اسطوره سازان تمدن ایرانی

مرکز رسانه ای اسطوره سازان تمدن ایرانی براساس دغدغه ی قهرمان، الگو و اسطوره سازی و پاسخ به کمبود منابع تصویری از قهرمانان، الگوها و اسطوره های دینی و بومی مورد نیاز نسل جوان و جامعه امروزی، با رویکرد تولید آثار تلویزیونی و سینمایی در ساختارهای داستانی، مستند، آموزشی، انیمیشن و سریال های تلویزیونی فعال شده است
همچنین در حوزه توزیع و پخش آثار سینمایی و سینما مارکتینگ فعال است

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

تجربه هوش مصنوعی در سینما

چهارشنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۳۱ ب.ظ

وقتی صحبت از هنر هفتم، سینما و مشتقات آن می‌شود، قطعا به یاد چندین و چند فیلم می‌افتید و با خاطره‌سازی آنها و لحظات خوبی که برای‌تان ساختند، احساس رضایت می‌کنید ولی آیا این حس رضایت یا استقبال از آثار سینمایی، فقط و فقط به ذات و ماهیت اصلیِ سینما مربوط می‌گردد؟ جواب خیر است، چرا؟ تاثیر سینما در ساخت بستری مناسب و اعطای قدرتی برای جولان دادن و خودی نشان دادن‌ها، غیر قابل انکار است ولی آن چیزی که سینما را معنا می‌دهد، موضوعاتی می‌باشد که با عنوان «ژانر»، سالیان سال در کنار هر فیلمی می‌درخشیدند و ما را به عنوان بیننده، ترغیب یا منع می‌کنند. این ژانرها هستند که با وجود خود به مانند یک هدف، به سینما ماهیت و سرشت می‌بخشند و در مجموع یک اثر سینمایی را تقدیم می‌کنند. برای تفهیم بهتر می‌توانیم به اصطلاح اگزیستنسیالیسم بپیوندیم و زندگی را همانند سینما و هدف را به عنوان ژانرهای مختلف که معنا دهنده زندگی هستند به حساب آوریم.

و اما پرونده «۵ + یک و نیم»؛ در این پرونده سعی دارم تا با دست گذاشتن بر روی ژانرهای خاص و به قول معروف کمتر دیده شده (یا به بیانی دیگر، ژانرهایی که کمتر کسی درباره‌ی آنها صحبت کرده است و در معروف‌ترین سایت‌های سینمایی دنیا نیز، رد پایی از آنان نیست)، حرف بزنم و به معرفی ۷ فیلم در ژانر نامبرده، بپردازم (این هفت فیلم می‌توانند به عنوان یک کالکشنی از فیلم‌های سری چندگانه یا تریلوژی نیز معرفی شوند و صرفا یک فیلم منحصر به فرد نباشند). ۵ فیلم از ۷ فیلم، در اصلی‌ترین شاخه‌ی معرفی این سری پرونده‌ها قرار می‌گیرند و ۲ فیلم دیگر نیز با شرط و شروطی در این لیست راه پیدا می‌کنند. القاب این دو فیلم به ترتیب (فیلم ششم: عددِ یک و فیلم هفتم: عددِ نیم)؛

فیلم ششم: فیلمی که شاید محوریت اصلی آن مربوط به ژانر نامبرده در پرونده‌ی آن هفته نباشد ولی به همان میزان ‌مربوط به موضوع است و یک نوع حس پارادوکسیکال را به ما تقدیم می‌کند. این فیلم شاید نتواند در لیست اصلی وجود داشته باشد ولی با دیدن آن، حس و حال ژانر صحبت شده را القا می‌کند (حسِ تضاد و ترادف با هم).

فیلم هفتم: این فیلم همان‌طور که از لقبش معلوم است (اختصاص دادن عدد «نیم» به فیلم هفتم)، دورافتاده‌ترین و آندرریت‌ترین فیلم پرونده می‌باشد و به عنوان فیلمی که از آن کمتر صحبت شده است، در آخر مقاله معرفی خواهد شد.

