بازگشت هالیوود به سینمای داستان سرا
فیلم های ابرقهرمانی به هم مرتبط مارول، باعث شد نحوه تفکر در صنعت فیلم آمریکا تغییر پیدا کند، اما حالا استودیوهای رقیب دارند بیشتر و بیشتر به همان عادت های قدیمی و سبک داستان سرایی ساده تر و قدیمی تر بازمی گردند.
به گزارش بانی فیلم به نقل از گاردین، هیچ وقت تغییر دادن عادت هایی که در مدتی طولانی شکل گرفته اند آسان نیست. ما بخش قابل توجهی از زندگی مان را صرف تماشای اعضای موفق و شناخته شده اجتماع مان می کنیم و سعی می کنیم دیدگاه های مان را به شیوه ای ظریف تغییر بدهیم تا کمی بیشتر شبیه آن ها باشیم. تا بیشتر ورزش کنیم؛ تا کمتر غذا بخوریم. تا وقت بیشتری صرف خواندن آثار ادبی خوب بکنیم و فیلم های جذاب ببینیم؛ تا وقت کمتری صرف فیس بوک و خواندن صفحه های شایعه یا اخبار نقل و انتقال فوتبالی بکنیم. با این حال اغلب می بینیم که دوباره به همان عادت های همیشگی مان برمی گردیم چون این ها همان گناه های کوچکی هستند که باعث می شوند روزمان را پشت سر بگذاریم.
به نظر می رسد وقتی بحث فیلم های کمیک بوکی می شود هم در حال حاضر اتفاقی مشابه در حال به وقوع پیوستن برای هالیوود باشد. کمپانی های رقیب مثل برادران وانر و قرن بیستم فاکس به مدل به شدت موفق دنیای سینماتیک مارول (ام سی یو) توجه کرده اند و می خواهند خودشان هم از این وضعیت سودی ببرند. اما هر چقدر هم که سعی کنند، دوباره برمی گردند به همان مدل های فیلمسازی قدیمی که در گذشته به خوبی به آن ها خدمت کرده اند و در عین حال نیازمند تفکر متحد و یکسان کمتری هم هستند.
اخبار بزرگ محبوب خوره های هفته گذشته این بود که وارنر، استودیوی پشت دنیای گسترده دی سی (دی سی ای یو) که در سال ۲۰۱۴ با هدف پیش فرض رقابت با ام سی یو شکل گرفت، تصمیم گرفته که خیلی خوب خواهد شد اگر ناگهان شروع کند به ساختن فیلم های ابرقهرمانی که به هیچ وجه ربطی به دنیای فیلم های مربوط دی سی ندارند. به این ترتیب، حالا داریم صحبت هایی درباره ساخته شدن فیلمی در مورد داستان آغازین شخصیت جوکر می شنویم که لئوناردو دی کاپریو ممکن است در آن نقش آفرینی کند (و مارتین اسکورسیزی تهیه کننده اش است)، که کاملا با فیلم های دی سی ای یو که جرد لتو در آن ها نقش جوکر را بازی می کند (و حتما الان خیلی از شنیدن این خبر خوشحال شده)، متفاوت است.
در جدیدترین مقاله هایش در مورد برنامه های این استودیو برای آینده نزدیک، هالیوود ریپورتر هم می گوید ممکن است در فیلم جداگانه بتمن که قرار است با کارگردانی مت ریوز روی پرده برود، بن افلک دیگر نقش این شوالیه نقاب دار را بازی نکند و به این ترتیب این فیلم خارج از محدوده دی سی ای یو با نقش آفرینی یک بازیگر دیگر ساخته شود.
بیایید این خبر بزرگ را کمی بررسی کنیم. شما تازه صدها میلیون دلار خرج سر هم بندی کردن یک دنیای مشترک از ابرقهرمان های به شدت محبوب تان کرده اید و حرکت بعدی تان این است که شروع به ساختن فیلم هایی کنید که داستان شان در مورد همان شخصیت هاست، اما هیچ ربطی به فیلم های اصلی و ماجراهای آن ها ندارند. چه توضیحی می تواند برای چنین حرکتی وجود داشته باشد که ممکن است به نظر برسد فکر خیلی زیادی پشت آن گذشته نشده است؟ آیا مخاطبان به شدت گیج نمی شوند وقتی ببینند که بن افلک در فیلم اصلی دی سی ای یو نقش بتمن را بازی می کند، اما وقتی فیلم جداگانه آن منتشر می شود یک بازیگر دیگر در این نقش ظاهر خواهد شد؟
مشخص است که وانر بسیار راحت تر می تواند یک فیلم کمیک بوکی جداگانه با بازیگران درجه یک در نقش های اول بسازد تا اینکه بخواهد دردسرهای بسیار بیشتری را متقبل بشود و مجموعه ای از فیلم های به هم مرتبط با فرمت مارول بسازد که ستاره های کمتر شناخته شده در آن ها نقش آفرینی می کنند. این استودیو مسلما نگاهی دقیق تر به موفقیت فیلم اخیر «واندر وومن» انداخته که تا حدودی به دنیای اصلی کمیک های دی سی مرتبط بود اما داستانش در عصری کاملا متفاوت به وقوع می پیوست و در نتیجه لازم نبود خیلی نگران این باشد که چطور در ادامه دیگر فیلم ها قرار می گیرد. نتیجه نهایی شد فیلمی که بسیار بهتر از دیگر فیلم های دی سی ای یو مثل «بتمن مقابل سوپرمن: طلوع عدالت» و «جوخه خودکشی» بود که کارگردان های شان درگیر کار سخت شکل دادن به یک دنیای عظیم در اپیزودهای مختلف شدند.
مارول بعضی مواقع به ما یادآوری می کند که فیلم هایش همگی بخشی از تصویری عظیم تر هستند و این کار را از طریق شکل دهی به عناصر متفاوت داستان انجام می دهد؛ مثل وقتی که شخصیت آیرون من رابرت داونی جونیور در فیلم «اسپایدرمن: بازگشت به خانه» حضور پیدا کرد اما هرگز نقشی اضافه نداشت که به نظر برسد مارول خواسته باشد یکی از شخصیت های موفق ترش را به زور داخل داستان بچپاند، بلکه عضوی اصلی در به بلوغ رسیدن ماجرای آن فیلم بود. این در حالی است که وارنر نمی تواند به همین درجه از تعادل دست پیدا کند. البته وارنر تنها استودیوی رقیبی نیست که چنین مشکلی دارد. گوشه کوچکی از دنیای شخصیت های مارول که متعلق به کمپانی فاکس است و شامل فیلم های «اکس-من»، «ددپول» و «چهار شگفت انگیز» می شود، هرگز به ام سی یو مرتبط نبوده است. اما این استودیو به طور عجیبی در به وجود آوردن پل هایی بین شخصیت هایی که خودش صاحب حقوق رسمی آن هاست، محتاط عمل کرده و دقیقا به همین دلیل است که در فیلم «ددپول» کاخ پروفسور اکس را دیدیم، اما هرگز نشانی از این پرفسور کچل قدرتمند چه با نقش آفرینی جیمز مک آووی چه با بازی پاتریک استوارت دیده نشد. علاوه بر این، آن دسته از اکس-من هایی که در این فیلم به نمایش در آمدند، از جمله خود ددپول و کولاسوس، در فرم هایی کاملا متفاوت نسبت به فرم هایی که در داستان های اصلی اکس-من دیده شده بود، حضور پیدا کردند.
به نظر می رسد با فرا رسیدن فیلم «ددپول ۲» در سال آینده، فاکس بخواهد ارتباط بیشتری بین فیلم هایش ایجاد کند چون در این فیلم تیم اکس-فورس از کمیک ها معرفی می شود. اما در عین حال این استودیو نتوانست دوام بیاورد و در فیلم «ولورین» یک پروژه کاملا مستقل و جداگانه به شخصیت هیو جکمن داد. این هم فیلمی بود که اگر بخواهیم حدسی دوردست بزنیم احتمالا داستانش در دنیای فیلم های اصلی «اکس-من» به وقوع پیوست، اما احتمالا اینطور نبود. این استودیو می توانست به دو مدل این فیلم را بسازد؛ مدل اول فیلمی از «ولورین» می شد که بیشتر مرتبط به تلاش های قبلی خودش در دهه هشتاد میلادی بود و انتخاب دوم فیلمی تیره تر بر پایه بینش آخر الزمانی جیمز منگلود از کمیک های اصلی بود که این استودیو نتوانست مقاومت کند و انتخاب دوم را برگزید.
تعداد کمی هستند که می توانند بگویند این ایده خلاقانه خیلی برای شان سودمند بود. ایده ساختن فیلمی درباره داستان اصلی جوکر در دهه هشتاد با نقش آفرینی لئوناردو دی کاپریو هم همان قدر ناامیدکننده به نظر می رسد. در عین حال، شخصیت بتمنی که از آن الگوهای قدیمی آزاد شده باشد می تواند ایده ای تازه را شکل بدهد، اما ممکن است بیشترین سودهای طولانی مدت را برای هالیوود به ارمغان نیاورد.
علاوه بر این، آدم به این فکر می کند که هر چقدر استودیوها به علاقه خود مبنی بر بازگشت به همان فرم قبلی تن در دهند، هرچقدر بخواهند بیشتر پروژه های آسان و کوتاه مدت بسازند، کمتر می توانند دوباره آن موفقیت چندقسمتی و طولانی مدت را به وجود بیاورند که مارول در حال حاضر دارد از آن سود می برد. در زمانی که هالیوود به سختی می تواند مخاطبان را راضی کند که تلویزیون های شان را خاموش کنند و برای تماشای یک فیلم به سالن های سینما بروند، مسلما به فیلمسازانی احتیاج دارد که در مورد بینش خود روی پرده بزرگ اهمیت خاصی قائل هستند. اگر واقعا اشتیاقی برای ساختن یک دنیای سینماتیک کاربردی برای هر یک از این ابرقهرمان های رقیب وجود ندارد، پس این سوال به وجود می آید که چرا اصلا استودیوها باید به خودشان زحمت بدهند چنین کاری بکنند؟