سایهی سیاه بر سر قهرمانان؛ نقد «بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت
هنگامی که شرکت «مارول» تصمیم گرفت دنیای سینمایی خودش را بسازد، شاید چیزی بیشتر از یک رویا به نظر نمیآمد. چه کسی فکر میکرد که این دنیای سینمایی بتواند به یکی از بزرگترین ماشینهای پولسازی تبدیل شود؟ در این روزها که قهرمانان در سینما حکومت میکنند، هیچکس چنین تفکری ندارد اما چندین سال پیش قضیه چیزی بیشتر از یک قمار جنون آمیز نبود. در سوی دیگر، شرکت «دی سی» نباید از رقابت عقب میماند. آنها خیلی دیر یادشان آمد که چه گنجینههای پولساز بزرگی دارند و باید هر چه سریعتر دنیای سینمایی خودشان را برپا میکردند. مارول با چند سال برنامهریزی و جبران اشتباهات، فیلم به فیلم بهتر شد و کار را به جایی رساند که بشود به آن اعتماد کرد و بدون ترس به تماشای آثارش نشست. در طرف دیگر، دی سی نمیتوانست با بتمنهای نولان کار را آغاز کند. این تریلوژی و کاراکترهایش واقع گرایانهتر از هرچیزی بود که تاکنون دیده بودیم و اگر میخواستند دنیای سینمایی دی سی را براساس آن بسازند، به نظر امکان پذیر نمیآمد. پس یک شروع تازه لازم بود و زک اسنایدر-کارگردانی که مخالف و موافق به یک اندازه دارد – برای ساخت آن انتخاب شد. «مرد فولادین» در 2013 به اکران در آمد و استارت این مجموعه را زد. فیلمی نسبتأ موفق که مخاطب را به ادامه کار امیدوار میساخت. حال، «بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت» دومین فیلم از دنیای سینمایی دی سی ساخته شده و میخواهد یک جنگ داخلی به راه بیاندازد. این فیلم همان آزمون و خطایی است که مارول هم زمانی آن را پشت سرگذاشت.
فیلم بتمن علیه سوپرمن از آن دسته فیلمهاست که یا خوشتان میآید یا از آن متنفر میشوید. به نظر میرسد افراد کمی در خط وسط قرار داشته باشند و این جبهه گیریها تنها بعد از تماشای فیلم اتفاق نیافتاده، بلکه حتی پیش از اکران فیلم هم وجود داشته است. کسانی که نمیتوانستند بپذیرند بتمن را کسی جز نولان بسازد و اصلا فراموش کرده بودند که بتمن واقعی کیست و چیست. آنها تنها با سازنده کار داشتند و اینکه بتمن از نولان به اسنایدر برسد، برایشان تعریف شده نبود. نولان فلسفه و رئالیسم را به دنیای بتمن تزریق کرد. چیزی که به شکل عجیبی به این دنیای غمگین میآمد و مخاطب را درگیر دنیایی فراتر از کمیک و سرگرمی میکرد. اگر بتمنهای تیم برتون را آثاری تئاترگونه و یک نوع فانتزی هنرمندانه سیاه در نظر بگیریم و بتمنهای نولان را آثاری واقعگرایانه فرض کنیم که تاریکی دنیای واقعی را در خود دارد، آنوقت بتمن اسنایدر بدون شک یک فیلم کمیک بوکی صرفأ تلخ است که میخواهد قدم تازهای در این وادی بردارد. آیا موفق شده یا شکست خورده؟ شواهد گویا است اما چرا این فیلم تا این حد منفور شده؟ چرا همگان تا این میزان از آن به بدی یاد میکنند؟