پرونده ۵ + یک و نیم: سینما و هوش مصنوعی (قسمت نهم):

این پرونده تمرکز زیادی بر ارتباط ناگسستنی سینما و کامپیوترها و ابزارهای پردازشی با توان بالا دارد که با پیشرفت روزافزون آنها، سینما نیز ساکت نمی‌شیند و به فیلمسازی در این راستا روی می‌آورد. مهم‌ترین سوال ممکن، چرا هوش مصنوعی به این حد لازم و مهم است؟ و چرا اصلا به سینما روی آورده است و ترکیب سینما با آثاری به این مضمون، همواره جذاب و چالش برانگیز است؟ مهم بودن هوش مصنوعی یا Artificial Intelligence به زندگی ما انسان‌ها برمی‌گردد؛ زندگی اکنون ما، برآیندی از تمام علوم، تفکرات، فلسفه و منطق انسان‌های بزرگ بوده است که در انسان امروزی، جمع آوری شده است و به عنوان یک پکیج آماده که قدرت پذیرش موارد بیشتری را نیز دارد، بدل گشته است. در زندگی روزمره، هر بار از جای جای جهان خبری از ساخت رباتی کارآمد به گوش‌مان می‌رسد که در زمینه پزشکی، درمانی و خدماتی و غیره، مورد استفاده قرار می‌گیرند؛ پس اولین عامل ورود هوش مصنوعی به زندگی انسان‌ها، راحتی اکوسیستم انسانی/موجودات زنده (به مانند حیوانات) است که برای جوامع امروزی، بسیار دلنشین و کارآمد است (با گذشت دوره‌های مختلف از زندگی بشر، میل به آسودگی در زندگی افزایش پیدا می‌کند و طبیعتا گرایش به هوش مصنوعی نیز بیشتر می‌گردد). خب در گام اول با اهمیت بسیار چشمگیر هوش مصنوعی آشنا شدیم ولی حالا چرا به سینما وارد شده‌اند؟ به چند دلیل ولی فقط مهم‌ترین آن را بسط می‌دهم؛ سینما، علاقه‌ی زیادی به پیش‌دستی و به دنبال آن پیشگویی وقایعِ موجود در آینده دارد؛ خاصیتی از سینما که به خودی خود چالش برانگیز و پر سر و صدا است ولی به شدت قابل تامل و بررسی. چه می‌شود فیلم ۲۰۰۱: ادیسه فضایی توسط استنلی کوبریک فقید، ساخته و پرداخته شود و یک سال بعد، انسان‌ها با پای خود ماه را لمس کنند (نیل آرم‌استرانگ و تیمش در ماموریت آپولا ۱۱ که توسط ناسا به ماه فرستاده شدند). پس سینما یک پیشگوست که اگر محدودیتی آن را خدشه‌دار نکند، می‌تواند به راحتی نطق کند و از آینده نیز برای‌مان زمزمه کند. البته تا به اکنون، تعداد زیادی از پیشگویی‌های سینما به واقعیت تبدیل نشده است و می‌توان دلیل آن را قدرت اندک علم برای اثبات آن‌ها در این دوره به حساب آورد.

