آیت الله جوادی آملی: هنر در ردیف مهمترین رشته های عصر ماست
متن کامل بیانات حضرت آیت آلله جوادی آملی (دام ظله) در دیدار با مدیران حوزه معاونت آموزش و پژوهش سازمان صدا و سیما و دانشکده صدا و سیما قم و مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما در سال 1387
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده متقابلا مقدم شما بزرگواران را گرامی می دارم. از خدای سبحان مسئلت می کنیم که کوشش همه شما و سایر مسئولان را به احسن وجه بپذیرد و توفیق ارائه خدمات برتر و بهتر را به همه شما بزرگواران عطا بفرماید. از این جهت که شما بزرگواران در سازمان صدا و سیما کوشش و تلاش خالصانه دارید ما در عصری زندگی می کنیم که هنر تقریبا در ردیف مهمترین رشته های عصر ماست.
عدل و اعتدال در کار و هنر
مطلب اول این است که شما (مدیران تلویزیون)تمام آموزش ها را در صبغه هنری اعمال می کنید؛ اگر نصیحت یا سیاستی دارید اگر آموزشی دارید در چهره هنر اعلام می کنید. مطلب دوم آن است که هنر یک وقت اسلامی است و یک وقت هنر رایج عصر است. هنر رایج عصر بر اساس اعتدال شکل می گیرد و یک بازار است. اعتدال یک چیز بسیار مذموم است آن چیزی که مقدس و محمود و ممدوح است عدل است نه اعتدال. بازار اقتصاد دنیا گویا بر اساس « اعتــدال » یعنی « بازار » و « تقاضا » یعنی هر چه مردم می خواهند ما همان را تولید و عرضه کنیم. این تعادل تقاضا و عرضه و اعتدال تقاضا و عرضه، کار بازاریابی غرب است، مردم این عصر این را می طلبند ما هم باید طلب کنیم اما آیا این خوب است یا این که نه، اعتدال آن را نمی فهمد، عدل آن را می فهمد. یک رذالتی در اعتدال هست که عدل از آن منزه است. عدل یعنی « وضع کل شیء فی موضعه » هر چیزی را در جای خود قرار دادن نه هر چه آن ها خواستند به آن ها دادن؛ این دو واژه را اگر تشریح کنیم رسالت همه ما مشخص می شود.
معنای عدل
آن بزرگوارانی که در سازمان هنری کوشش می کنند سعی می کنند عدل محور باشند نه اعتدال مدار. همه ما عدل را چیز خوبی می دانیم و این هم خوب است وقتی از وجود مبارک حضرت امیر (ع) سوال می کنند که عدل چیست، فرمود:« وضع کل شیء فی موضعه » هر چیزی را در جای خود قرار دادن این معنی عدل است. عقل هم به این نحو است. وقتی از حضرت سوال کردند عقل چیست؟ فرمود: عقل این است که انسان هر چیزی را در جای خود قرار دهد. وقتی از حضرت ســوال کردند جهل چیست؟ ایشان فرمود: « گفتم این گفتن یعنی یعرف الشیء باضدادها.
اصل دوم این است که اگر معنای عقل روشن شد معنای جهل روشن می شود. اگر معنای عدل روشن شد معنای ظلم هم روشن می شودو عقل و عدل نزدیک هم هستند. هر چیزی را در جای خود قرار دادن. این اصل پذیرفته شده است همه عدالت را دوست دارند؛ همه حاضرند عدل مدار باشند چه شرقی و چه غربی. اما مهم این است که جای اشیاء کجاست؟ جای «دستگاه گوارش» کجاست؟ جای «زن» کجاست؟ و جای «مرد» کجاست؟ جای «حاکم» کجاست؟ و جای «محکوم» کجاست؟ جای «دولت» کجاست؟ و جای «ملت» کجاست؟ این اول بحث است.
مسئله اخلاق به عدل و ظلم بر می گردد اما تمام پیچیدگی در معنی عدل است. جای « انسان » کجاست؟ به ما گفته اند اگر این کار را کردی ظلم است و آن کار را نکردی عدل است. مثلا انگور ده ها فایده دارد خودش را میل کنید، شیره و عصاره آن را میل کنید اما وقتی « می » شد حرام است. همه این کارها به جاست و این یکی نا بجا. باید خالق این سه ضلع بگوید چی در کجا قرار بگیرد؟ یعنی خالق انسان، خالق جهان، خالق رابطه انسان و جهان. او باید مشخص کند جای انسان کجاست این میوه برای چیست و آن کار برای چیست؟ آیا کسی که عالم را، انسان را و این مثلث را آفرید دفترچه راهنمایی نفرستاده است که این عالم را چگونه به کار بگیرد؟ کسی که این رادیو، یخچال، تلویزیون را درست کرده است دفترچه راهنمایی برای آن فرستاده است کسی که این انسان را آفرید راهنمایی نفرستاده است؟ الان صدها دانشگاه هست برای شناخت انسان هنوز در اول راه هستند. چشم چپ و راست فرق می کند؛ گوش چپ و راست فرق می کند دستگاه گوارش فرق می کند. خوب کسی که این بدن و این جهان را ساخت این رابطه انسان و جهان را ساخت یک دفترچه راهنما نفرستاد که برابر این دفترچه با این مثلث باید رفتار کرد؟ این دفترچه راهنما « قرآن » است. صحف انبیاست. بنابر این عدل چیزی است که همه ما معنای آن را می فهمیم. می گوییم که عدل قرار دادن هر چیزی در جای خودش است اما جای اشیاء کجاست چه کسی باید معین کند؟
می گویند زن و مرد با هم مساوی هستند مساوات هست ولی عدل نیست. بنابراین ما ناچاریم معنای عدل را از کتاب و سنت با راهنمایی عقل تلقی کنیم اگر عدل نشد می شود رذالت. اعتدال، یعنی تقاضا و عرضه، مردم این را می خواهند و ما آن را تولید می کنیم . چون مواد مخدر بازار خوبی دارد تولید می کنیم، چون قمار بازار خوبی دارد ما تولید می کنیم چون شراب بازار خوبی دارد ما تولید می کنیم چون ورزش این مقدار طرفدار دارد که هرگز دکتر و مهندس به اندازه یک ورزشکار درآمد ندارند ما آن را تولید می کنیم این می شود اعتدال. می شود تقاضا و عرضه. نه عدل. همه ما به ورزش علاقه مندیم اما در قدیم ورزش می کردند که در دوران کهنسالی سالم باشند اما غالب این ورزشکاران وقتی وارد دهه چهارم زندگی می شوند دارای بیماری های گوناگون هستند مگر آن توپ را با آن سر گرفتن عاقلانه است؟ این جور آدم به جان هم بیفتد عاقلانه است؟ این برای این است که بازار خوبی دارد چون تقاضا هست عرضه هم می شود.
راه رسیدن به عدل
بنابراین ما باید از اعتدال برهیم به عدل برسیم آن بزرگوار ما را به راه های دیگری وادار کردند تازه در این مقدمات اولیه هستیم. آنها می گویند به این که شما این مطالب علمی را آموختید و بین عدل و اعتدال فرق گذاشتید؛ بین تقاضا و عرضه با وضع کل شیء فی موضعه فرق گذاشتید. باید یک حمله مردانه و مستانه بکنید. یک حمله مردانه و مستانه نمودیم. از علم رهیدیم و به معلوم رسیدیم. این حرف مولوی است این که بعد از 700 الی 800 سال این آدم پیدا می شود اما حداقل این است که ما در علم بمانیم و بدانیم چه می کنیم و حرف عمیقانه بزنیم آن که می گوید از علم رهیدیم و به معلوم رسیدیم. آن حرف 800 الی 900 سال می ماند و ممکن است عمر طولانی تری داشته باشد؛ کافر هم به آن علاقه مند است و مسلمان هم به آن علاقه مند است هیچ کتابی هم بعد از قرآن به اندازه مولوی به فروش نمی رود. حرف های جهانی دارند. حرف های زنده دارند. به جوان ها می گوید درست است که تیر تیزی اما هیچ تیری بدون این که از چله کمان منحنی پیرمرد بگذرد به مقصد نمی رسد. این پیرمردها را کنار نگذارید از مشورت، رای و تجارب این ها استفاده کنید. برای اینکه با تیر تیز هرگز شکار صید نمی شود باید از کمان یک پیرمرد منحنی تجربه دیده بگذرد تا اثر کند. دوندگی مال تو اما رهبری مال دین بنابراین ما به آن جا نرسیدیم لااقل بین عدل و اعتدال فرق بگذاریم که هر چه مردم می خواهند حق نیست آن چه حق است باید به مردم معرفی کرد یعنی بشود عدل نه اعتدال. بشود عرضه کالای صحیح نه بشود تقاضا و عرضه.
نگاه فقیهانه در هنر
یک بیان نورانی از حضرت امیر (ع) رسید از دیگر ائمه علیهم صلوات الله وسلام رسید که فرمود: « َمن اتجر بغیر فقه ارتطم فی الربا »
حضرت امیر تازیانه در دستش بود و در بازار کوفه فقط این شعار را می داد. فرمود: اگر کسی آگاه به حلال و حرام نباشد به زشت و زیبایی اقتصاد توجه بکند و وارد کسب شود توی گودال و چاله ربا می افتد. این هست. حالا این را حضرت در بازار کوفه بیان کرد در مسایل دیگر هم همین طور است در مسائل هنری هم همین طور است اگر کسی فقیهانه وارد هنر نشود توی این گودال ها می افتد. بخش دیگر این است که هنر وقتی اسلامی می شود که ما از چارچوب عدل فاصله نگیریم به سراغ اعتدال نرویم و نگوییم مردم این را می خواهند باید خواست مردم را رهبری کنیم حالا وقتی نباشد ما عادلانه عمل کنیم نه معتدلانه. بازاریابی نکنیم نگوییم مردم این را می خواهند امروز این را می پسندند این ُمده. چی به مردم عرضه کنیم؟ مستحضرید که این رسانه، یک رسانه عمومی است چندین شبکه دارد شما نمی توانید این مطالب عمیق علمی را به مردم منتقل کنید مگر این که آن ها را خیلی رقیق کنید که پشتوانه علمی داشته باشد اما دقیق و قابل فهم باشد این را در شبکه های عمومی اعلام کنید ولی یک سلسله شبکه های خصوصی هم باید داشته باشید برای این که در این هفتاد میلیون چند نفری هستند که عمیــقانه فــکر می کنند حالا بحث های اقتصادی است یا سیاسی است یا تفسیری و ... آن شبکه های اختصاصی این حرف ها را دارد. برای آن ها پیش بینی کنید ولو شبکه ای که کم بیننده باشد.
هنر در موضوعات دینی
مطلب بعدی آن است که بخش وسیع کارشما همین سریال ها و فیلم هاست. این می تواند خیلی عالمانه و محققانه باشد آن چه تا کنون بود در مرحله ضعیف یا متوسط فیلم های اسلامی بود مثلاً جریان سریال امام علی (ع) غیر از جنگ جمل یا جنگ صفین و جنگ را نشان دادن نبود و امیرالمؤمنین نهج البلاغه در آن اثری نبود آن علی که می فرماید هر چه سؤال دارید از من بپرسید.
« فانی بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض » آن در سریال امام علی دیده نشد آن وجود مبارک حضرت امیر که فرمود:« ینهدر عن السیل ولا یرقی الی الطّیر» شما خوب اگر در تهران زندگی می کنید که کوه های نیمه مرتفع دارید و دیگر جاها هم کوه هست شاید چندین سال بگذرد که یک سیل بیاید. چون هر کوهی سیل ندارد اما آن ها که در دامنه قله هستند هر سال سیل می بینند. برای این که باران از بالا تا پایین بیاید می شود سیل. فرمود من آن کوه سیل زایم نه کوه عادی این کوه هایی که شما می بینید (سلسله کوه های البرز) بین کوه ها با قله دماوند یک شیارهایی است این ها متصل به قله نیستند غالباً بین این سلسله جبال البرز با دامنه دماوند شکافی هست اما آن ها که در دامنه دماوند زندگی می کنند آشنا هستند بعضی از جاها هست که مستقیماً از پایین شروع می شود تا قله. هر وقت باران بیاید آن جا سیل است برای این که از بالا چند هزار متری تا بیاید همه را می شوید و می آورد. دره ای در جاده هراز است که هر وقت باران بیاید آن جا سیل است حضرت فرمود :« ینهدر عن السیل ولا یرقی الی الطّیر» کمترپرنده است که بتواند در قله بشیند. نفس گیر است کسی بتواند روی قله دماوند بنشیند فرمودند نه اندیشه ها می تواند پرواز کند و بالا بیاید و مرا ببیند نه کسانی که در دامنه هستند می توانند بایستند وقتی من مثل سیل حرف می زنم. آن علی (ع) را می شود به اندازه خود شناساند.
ادبیات رفتاری
مطلب دیگر این که این کار جان کندن می خواهد درس خواندن نیست برای این که درس خواندن ادبیات گفتاری است دانشکده شما باید ادبیات رفتاری داشته باشد یعنی باید با یک حرکت بتواند سلونی را بفماند. یک قیافه گرفتن، یک نگاه بتواند « فانی بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض » را بفهماند تا بشود فیلم و گرنه می شود سخنرانی.
سخنرانی کردن آسان است برای این که سال ها لغت نامه و فرهنگ و غیر آن را جمع کرده اند و می توان آن ها را کنار هم گذاشت و خطبه حضرت را معنا کرد اما با حرکت می خواهد این خطبه را معنا کند این کار سینماست بخواهد با حرکت عدل را معنی کند. فرق اعتدال و عدل را بیان کند اگر بخواهد سخنرانی کند این سریال و فیلم نیست هنر نیست این سخنرانی است اگر بنویسد که سخن خوانی است و همین طور بگوید سخنرانی است این فیلم و هنر نیست اما اگر طوری حرکت کند که بفهماند عدل چیست هنر است بفهماند « سلونی قبل ان تفقدونی » یعنی چه؟ بفماند « و هم بها لولا ان رای برهان ربه ». بشراولی با همین هنر زندگی می کرد بعدها الفاظ درآمد این طور نبود که لفظ با بشر اولی باشد. بشر اولی با اشاره حرف های خود را می زد بعد کـم کـم لفظ در آمد. پس معلوم می شود که انسان با حرکات و اشارات می تواند خیلی از معارف را بفهمد و بفهماند. کار فیلم این است البته کمبودش را ادبیات گفتاری تأمین می کند اما می شود به جایی رسید که با حرکت، یک مطلب عمیق علمی را فهماند که بشود فیلم، سینما، تئاتر و .... . بنابراین اگر هنر بخواهد کامل شود راهش این است.
معقول و محسوس
بخش پایانی عرضم این است که ما برای این که هنرمان اسلامی باشد باید معقول را که روی قله است بشناسیم یک، محسوس را بشناسیم دو این رابطه بین معقول و محسوس که متخیل و موهو م است را شناسایی کنیم که حلقه مفقوده را بشناسیم سه و پیدا کنیــم. آن وقت این معقـول را به وسیله این مخیل موهــم به دست حس بسپاریم که می شود سینمای محققانه و عالمانه که هم مخاطب می فهمد و هم دیگری خسته نمی شود ولی متخیل را بخواهیم تحویل مردم بدهیم همین است که هست این دیگر تعقل نیست. برای آن که خیالبافی آسان است و قرآن کریم خیال باف را محبوب خدا نمی داند گرچه کلمه خیال و تخیل که باب تفعل در قرآن استفاده نشده است اما اختیال که باب افتعال است به عنوان مختال در قرآن کریم آمده: ان الله لا یحب کل مختال فخور. مختال یعنی آدم خیال زده و خیال باف. همین سینما.
چون عقل که در آن نباشد از خیال به حس می آید اما وقتی عقل در آن باشد این معقول است که می شود محسوس. وقتی از بالا می آید همه را تأمین می کند و « اخلاص العمل لله » که وظیفه همه ما هست که امیدواریم خداوند به همه ما این اخلاص را عنایت کند و ما را به خودمان واگذار نکند.
غفرالله لنا و لکم