سیاه بودن یک فیلم هرگز یک اتفاق بد محسوب نمیشود. اما مخاطبین از اسنایدر سیاه نمیخواهند، اگر نولان آن را میساخت، آن وقت همه سیاه میخواستند چون میدانستند او مفاهیم پیچیده و مهمی از دنیای واقعی را در فیلم پیاده خواهد کرد. اما مخاطبین میدانند از اسنایدر چنین کاری بر نمیآید. سیاهیهای او معمولا پوچ و بی معنی هستند. به معنی واضحتر، تنها رنگ فیلم سیاه است و نه چیزی بیشتر ( شاید تنها مسئله قابل تأملی که سازندگان در این بخش به آن پرداختهاند، مسئله بخش سیاه وجود و ذات انسان باشد. فرق ندارد قهرمان باشید یا یک انسان معمولی، همهی ما گاهی تسلیم سیاهی خود میشویم…). البته این کمبود مفاهیم در فیلم اسنایدر اتفاق بدی به نظر نمیآید. یک فیلم بتمنی سبک و سرگرمکننده نمیتواند چیز بدی باشد و نیست. اما وقتی با یک فیلم «سه ساعته» رو به رو میشویم، این مسئله تبدیل به یک کابوس میشود. سه ساعت سیاهی و جدیت محض چیزی نیست که کسی برایش هیجان زده شود. آن هم با یک فیلمنامه عجیب و غریب که مشخص نیست به چه دلیلی به این شکل نوشته شده. اگر بخواهیم مقصر اصلی بد بودن فیلم را پیدا کنیم، اسنایدر را کنار میزنیم و دیوید اس. گویر را انتخاب میکنیم. آیا او یک نویسنده بد است که نولان با استعدادهایش نقاط ضعف فیلمنامههای او را کمرنگ میکرد؟ این طور به نظر نمیرسد. اگر فیلمنامههایش بد بودند، شاید نولان هرگز با آنها برای ساخت فیلم جلو نمیرفت. اما او اینجا یک افتضاح کامل به بار آورده. یک معجون دیوانهوار از سردرگمی، پیچاندنهای کودکانه، دیالوگهای سطحی، شخصیتهایی با انگیزههای ضعیف و داستانی با استدلالهای بعضأ احمقانه. به نظر میرسد که گویر پنجاه یا شصت کمیک بوک سوپرمن و بتمن را جمع آوری کرده و از هر قسمت یک تکه جدا کرده و بعد این تکهها را بهم چسب زده و فیلمنامه بتمن علیه سوپرمن را به وجود آورده است. تاثیرات این فیلمنامه بد در سرتاسر فیلم ملموس و قطعا به ریتم فیلم هم ضربات غیرقابل جبرانی وارد کرده است. به طور کلی چیزی که این فیلم را در موقعیت بد کنونی قرار داده، همین فیلمنامه مضحک است.
در بخش بازیگران، بزرگترین نگرانی در مورد بتمن و بن افلک بود. طرفداران کمیک بوک یک خاطره بد از افلک و فیلم «دردویل» (2003) داشتند و نمیتوانستند بپذیرند در میان این همه بازیگر، او نقش بتمن را بازی کند. خوشبختانه افلک از مثبتترین نکات فیلم است. او به خوبی توانسته زوایای مختلف شخصیتی بتمن را از کار در بیاورد و خشمگینترین بتمن تاریخ را بسازد. بتمنی که حالا بعد از 20 سال مبارزه با خلافکاران گاتم، دیگر به این نتیجه رسیده که روشهای بدون کشت و کشتارش جواب نمیدهد و بهتر است از راه دیگری وارد شود. این بتمن جدید شاید کمی غیرمنتظره باشد اما بتمن بهتری نسبت به بتمن کریستین بل محسوب میشود. شاید در بخش بازیگران، جسی آیزنبرگ و لکس لوتر بیشترین حجم انتقادات را به سوی خوب جلب کنند. اسنایدر تصمیم گرفته لکس لوتر خودش را بسازد و در این راه کمی از کمیکها الهام گرفته اما نتیجه یک کاراکتر جدید است که فقط اسم لوتر را یدک میکشد. بازی جسی آیزنبرگ هم این شخصیت را از یک نابغه باهوش به یک دیوانه مریض با عقده ذهنی فراوان تبدیل کرده است. نکته جالب دیگر این است که با وجود تایم 3 ساعته، فیلم بازهم فرصت چندانی به شخصیتها و بازیگرانش نمیدهد. باید دید در لیگ عدالت که تعداد کاراکترها دو برابر است، سازندگان چه دستپختی تحویل میدهند.
در بخش فنی، فیلم را میتوان یک اثر نسبتأ موفق قلمداد کرد. البته فارغ از بحث تدوین که گاهی مخاطب را آزار میدهد. برای مثال در سکانس تعقیب و گریز بتمن با «کی جی بیست»، شاتها بدون اینکه لحظهای فرصت به مخاطب بدهند، جای خود را با دیگری عوض میکنند. این سکانس در بخش ابتدایی چنان آشفته تدوین شده که مخاطب را دچار سرگیجه و کمی سردرگمی میکند. یا در سکانس رویای بتمن که «پارادیمونها» حمله میکنند. یاران بتمن به گروگان گرفته شدهاند و او درون یک کامیون سرگرم معامله است. وقتی که تیراندازی به افرادش – دقیقا در بیرون کامیون- آغاز میشود، ما چند سکانس از تیراندازی – نزدیک به هفت ثانیه- میبینیم و بعد تصویر به بتمن کات میشود و او را شوکه و در حال فریاد زدن مشاهده میکنیم. مثل این است که فیلم چندین ثانیه به عقب بازگشته، زیرا بتمن بدون شک در همان ثانیه اول شنیدن صدای شلیک، دست به کار شده بود و چنین عکس العملی از خودش بروز داده بود. اینگونه اشتباهات مبتدیانه کم و بیش در فیلم یافت میشود.
اما اسنایدر توانسته کلیت اثر را خوب هدایت کرده و حداقل از حیث بصری و تصویربرداری، فیلم بشدت جذابی خلق کند. شاید اوج این مسئله در سکانس عالی اما کوتاه رویارویی نهایی بتمن و سوپرمن هویدا باشد. بتمن را مشاهده میکنیم که روی زمین ایستاده و به آسمان خیره شده. در مقابلاش سوپرمن قرار دارد که همچون یک منجی جلوه میکند و با رعد و برق نمایان میشود. ما ابتدا هر دو شخصیت را از زاویه دید مقابل مشاهده میکنیم و بعد مبارزهی آنها آغاز میشود. این سکانس که تلفیقی است از عناصر آب و آتش همراه با رنگ بندی آبی تیره و حرکات آرام و بدون اضطراب دوربین، نشان میدهد که اسنایدر همه چیز را سنجیده و بدون فکر عمل نکرده است.
و مانند همیشه، این حماسهی اسنایدر هم با انفجارهای فراوان و عظیم خوشساخت همراه شده که بدیهی است. خوشبختانه کیفیت جلوههای ویژه فیلم مناسب بوده و شاید بتوان کمی از دومزدی ایراد گرفت اما به طور کلی فیلم در این بخش موفق عمل کرده. واقعیت این است که طراحی و گرافیک استفاده شده برای شخصیت دومزدی راضی کننده نیست اما افکتهای رنگارنگ و بشدت نورانیای که اسنایدر در فصل پایانی به کار برده، این نقاط ضعف را پوشش داده و حتی به جرأت میتوان گفت این اثر سیاه را به یک فانتزی کارتونی تبدیل کرده. به طور کلی باید اذعان داشت که اسنایدر هرچه قدر که در بخش روایت و داستانگویی بد عمل کرده، در بخش فنی یک فیلم چشم نواز و باکیفیت تحویل داده است.
از دیگر نکات مثبت فیلم باید به موسیقی بسیار زیبای هانس زیمر و جانکی ایکس ال اشاره کرد که توانستهاند کاملا رضایت بخش عمل کرده و احساسات خوبی به مخاطب منتقل کنند. آنها گاهی حتی از دیگر عناصر فیلم پیشی گرفته و به تنهایی خودنمایی میکنند. یکی از این سکانسها دزدیده شدن «مارتا» و «لوئیس لین» است که موسیقی شنیدنی و حماسی فیلم باعث میشود چندان به تصاویر توجه نکنید. این دو هنرمند در فصل پایانی هم سنگ تمام گذاشته و نقش غیرقابل انکاری در تأثیرگذاری سکانسها دارند.
فیلم بتمن علیه سوپرمن مشکلات فراوانی دارد. ضعف اسنایدر در ایجاد تنش و احساس در اوج سکانسهای دراماتیک، فیلمنامه آشفته، زمان طولانی فیلم و ایجاد اتمسفر سیاه تنها به واسطه رنگ بندی و نه چیزی بیشتر. با این همه، واقعیت این است که فیلم قابل دیدن است، سازندگان تمام تلاش خودشان را انجام دادهاند تا اثری شایستهی شخصیتها بسازند و شاید کاملا موفق نشده باشند اما این پایان کار نیست. آنها در این آزمون و خطای بزرگ، از نقاط ضعف درس خواهند گرفت و در قسمتهای بعدی آنها را جبران خواهند کرد. درست همان طور که شرکت مارول این کار را انجام داد. فیلم بتمن علیه سوپرمن شاید بهترین اثر دی سی نباشد اما قطعا بدترین آن هم نیست، یک فیلم نسبتأ خوب است که ارزش یک بار دیدن را دارد.