موارد گفته شده در پاراگراف قبلی مربوط به چیستی سینما و ارتباطش با هوش مصنوعی بود ولی سوالی بسیار مهم در ذهنمان به وجود آمده است، چگونه؟ چگونه سینما پیشگویی می‌کند؟ همانطور که می‌دانید، سکان هدایت سینما به دستان همین انسان‌هاست و فیلم‌نامه‌ها و کارگردانی‌ها و بازیگری‌ها به واسطه‌ی همین انسان‌ها رقم می‌خورد. پس چگونگی پیشگویی در سینما را می‌توانیم در انسان‌ها یافت کنیم یا به بیان ساده، همین که این ایده‌ها و  تزهای فکری به ذهن انسان‌ها خطور کرده است، پس حتما یک روزی هم ساخته می‌شود و مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ کسی چه می‌داند، شاید صد سال دیگر ایده‌ی سفر در زمان به حقیقت بپیوندد؛ یا زندگی در یک لوپ (یک حلقه که توسط انسان‌ها دستکاری شده است) میسر گردد و یا زندگی در سیاره‌های دیگر (که در حال حاضر نیز تدارکات آن در حال انجام است!). هیچ چیز بعید نیست و فقط به این فکر کنید که قطعا در صدها سال پیش، تجهیزاتی که امروزه مورد استفاده‌ی ما قرار می‌گیرد و کاملا نیز برایمان عادی و پیش‌پا‌افتاده است، یک روزی آرزوی بسیاری از انسان‌ها بوده و یا اصلا نمی‌دانستند و نمی‌فهمیدند. صد سال دیگر را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟ قبل از آن که به سوی لیست برویم، باید درنگ کنیم و کمی به آینده‌ی پیشرفت هوش مصنوعی متمرکز شویم؛ آینده‌ای که از گذشته و حال نشات می‌گیرد و با یک حساب سَر انگشتی، بعضی از پیشرفت‌های انسان را می‌توان حدس زد. انسان‌هایی که در ابتدا و در اولین دوران زندگی خود، مغلوب و بازنده به طبیعتِ با عظمت بودند و طبیعت سلطه‌گری بی‌رقیب تلقی می‌شد؛ در قدم بعد انسان‌ها توانستند بر طبیعت چیره شوند و آن را به زیر سلطه خود بیاورند و اکنون باید در بازه‌ی دیگری از زندگی خود، زیست کنند. بازه‌ای که انسان‌ها مغلوبِ دست ساخته‌های خود هستند و حتی از انگیزه‌های درونی آنها نیز مشهود است که می‌خواهد همین روند دنبال شود! مواردی چون راحت طلبی و زندگی بی‌تکلف‌ که آرزوی ذاتی هر انسانی است و تلاش خاموش و بی‌جانی که از سوی انسان‌ها صورت می‌گیرد و دردی را دوا نمی‌کند. همچنین با توجه به گفته‌ی دانشمندان بزرگ در طول تاریخ (به خصوص معاصر)، وجود هوش مصنوعی تقویت شده برای انسان ها خطرناک و غیر قابل کنترل است و به بیراهه رفتن آن بسیار محتمل است.

نکته: لیست ترتیب خاصی ندارد و رتبه‌بندی صرفا به صورت رندوم برای معرفی (تعدادی از بهترین‌ها) لحاظ شده است.

نکته: اگر فیلم‌های لیست را تماشا نکرده‌اید، ممکن است با خواندن توضیحات آن، کمی داستان فیلم برایتان اسپویل شود. پس اگر فیلمی را از لیست ندیده‌اید، به خواندن اسم و خلاصه داستانی که در پایان معرفی هر فیلم نوشته می‌شود، بسنده کنید.

یکم؛ Terminator (Collection):

دنیای ترمیناتور، مملو از هوش مصنوعی و استفاده مکرر از ربات‌های هوشمند و انسان‌نما است که در سالیان آینده جریان دارد و داستانی از یک ویرانی را روایت می‌کند.

سری فیلم های ترمیناتور با درخشش آرنولد شوارتزنگر معروف، طلوع خود را در دستان جیمز کمرون و وسواس فیلم‌سازی علمی‌تخیلی با جزییات خود می‌دیدند و در نهایت یک کالکشنی تخیلی جلوتر از زمان خود درآمدند و سردم‌دار این سبک شدند. دنیای ترمیناتور، مملو از هوش مصنوعی و استفاده مکرر از ربات‌های هوشمند و انسان‌نما است که در سالیان آینده جریان دارد و داستانی از یک ویرانی را روایت می‌کند. وجود آرنولد شوارتزنگر با فیزیک بدنی خاص و منحصر به فرد، در جایگاه ترمیناتور، جذابیت فیلم را چندین برابر کرده و پویایی فیلم چه از لحاظ جلوه‌های ویژه و چه کانسپت اصلی فیلم‌نامه، قدرت نامیرایی را به این اثر هدیه می‌کند. از جلوه‌های ویژه فیلم گفتیم و نمی‌توانیم از سطح بالای آن حتی در سال ۲۰۲۱ چشم‌پوشی کنیم و در مجموع اثری با قواعد اصولی اکسپریمنتالی تقدیم مخاطب می‌شود ولی این بار نه در زمینه‌ی مفاهیمی بنیادی سینما چون اکسپرسیونیسم و … بلکه در زمینه هوش مصنوعی و علم کامپیوتر.

خلاصه داستان (قسمت اول): سال ۲۰۲۹ در بحبوحه‌ی جنگی هسته‌ای، ماشین‌ها و روبات‌ها عملا کنترل زمین را به دست گرفته‌اند و مشغول نابود کردن آخرین انسان‌های باقی مانده هستند. «نابودگر» (آرنولد شوارتزنگر) موجودی ماشینی است که به سال ۱۹۸۴ فرستاده می‌شود تا زنی جوان به نام «سارا کانر» (لیندا همیلتن) را که مادر «جان»، ناجی بشریت در جدال با روبات‌ها خواهد بود، بکشد و …

دوم؛ Blade Runner (Collection):

بلید رانر ساخته‌ی دنیس ویلنوو نیز از همان ارکان قسمت اول بهره می‌برد که با CGI حال حاضر هالیوود، به تصویر کشیدن آن، کار بسیار ساده‌ای است و ویلنوو نیز با بسط دادن داستانی تراژیک و کدر در فضای نئونی و آخرالزمانی/آینده، فیلم خود را بنا نهاده است.

در کنار جیمز کمرون، ریدلی اسکات نیز از دیوانگان زیرژانر علم کامپیوتر (البته ترکیبش با عناصر دینی و آخرالزمانی) و هوش مصنوعی است. ریدلی اسکات در این اثر پیشرو، به سراغ هوش مصنوعی بسیار بدیع و نوعی آمد که به حقیقت بدل گشتن آن، به مانند ترمیناتور جیمز کمرون، بسیار جلوتر از زمان حال ماست و در حال حاضر امکان چنین ایده‌هایی وجود ندارد. جلوه‌های ویژه فیلم در قامت اثری در سال ۱۹۸۲، محال و غیرممکن به حساب می‌آید ولی باز هم می‌بینیم که «بلید رانر» از پس آن بر می‌آید و روایتی از آینده را به دوش می‌کشد. نکته‌ی مهمی در باب فیلم‌هایی با مضمون هوش مصنوعی که در قرن ۲۰ ساخته شده‌اند وجود دارد که بازگو کردن آن، تصویر مناسبی از آن دوران می‌دهد. نکته‌ی مشترک تمامی این آثار، در روایت در آینده است؛ بدین شکل که فیلم از همان ابتدا، سالی را از آینده معرفی کرده و سپس داستان خود را در آن سال روایت می‌کند. این در حالی می‌باشد که آثار علمی و تخیلی امروزه، کمتر به سراغ آینده‌ی دورتر می‌روند و معمولا در همین دهه و همین حوالی می‌گردند و نشان از پیشرفت چشم‌گیر علم و سرعت رشد بالای آن دارد که در قرن ۲۱، نسبت به اواخر قرن ۲۰ تفاوت‌های زیادی مشاهده می‌شود و این درحالی است که این نمودار سیر تصاعدی خود را به جنون‌آمیزترین شکل ممکن ادامه می‌دهد. بلید رانر ساخته‌ی دنیس ویلنوو نیز از همان ارکان قسمت اول بهره می‌برد که با CGI حال حاضر هالیوود، به تصویر کشیدن آن، کار بسیار ساده‌ای است و ویلنوو نیز با بسط دادن داستانی تراژیک و کدر در فضای نئونی (از مشخصه‌های این سری) و آخرالزمانی/آینده، فیلم خود را بنا نهاده است.

خلاصه داستان (قسمت اول): لس آنجلس، سال ۲۰۱۹٫ «ریک دکارد» (هریسون فورد)، از اعضای سابق یک واحد ویژه‌ی پلیس (معروف به تیغ‌روها) که تخصص در از بین بردن روبات‌های شبه انسان را دارد. با اصرار و اجبار «سروان برایانت» (ام. امت والش) می‌پذیرد تا گروهی از روبات‌ها را بیابد و از بین ببرد. این گروه متشکل از شش روبات است که با ظاهر انسانی، با یک سفینه‌ی فضایی به زمین آمده‌اند و …

سوم؛ The Matrix:

ماتریکس که در نقش اول آن کیانو ریوز دوست‌داشتنی می‌درخشد، در مورد دنیای عجیبی از صفر و یک‌هاست؛ دنیایی بی حد و مرز با رمز و رازهای خاص خود.

کپسول قرمز یا آبی؟ کدام را انتخاب می‌کردید؟

سه‌گانه‌ی ماتریکس (که اکنون قسمت چهارمش نیز در حال ساخت است و در سال ۲۰۲۲ اکران می‌شود) نیز از آن دست فیلم‌هایی می‌باشد که امکان ندارد از پرونده ۵ + یک و نیم: سینما و هوش مصنوعی بگوییم و از آن نامی نبریم، مخصوصا کانسپت کلی این اثر. ماتریکس که در نقش اول آن کیانو ریوز دوست‌داشتنی می‌درخشد (به گفته‌ی واچوفسکی‌ها، آن‌ها قبل از آن که کیانو ریوز را برای نقش نئو انتخاب کنند، به تام کروز و چندین بازیگر حاذق دیگر پیشنهاد دادند ولی آن چیزی که می‌خواستند در نمی‌آمد چرا؟ چون آنها علاوه بر نیازشان به یک بازیگر ماهر، شخصیت و ماهیت درونی آن بازیگر نیز برایشان اهمیت داشت و کسی را می‌خواستند که از درون یک نئوی بیدار داشته باشد و آن هویت را فقط در کیانو ریوز یافتند)، در مورد دنیای عجیبی از صفر و یک‌هاست؛ دنیایی بی حد و مرز با رمز و رازهای خاص خود. انسان‌هایی با قابلیت‌های بسیار بیشتر و مرموزتر از یک انسان عادی. نه پلیس‌هایشان مشابه پلیس‌های ماست و نه سازمان‌های مخفی‌شان. همه چیز در یک ماتریکس جریان دارد، یک ماتریکس به قامت یک جهان موازی نه بیشتر نه کمتر.

خلاصه‌ی داستان (قسمت اول ماتریکس): توماس ای. اندرسون مردی است که زندگی دوگانه‌ای دارد. در روز او یک برنامه نویس یک شرکت نرم‌افزاری است و شب‌ها هکری تحت عنوان نئو. نئو همیشه به دنبال فهمیدن حقیقت زندگی‌اش بوده است، اما حقیقت خارج از تصور اوست. او با یک هکر افسانه‌ای بنام مورفیوس که توسط دولت به عنوان تروریست شناخته شده، ارتباط برقرار می‌کند و به همین خاطر تحت تعقیب پلیس قرار می‌گیرد و …

چهارم؛ Her:

نوآوری «او» صرفا یک عاشقانه کلیشه‌ای از رقبای خود نمی‌باشد و او یکی از عمیق‌ترین روابط عاشقانه را با طرفین انسانی و غیرانسانی به تصویر می‌کشد.

«Her» در ناخودآگاه خود چند ژانر را پرورش می‌دهد و تمامی آنها را با موفقیتِ بی‌نظیری طی می‌کند و قواعد آن نیز صرفا وابسته به نوعی خاص و یا روایتی پوچ و گذرا نمی‌باشد. در گام اول باید به ژانر مورد استفاده فیلم بپردازیم. اولین هدف جونز، خلق فیلمی عاشقانه با ساز و کاری جدید و بدیع است. نوآوری او صرفا یک عاشقانه کلیشه‌ای از رقبای خود نمی‌باشد و او یکی از عمیق‌ترین روابط عاشقانه را با طرفین انسانی و غیرانسانی (یک سیستم عامل و به بیان بهتر یک هوش مصنوعی که توسط شرکتی شامل چندین و چند برنامه نویس، برنامه نویسی شده است) به تصویر می‌کشد. عمق رابطه را چندین گام به درون زیر زمین خاک گرفته و تار عنکبوت بسته خانه‌ی عشق هدایت می‌کند. سطحی که جونز برای ژانر عاشقانه‌ی فیلمش در پیش گرفته است، در ناهموارترین حالتِ روایت، آرمانی‌ترین و هدفمندترین آنها را بیان کرده و تمامی ضعف‌های ساختاری را در قالبی بدون پیش زمینه داستانی (روابط عاشقانه انسان با غیر انسان) کنترل می‌کند. اثر اسپایک جونز همانند انسان ناتوانی است که توان راه رفتن ندارد و از همان ابتدا عاقبت مناسبی برای آن پیش‌بینی نمی‌شد (حداقل در ژانر عاشقانه) ولی «Her» حتی از رقبای قدرتمند خود نیز چندین مرحله جلوتر رفته است.

نکته‌ی مهم دیگری که جدا از روابط رقم خورده است و توسط جونز در فیلم مشاهده می‌شود، بنیان این رابطه است که خود قواعدی منحصر به فرد را طی می‌کند و سرتاسر از پند و اندرز شکل گرفته است. جونز اولین انتقاد خود را نسبت به جوامع پیشرفته‌ای می‌کند که آینده‌ای نزدیک در دادائیسمی بی‌کران غرق شده‌اند. کارگردان با آینده‌نگری نزدیک به واقعیت خود، روزگاری را می‌بیند که ممکن است در بنیان و اساس هر نوع روابطی، چه عاشقانه و اجتماعی و چه فرهنگی و ملیتی، ضربات مهلکی را متحمل شود و برای انسان‌ها نایی برای مقابله با این ویروس بی‌شاخ و دم نباشد و خود را تسلیم بی‌چون و چرای آن بپندارند. اکنون دوره‌ای از آینده را در فیلم مشاهده می‌کنیم که عاقبتی تلخ را در پی دارد. کارگردان با استفاده از نمادگرایی و سمبل‌سازی، از پارامترها و نکات مثبت آن دوره صحبت می‌کند و در بیان اصل مطلب، به وضوح به مشکلات برتری هوش مصنوعی بر قدرت ذهن انسانی می‌پردازد. ژانر دیگر «Her» علمی‌تخیلی است ولی باید این نکته را فراموش نکنیم، تخیل این اثر بسیار واقع‌گرایانه و هدفمند کلیک خورده است و قطعا در آینده‌ای نزدیک، به وقوع می‌پیوندد.

خلاصه داستان: این فیلم در آینده‌ای نزدیک جریان دارد. یک نویسنده‌ی تنها با یک سیستم عامل رابطه برقرار می‌کند. این سیستم عامل به گونه‌ای طراحی شده است که تمام نیاز‌های او را برآورده کند اما اوضاع به شکل دیگری پیش می‌رود و …

پنجم؛ Ex Machina:

در اکس مکینا به همان اصل قیام ربات‌ها علیه مخترعین خود را می‌توانیم ببینیم که گارلند با شبیه‌سازی یک رابطه‌ی عاشقانه و از طریق این دریچه و تاثیرگذاری بیشتر بر مخاطب، به این امر روی آورده است.

الکس گارلند (Alex Garland) در “اکس مکینا” به سراغ روابط عاشقانه‌ای بین یک انسان و یک غیرانسان (هوش مصنوعی) رفته است ولی با یک تفاوت به شدت پُر رنگ در مقایسه با «Her». “اکس مکینا” از جسمی ربات‌گونه از هوش مصنوعی خود بهره برده است و پیکری فیزیکی به او اختصاص داده است ولی در «Her»، هوش مصنوعی با صدایی همانند نجوایی که شبانه روز در گوش خوانده می‌شود، منعکس می‌گردد. در اکس مکینا به همان اصل قیام ربات‌ها علیه مخترعین خود را می‌توانیم ببینیم که گارلند با شبیه‌سازی یک رابطه‌ی عاشقانه و از طریق این دریچه و تاثیرگذاری بیشتر بر مخاطب، به این امر روی آورده است. نوع خاص تصویربرداری فیلم و روایت فیلم‌نامه در اوج سکوت از نشانه‌های بسیار مهم ترکیب زندگی انسانی با رباتی (و به تبع هوش مصنوعی) است. به عنوان مثال می‌توان معماری خانه‌ی موجود در فیلم را به نوعی به سبک‌های مینیمالیسم و کوبیسم تشبیه کرد که روشی بدیع تزئین شده‌اند.

خلاصه داستان: برنامه‌نویس جوانی برای شرکت در یک آزمایش سدشکن در زمینه‌ی هوش مصنوعی، از طریق ارزیابی خصوصیات انسانی یک هوش مصنوعی مونث هیجان‌انگیز، انتخاب می‌شود و …

ششم؛ Wall-E:

احساسات، عشق، آن چشمان عجیب که غوغایی درونشان است؛ رنج را به دوش می‌کشد، عشق را می‌فهمد، همراه و همدمی را می‌طلبد و با گرمای وجود خود که نمی‌دانیم از چه چیزش نشات می‌گیرد، خود را آتش زده و فدای عشق می‌کند.

یادآوری: فیلم ششم: فیلمی که شاید محوریت اصلی آن مربوط به ژانر نامبرده در پرونده‌ی آن هفته نباشد ولی به همان میزان ‌مربوط به موضوع است و یک نوع حس پارادوکسیکال را به ما تقدیم می‌کند. این فیلم شاید نتواند در لیست اصلی وجود داشته باشد ولی با دیدن آن، حس و حال ژانر صحبت شده را القا می‌کند (حسِ تضاد و ترادف با هم).

وال-ای سر و شکلی ربات‌گونه و صدایی به مانند همان و فیزیکی از قطعات فلزی و آلومینیومی دارد؛ ولی چرا باید در جایگاه ششم، جایگاهی که باید فیلم‌های پارادوکسیکال نسبت به موضوع پرونده باشند، قرار گیرد؟ جوابش را باید در وال-ای جستجو کنیم. احساسات، عشق، آن چشمان عجیب (اغراقی برای یک ربات ولی بسیار مهم در شناخت شخصیت این موجود) که غوغایی درونشان است؛ رنج را به دوش می‌کشد، عشق را می‌فهمد، همراه و همدمی را می‌طلبد و وقتی هم مشابه آن چیزها را در مقابل خود می‌بیند، با گرمای وجود خود که نمی‌دانیم از چه چیزش نشات می‌گیرد، خود را آتش زده و فدای عشق می‌کند. وال-ای بیشتر از هر انسانی، انسانی‌تر زندگی می‌کند؛ در جستجوی کورسوی امیدی می‌دَود و تاریکی را همدم خود می‌یابد. بیشتر نمی‌گویم، چون زبان از بیان سکوت ممتد این اثر قاصر است، ببینید فقط.

خلاصه داستان: بیش از ۷۰۰ سال است که انسان‌ها، کره‌ی زمین را ترک کرده و در سفینه‌ای بزرگ به نام «اَکسیوم» زندگی می‌کنند. شرکت BNL که صاحب اصلی این سفینه می‌باشد، ماموریت پاک‌سازی کره‌ی زمین را نیز بر عهده دارد و برای این منظور، ربات‌هایی به نام Wall-E طراحی کرده که وظیفه‌ی جمع‌آوری و بسته‌بندی ضایعات و زباله‌ها را بر عهده دارند. این شرکت، ربات پیشرفته‌ای را برای بررسی وضعیت کره‌ی زمین از لحاظ امکان سکونت می‌فرستد و همین موضوع باعث آشنایی آن ربات با یکی از ربات‌های Wall-E می‌شود.

هفتم؛ The Iron Giant:

آیا یک انسان جرئت فداکاری برای کسانی که او را نمی‌خواهند و پس می‌زنند را دارد؟ یا اصلا تن به فداکاری می‌دهد؟ جواب بسیار سادس و همه‌مان می‌دانیم.

یادآوری: فیلم هفتم: این فیلم همان‌طور که از لقبش معلوم است (اختصاص دادن عدد «نیم» به فیلم هفتم)، دورافتاده‌ترین و آندرریت‌ترین فیلم پرونده می‌باشد و به عنوان فیلمی که از آن کمتر صحبت شده است، در آخر مقاله معرفی خواهد شد.

اگر انیمیشن غول آهنی را نمی‌شناسید که هیچ ولی اگر می‌شناسید، باید بگویم آیا شما هم با من موافقید که این اثر آن طور باید و شاید دیده نشده است و به نوعی آندرریت محسوب می‌شود؟ این انیمیشن که ساخته‌ی ۱۹۹۹ می‌باشد، شاید از اولین انیمیشن‌هایی باشد که در قالب هوش مصنوعی و تقابل و تعامل انسان‌ها با ربات‌ها و موجودات هوشمند راهی سینما شده است (حداقل سرراست‌ترین آن‌ها). دل باختن یک پسر به یک ربات و بلعکس؛ چقدر این تعامل و این ارتباط تنگاتنگ دلنشین و جذاب است؛ چگونه می‌شود که شیمی بین این دو کاراکتر انسانی‌ترین حالت ممکن را شرح می‌دهد. این اثر نیز من را به یاد وال-ای می‌اندازد و به همان میزان گیرا و با مفهوم است. این اثر انسانیت را به معنای واقعی شرح می‌دهد؛ سوالی ذهن‌مان را بعد از دیدن این انیمیشن قلقلک می‌دهد، آیا یک انسان جرئت فداکاری را دارد؟ با کمی اصلاح سوال، آیا یک انسان جرئت فداکاری برای کسانی که او را نمی‌خواهند و پس می‌زنند را دارد؟ یا اصلا تن به فداکاری می‌دهد؟ جواب بسیار سادس و همه‌مان می‌دانیم ولی رفیق غول پیکر هوگارت (پسربچه ۹ ساله) همه چیزش را می‌دهد، همه چیز.

خلاصه داستان: سال ۱۹۵۷٫ پسری ۹ ساله و خیال‌باف به نام «هوگارت»، روزی از یک ماهی‌گیر محلی می‌شنود «روباتی» غول پیکر از آسمان به دریاچه‌ای در همان نزدیکی محل زندگی‌‌شان افتاده است. مادر «هوگارت»، «آنی»، این قصه را باور نمی‌کند؛ اما «هوگارت» به دنبال یافتن روبات می‌رود و آن را از آب بیرون می‌کشد و …

نظر شما چیست؟ آیا فیلم‌های معرفی شده را دیده‌اید؟ قطعا فیلم‌های بیشتری برای جای گرفتن در لیست وجود دارند ولی با احتساب محدودیت ۵ فیلم برتر مواجه بودیم و مجبور به فیلتر تعدادی از بهترین‌ها شدیم.
منبع: سینما فارس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی