رو به رو میشود. پان به او میگوید که اوفلیا فرزند پادشاه دنیای زیرزمین است و برای پیوستن به خانواده‌اش باید سه کار را قبل از کامل شدن قرص ماه انجام دهد. اوفلیا نیز میپذیرد، اما هنگام اجرای دومین دستور العمل خطایی کوچک از وی سر میزند و پان او را ترک میکند. از سوی دیگر، در دنیای واقعی نیز نبرد میان نیروهای مقاومت و افراد سروان ویدال به شدت جریان دارد. کارمن، مادر اوفلیا نیز به علت ضعف، تحت نظر دکتر قرار گرفته و اتاق‌اش از اوفلیا جدا شده است. اکنون تنها دوستِ دختر داستان، خدمتکار ارشد خانه به نام مرسدس میباشد که پنهانی با پارتیزان‌ها در ارتباط میباشد و در نهایت، کارمن هنگام به دنیا آوردن فرزندش از دنیا میرود. سپس یک شب، پان دوباره به سراغ اوفلیا آمده و به او میگوید که تصمیم گرفته تا فرصتی دیگر به او دهد. اوفلیا باید برادر تازه به دنیا آمده خود را برداشته و به هزار توی پان ببرد. اوفلیا به زحمت موفق میشود تا برادرش را ربوده و به مرکز هزار تو برساند، اما پان تقاضایی از او دارد که امکان پذیر نیست …

pan.3

اساطیر تزریق شده در هزار توی پن

کورونوس

کرونوس در اسطوره‌های یونان پادشاه تیتان‌ها میباشد و اگر بخواهیم مسیر شکل‌گیری او را معرفی کنیم باید از خائوس در روایت اسطوره نگاری یونانی را یادآور شویم. در ابتدای آفرینش خلاء یا خائوس به وجود آمد. سپس از خائوس زمین یا گایا، تارتاروس که دنیای زیرین است و اروس یا شهوت از خلاء به وجود آمدند. دیگر خدایان به وجود آمده از خائوس عبارتند از تاریکی یا اریوس و شب یا نیخ و اما از ازدواج آنها (اریوس و نیخ) هامرا یا روز و روشنایی یا آتیر متولد شدند.

از زمین یا همان گایا سه خدا متولد شدند: آسمان یا اورانوس، دریا یا پونتوس و کوه‌ها یا اورئا. آسمان هر شب با زمین (گایا و اورانوس) هم آغوشی میکرد. حاصل هم آغوشی مادر زمین و آسمان، دوازده تایتان بود، سه غول یک چشم و سه غول صددست که آنها در حقیقت نسل اول خدایان محسوب میشدند. اورانوس که در واقع پدر این دوازده تایتان بود از تمامی‌شان تنفر داشت و به همین جهت آنان را در تارتاروس یعنی دنیای زیرین زندانی کرد. این عمل باعث خشم مادر تیتان‌ها یعنی زمین یا گایا شد و از تیتان‌ها خواست انتقامشان را از اورانوس یا آسمان بگیرند. در میان دوازده خدایان اولیه، تنها کورونوس، کوچکترین تایتان حاضر به انجام خواسته‌ی مادر خود، گایا شد. در نتیجه گایا به او داسی آهنی داد تا توسط آن، اورانوس را اخته نماید و شب هنگام، زمانی که اورانوس برای نزدیکی با گایا نزدیک میشد، توسط فرزند خود، کورنوس اخته میشود.سپس، کورونوس آلت اخته شده‌یِ اورانوس را به دریا می‌اندازد که از آن آفرودیت یا خدای عشق زاده میشود.

هنگامی که کورونوس بعد از پدرش اورانوس به سلطنت خدایان رسید حاضر به آزاد کردن سایر تایتان‌ها از تاتاروس نشد و اورانوس و گایا پیش‌بینی کردند که فرزندانشان، کورونوس نیز توسط فرزند خود سرنگون خواهد شد. اما کورونوس جهت به حقیقت نپیوستن پیش‌بینی والدین خود، هر کدام از بچه‌های خود را هنگام تولد می‌بلعید. زمانی که کورونوس با رئا، خواهرش ازدواج کرد حاصل این ازدواج به ترتیب هستیا، دمتر، پوزیدون، هرا، هادیوس و زئوس بود و قصد داشت تا همه‌ی آنها را بخورد تا هیچ یک از فرزندانش حکومت او را سرنگون نکنند. اما هنگام تولد زئوس، رئا از اورانوس و گایا کمک میخواهد تا نگذارند کورونوس، زئوس را بخورند. رئا سنگ بزرگی را به کورونوس داد و وی نیز که فکر میکرد این سنگ بزرگ زئوس است آن را بجای زئوس بلعید تا آخرین فرزندش، هرگز حکومت او را تهدید نکند. سپس، رئا زئوس را به جزیره کرت (در نزدیکی یونان) برد و در همان جا او را بزرگ کرد. هنگامی که زئوس بزرگ شد داروی تهوع‌آوری را به کورونوس خوراند که باعث شد وی فرزندانی را که خورده بود بالا بیاورد تا جنگی ده ساله میان تایتان‌ها و فرزندان کورونوس شکل بگیرد. حاصل جنگ در نهایت با پیش‌بینی گایا و اورانوس همراه میشود و کورونوس شکست میخورد و سلطنت او به فرزندانش میرسد و میان زئوس و برادران و خواهرانش تقسیم میشود.
پان

پان در اسطوره‌های یونان خدای چوپانان و گله‌ها میباشد و بر اساس نوشته‌های اساطیر رومی، با فاونوس مطابقت دارد. پان، اوقات خود را به شادی و رقص و آواز میگذراند. نی را از ابداعات او می‌دانند که به یاد عشقش سورینکس می‌نواخته است. پان همچنین خدای سرور نیز بود. او پسر هرمس و خدایی شوخ، جنجالی و شاد بر اساس نوشته‌های هومری میباشد. پان در ظاهر و شمایل، نیمه حیوان بود که شاخ بز بر سر داشت و پاهایش به شکل سُم بز بود. عنوان شده، پان در جنگل و بیشه‌ها زندگی میکند ولی آرکادی ،زادگاهش، را از همه جا بیشتر دوست داشت. از پان به عنوان موسیقیدانی بینظیر یاد میشود. پان آهنگ‌هایی مینواخت به زیبایی آواز بلبلان و همواره عاشق پریان بود اما به جهت شکل و ظاهر زشتش، از رسیدن به آنها، ناکام بود. همچنین بر اساس باور مردمان آن زمان نوشته شده است، آوازهای شبانه‌ای که مسافران سرگردان و هراسان می‌شنیدند، متصور میشدند که از اوست، به همین دلیل ترس و وحشت را با او همراه میخوانند.

پان با اینکه یکی از خدایان مهربان و خوش سیرت یونان باستان بوده، اما تصور میشد که صورت زشتی دارد. یونانیان باستان اعتقاد داشتند، پان در ظاهر، یک بینی بزرگ و برگشته، دو لب کلفت، یک دهان گشاد،دو گوش نوک تیز و بسیار پهن، موهای سرخ و وز کرده و دو شاخ ناهموار دارد. بدون شک چنین تصویری از خدایی مهربان اگرچه همخوان نیست ولی ظاهر شدن آن در نیمه‌های شب، سبب ترس و وحشتی بی‌مانند خواهد شد. متاسفانه پانِ اسطوره‌ای نیز با چنین ویژگی‌هایی مشهور بوده است که آدم‌ها و سایر جانوران را به شدت بترساند و از مشاهده‌یِ ترس آنها لذت ببرد. جالب است بدانید قبل از ترویجِ علمِ روانپزشکی، یونانی‌ها به هر شخصی که از تاریکی و صدای باد و چیزهایی از این قبیل می‌ترسید، می‌گفتند پانیک. البته پانِ اسطوره‌ای به خاطر چنین ویژگی‌های وحشتناکش عاقبت خوشی نداشت. او جلوی هر دختری ظاهر شد تا از آنها خواستگاری کند، دخترها فرار میکردند و در نهایت پان به دنبال یکی از دخترهایی که خیلی دوستش داشت دوید و چیزی نمانده بود تا دستش به او برسد که دخترک از پرندگان اسطوره‌ای کمک خواست تا او را به رودِ لایدون بیندازند. آنها نیز این کار را کردند و پان هم خودش را به رودخانه انداخت تا دخترک را هر طوری شده تصاحب کند، ولی درست وقتی که مطمئن بود که دست‌های دخترک را گرفته است، دید که تنها دسته‌ای نی را در آغوش کشیده است و خدای چوپانان و گله‌ها، پان، بعد از آن حادثه شروع به نی لبک زدن نمود تا اینکه در این هنر استاد شد.

گردآوری و بازنویسی: فیلمجی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی