در خارج از ایران در شوروی سابق چهار فیلم "پرچم کاوه"، "افسانه رستم"، "رستم و سهراب" و "افسانه سیاوش" توسط بوریس کیمیاگروف در استودیو تاجیک فیلم در دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی ساخته شده اند.
از آنجا که کیمیاگروف با چهار برداشت سینمایی بیشترین اقتباس را از شاهنامه فردوسی داشته، آثار او نیاز به توجه بیشتری دارند. کیمیاگروف که زیر نظر ایزنشتاین از دانشکده مسکو فارغ التحصیل شده، با دومین فیلم سینمایی اش کاوه آهنگر اقتباس از شاهنامه را آغاز می کند.
پس از آن به ترتیب افسانه رستم (1971)، داستان رستم و سهراب (1972)، و داستان سیاوش(1977) را می سازد. فیلم های کیمیاگروف با وجود تبلیغات روس ها، شاید ارزش سینمایی چندانی نداشتهه باشد. این فیلمها که در سالهای گذشته بارها در ایران به نمایش در آمده اند، بیشتر به کارهایی پرزرق و برق با سیاهی لشکرهای فراوان می مانند.
کیمیاگروف تنها برای داستان رستم و سهراب،سه و نیم میلیون دلارهزینه کرده که البته هزینه را کلاَدولت شوروی سابق تقبل کرده است. در فیلمهای او گاه متن فردوسی با تسامح و بیاعتنایی روبه رو شده و تیپسازی و شخصیت پردازی چندان مناسب نیست. مثلاً رستم به جای آن که پهلوان زابلی شاهنامه باشد، تیپی مرکب از گاوچران غربی و تاتار وحشی دارد. کیمیاگروف از کلام منظوم در صحنه های بسیج نیروها و جنگ استفاده مناسبی به عمل آورده و سادگی و بی تکلفی فیلمهایش همراه با عدم دخالت ذهنیتهای خارج از متن، مجال رویارویی با اندیشه و تراژدی فردوسی را به بیننده نمیدهد.
کیمیاگروف در مورد هدف از اقتباس شاهنامه و این که چه پیامی را در شعرهای آن در جهت دیدگاه های معاصر دنبال میکند، میگوید: «طی ساخت فیلمهایم مدام این سؤال از من میشود. من همواره حس میکنم همه دنیا در نام رستم جمع شده، رستم گوهر شاهنامه است. او نماد شاهنامه است و برای مردم اسطوره و پاسدار ارزشها محسوب میشود. رستم انسان گرا و روشنفکری است و در ظاهر یک دلاور افسانهای. سیاوش، قهرمان آخرین فیلمم، در جهت به کارگیری عقاید رستم در زندگی واقعی تلاش میکند. او همواره طرف خوبی و عدالت را می گیرد و رویای ساختن شهر جوانی را در سر می پروراند؛ شهر خورشید، جایی که مردم در شادی و تفاهم زندگی می کنند و ذهن و روحشان را به بهترین وجه آشکار میکنند.»