امروزه، سینمای روسیه، بسیاری از اِلمانهای فیلمسازی میراث گرفتهشده از شوروی سابق را با سبک و شیوه مدرن ترکیب کرده، و به این ترتیب، جایگاه مستحکم و قدرتمندی را در دنیای سینما به خود اختصاص داده است. فهرستی از فیلمهای سینمادوستان عشق روسیه را که در ایران هم کم نیستند و در این سالها سروصدا کرده بودند، در این شماره آماده کردهایم تا دین خودمان را به این سینمای مجنون ادا کرده باشیم.
دهها سال بعد، آناتولی به یک فرد معنوی و روشنبین تبدیل میشود که توانسته بر عذاب حاصل از به قتل رساندن فرماندهش غلبه کند. در جزیره، همه از تواناییهای خارقالعاده او صحبت میکنند. افراد مختلف برای کمک گرفتن از او وارد صومعه میشوند و او نیز مراسم شفابخشی و جنگیری برای آنها انجام میدهد. بهتدریج بار گناهانش او را عذاب میدهد و برای رهایی از این درد و رنج، با پیشبینی زمان مرگ خود، توبه میکند.
فیلم بیانی ساده و مستقیم دارد. باور به سرنوشت و بازخورد اعمال نیک و بد، به شکل چشمگیری در ادبیات روسیه دیده میشود، و بر این اساس، آناتولی تمثیلی است از یک انسان معصیتکار، که با رنج و عذاب گناهانش، تا آخر عمر، دستوپنجه نرم میکند. «جزیره»، فیلمی است بهشدت معناگرا و تاملبرانگیز، و داستان زیبای آن، با فیلمها و داستانهای کلاسیک روسیه، قابل قیاس است.
النا (آندری زویاگینتسف/ 2011)
آندری زویاگینتسف، بعد از عدم موفقیت فیلم دومش با نام «تبعید» در سال 2007، با ساخت فیلم «النا» در سال 2011، استعداد و هنر خودش را به اثبات رساند. او در این فیلم، نارضایتی خود را از وضعیت حال حاضر روسیه نشان میدهد. فیلم «النا» روایتگر فاصله طبقاتی موجود در جامعه است، و قشر مرفه را در جایگاهی قدرتمند به تصویر میکشد که تنها به فکر حفظ منافع خود هستند و در این بین، با حالتی تحقیرآمیز، به قشر پاییندست جامعه نگاه میکنند.
بازیگر نقش اول این فیلم، با بازی بینظیر نادژدا مارکینا، پرستار در منزلی است که ناگهان شانس به او رو کرده و با یکی از بیماران ثروتمند خود ازدواج میکند. نگهداری از یک شوهر بیمار و کمکهای مالی النا به سِرجی، پسر عیاش و بیمسئولیتش، به نوعی باعث ایجاد حس ترحم نسبت به شرایط او میشود. محله اعیاننشین آنها، درست مانند قشر بورژوای جامعه روسیه، پراکنده و کمجمعیت است.
بعد از اینکه شوهر النا در اثر حمله قلبی در بیمارستان بستری میشود، جر و بحثهای خانوادگی دوباره از سر گرفته میشود، و در این بین، النا به دنبال راهی است تا خانواده خود را از نابودی نجات دهد. زویاگینتسف، با روش فوقالعادهای، شکاف عمیق بین فقیر و غنی را در داستان «النا» بازگو میکند.
فیلمبردار این فیلم، میخاییل کریچمن نیز در به تصویر کشیدن تضاد سبک زندگی اقلیت ثروتمند در مقابل اکثریت فقیر، باظرافت عمل کرده است. فیلم «النا» جامعه مدرن را درگیر بیقانونی و هرجومرج نشان میدهد که نشانی از تمدن امروزی در آن به چشم نمیخورد. این فیلم، بهواقع شایستگی ستایش و برندن شدن جوایز متعدد از دید منتقدان را داشت.
ایتالیایی (آندری کراوچوک/ 2005)
از «داستان کودکی» تارکوفسکی گرفته تا «بیا و ببین» اِلِم کلیموف، به دلیل شرایط حاکم بر فضای سینمای روسیه، کودکان، همیشه خواسته یا ناخواسته، وارد دنیای آشفته و پرهیاهوی بزرگسالان میشوند. فیلم «ایتالیایی»، به زیبایی، شرح زندگی پسربچهای را از درون یک یتیمخانه قدیمی، روایت میکند. کارگردان فیلم، آندری کراوچوک، با دیدی واقعگرایانه، به واکاوی شرایط زندگی رعیتهای روسیه میپردازد.
شخصیت اصلی فیلم، وانیا، که به احتمال زیاد برگرفته شده از شخصیت داستان عامیانه «ایوان احمق» است، به وسیله یک خانواده ایتالیایی، به سرپرستی گرفته میشود. از آن به بعد، بچههای دیگر یتیمخانه از روی حسادت و به تمسخر، او را ایتالیایی صدا میزدند.
با وجود کامیابی وانیا در پیدا کردن خانوادهای جدید، حسی از درون به او میگفت که هنوز مادر واقعیاش زنده است و باید او را پیدا کند. او پیش از اینکه به خانواده تازه خود تحویل داده شود، از یتیمخانه فرار میکند و به جستوجوی مادرش میپردازد. آنچه در ادامه این فیلم شاهد آن خواهیم بود، بازی موش و گربهای است که بین صاحب پولپرست یتیمخانه و وانیا اتفاق میافتد.
وانیا نماد بیگناهی و ایدهآلگرایی یک جامعه است، که در مقابل اخلاقیات رنگورورفته، و تفکرات سنتی و محدود قرار میگیرد. برخلاف پیشبینیها، قهرمان جوان داستان اراده و زیرکی خود را حفظ میکند. بیشک، نام فیلم به شکل تصادفی انتخاب نشده، زیرا سادگی واقعگرایانه آن با کارهای بزرگانی همچون روبرتو روسلینی و ویتوریو دسیکا قابل مقایسه است.
محموله 200 (الکسی بالابانوف/ 2007)
اَلکسی بالابانوف، فیلمهای خود را براساس دورههای مختلف تاریخی میسازد. فیلم «محموله 200» شوروی سال 1984 را از نگاه قاچاقچیان شب، به تصویر میکشد. بالابانوف تاکید کرده که قصد نداشته فیلمی در ژانر وحشت بسازد، اما بیرحمی و خشونت اعمالشده در این فیلم، آن را تا حدی آزاردهنده کرده است.
در این فیلم، یک استاد دانشگاه بیخدا و در عین حال متواضع، برای دیدار با برادرش، از شهر لنینسک به لنینگراد سفر میکند. بعد از آسیب دیدن اتومبیلش در طول مسیر، با زوج جوانی ملاقات میکند. او درنهایت وارد مزرعه قاچاقچیان میشود.
خارج از مزرعه، دختر جوان ربوده میشود. در ادامه داستان، شاهد روایتهایی از قاچاق، تجاوز و قتل خواهیم بود که بالابانوف آنها را به شکل نفرتانگیزی به تصویر کشیده است. عنوان فیلم برگرفته از تابوتهایی است که بدن سربازان روسی کشتهشده در افغانستان را در خود جا داده. چه بهعنوان یک کمدی سیاه یا فیلمی جنایی، «محموله 200»، فیلم خوشساختی است و به شکل استادانهای هیجانانگیز است.
بازگشت (آندری زویاگینتسف/ 2003)
آندری زویاگینتسف طی نخستین حضورش در عرصه فیلمسازی، با ساخت روایتی عرفانی و موجز، میراثدار آندری تارکوفسکی لقب گرفت. داستانی مبهم و سمبلیک با مضامینی از انجیل، فیلم «بازگشت» را به یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای روسیه بدل کرده است.
یک روز صبح، ایوان جوان و آندری ناگهان از دیدن پدرشان که بیش از یک دهه و بیخبر آنها را ترک کرده بود، غافلگیر میشوند. پدر به آنها پیشنهاد میدهد که با هم به ماهیگیری بروند. آندری، پسر بزرگتر، از این تجدید دیدار شوقزده است، اما برادر کوچکتر، برخلاف او، از پدر خشمگین است.
با این وجود، پسرها همراه پدر راهی میشوند. با وجود هیجانی که در دل آنهاست، تلاش بیهوده پدر، برای گرم و صمیمانه کردن رابطهاش با پسران، نتیجه دردناک و ناراحتکنندهای در پی دارد. ایوان جوان، دائما به دست و پای پدر میپیچد و درحالیکه رابطه بین این سه نفر رو به سردی میرود، به جزیره مرموز و اسرارآمیزی میرسند.
پدر نمیتواند جلوی کنجکاوی پسرش را بگیرد و با او وارد جنگل میشود. در این حال، ایوان از سازهای نهچندان مستحکم بالا میرود، پدر در حین تلاش برای پایین آوردن او از بالای سازه سقوط میکند. بدن بیجان پدر به شکل مصلوب و نمادین، نقش زمین میشود.
فیلم «بازگشت» بهعمد، سوالهای بیپاسخی را در ذهن بیننده برجای میگذارد. هیچکس نمیداند که پدر، ناگهان از کجا آمد و حس رمزآلود فیلم، بیننده را وادار میکند که با پسرها همزاتپنداری کنند. این فیلم تناقضی است استثنایی بین مضمونی شکوهمند، در مقابل وسعت داستانی نهچندان عریض. در تاریخ محترم سینمای روسیه، «بازگشت»، بهعنوان فیلمی کلاسیک مدرن به شمار میرود.
نهنگ (آندری زویاگینتسف/ 2014)
برای فیلمسازان روسی، سانسور همیشه واقعیتی ناخوشایند بوده. حتی در سال 2014، قوانین متعصبانه و مخالف توهین به مقدسات، آندری زویاگینتسف را مجبور کرد تا زبان صریح فیلم را برای پخش خانگی آن، تغییر دهد. موضوع بحثبرانگیز دیگر فیلم «نهنگ»، تمثیلهای سیاسی آشکار آن از وضعیت نابسامان جامعه و فساد ارگانهای دولتی است. با وجود تمام محدودیتها و مشکلاتی که پیش روی آن بود، «نهنگ» جایزه شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز را دریافت کرد و نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی آکادمی اسکار شد.
مکانیکی به نام کولیا، تلاش میکند در یک شهر کوچک بندری، مخارج زندگی خود را تامین کند. شهردار بیکفایت و عصبیمزاج شهر، در پی تصاحب املاک کولیا است تا از آن برای خود، عمارتی مجلل بسازد. طی مجموعهای از اتفاقات غمانگیز، کولیا به این نتیجه میرسد که مقاومت او در برابر این سیستم بیمار برای حفظ داراییهایش، بیهوده بوده و درنهایت نیز او را به جرمی نکرده محکوم میکنند.
فیلم را میتوان تلویحی از روسیه تحت ریاست پوتین قلمداد کرد که بیپروایانه، ارتباط بین حکومت و کلیسای اُرتودکس را به تصویر میکشد. اگرچه کارگردان، مشکلات حاکم بر جامعه روسیه را با دیدی جهانی روایت کرده است. طعنههای فیلم، آنقدر قوی و تاثیرگذار بود که وزارت فرهنگ اظهار کرد، از سال آینده، مضامین میهنپرستانه بیش از پیش، برای انتخاب بهترین فیلمهای این حوزه، مدنظر قرار خواهد گرفت.
ایوان مخوف/Ivan the Terrible
هنگام جنگ جهانی دوم «آیزنشتاین» آخرین پروژه سینمایی خود یعنی «ایوان مخوف» را ساخت. فیلم یک پروژه سه قسمتی بود؛ قسمت اول فیلم در ۱۹۴۴ میلادی نمایش داده شد و مورد تحسین
«استالین» قرار گرفت، اما قسمت دوم آن که در ۱۹۴۶ میلادی ساخته شده بود تا سالها پس از مرگ «آیزنشتاین» اجازه پخش پیدا نکرد. در قسمت دوم فیلم تصویری از زوال حکومت «استالین» ارایه کرده که ممکن بود در آن زمان به قیمت جان «آیزنشتاین» تمام شود. در پی ممنوعیت پخش قسمت دوم فیلم، صحنههای فیلمبرداری شده قسمت سوم نیز از بین رفت.
«ایوان مخوف» به فراز و نشیبهای زندگی تزار ایوان چهارم، معروف به «ایوان مخوف» میپرداخت. ایوان، معاصر با ملکه الیزابت در قرن شانزدهم میزیست و برای اولین بار با برانداختن نظام ملوکالطوایفی، روسیهای متحد و زیر یک پرچم به وجود آورد.
«تارکوفسکی» یکی از بهترین کارگردانها در روایت بیانهای شخصی و دیداری چند دهه اخیر سینما است. حس تصویری غنی او از همان اولین فیلمش «کودکی ایوان» کاملا مشهود است.. انتخاب اثری از بین آثار «تارکوفسکی» کاری مشکل است. فیلم «استاکر» براساس رمان گردش کنار جاده اثر برادران «استروگاتسکی» است. فیلم روایتگر سفری کابوس وار سه مرد؛ یک نویسنده و یک پروفسور و رهبر آنها استاکر در بیابانی بی آب و علف است.
«تارکوفسکی» در استاکر نوع متفاوتی از فیلمهای علمی تخیلی را تجربه کرده است. این فیلم حتی پس از پایان تماشاگر را رها نمیکند.
رنگ انار/The Color of Pomegranates
فیلم «رنگ انار»، اثر «سرگئی پاراجانف» است. «رنگ انار»، زندگینامه سایاتنووا است این فیلم در فصلهای، دوران کودکی و نوجوانی، درباره شکست در عشق، ورود به صومعه، فرشنه مرگ و در نهایت مرگ شاعر را به نمایش میگذارد.
«رنگ انار» فیلمی بسیار نامتعارف است، که بدون تردید هر مخاطبی را به ندرت تا انتها با خود همراه میکند. تصاویری تاثیرگذار، با باری از نماد و استعاره در اغلب صحنهها آن چنان سنگینی میکند و تا مرز رویا پیش میرود.
لک لکها پرواز میکنند/The Cranes are Flying
«لک لکها پرواز میکنند» فیلمی به کارگردانی «میخائیل کالاتازوف» و تنها فیلم شوروی محسوب میشود که جایزه نخل طلای فستیوال کن سال ۱۹۵۸ را به دست آورد. داستان درباره ورونیما و انتظار طولانی او برای نامزدش بوریس است که در جنگ جهانی دوم مبارزه میکند. تماشاگر میداند که بوریس برای نجات زندگی یک سرباز دیگر کشته شد، اما ورونیکا و خانواده اش تا پایان جنگ این را نمیدانند.
یکی از متعدد فیلمهای ساخته شده در دوران اتحاد جماهیر شوروی است که به موضوع دشواریها و خسارات جنگ میپردازد.
بیا و بنگر/Come and See
«بیا و بنگر» در سال ۱۹۸۵ کارگردانی «الم کلیموف» ساخته شده است. این فیلم در چهاردهمین جشنواره بینالمللی فیلم مسکو نیز جایزه گرفته است. فیلم «بیا و بنگر» داستان پسر جوانی است که بعد از پیدا کردن یک تفنگ قدیمی از زیر خاک به جنبش مقاومت روسیه به رهبری کوساچ که در جنگل مخفی شده اند، میشود.
«الم کلیموف» که در کودکی از نزدیک جنگ را تجربه کرده و در «بیا و بنگر» احساسات واقعی را به شیوهای موثر بیان کرده چنان که نه میتوان فراموش کرد و نه میتوان انکارشان کرد. «بیا و بنگر»، اشغال بلاروس شوروی را در جنگ جهانی دوم توسط آلمان نازی به تصویر میکشد.
کشتی روسی/Russian Ark
«کشتی روسی» به کارگردانی «الکساندر سوخوروف» است. راوی با قدم زدن در موزه آرمیتاژ در سن پترزبورگ، از دورههای مختلف زمانی دیدن میکند. او خود را روح فردی میداند که به شکل تراژیک کشته شد و اکنون این مکان را تسخر کرده است.
این فیلم این حس را به مخاطب منتقل میکند که گویی راوی در حادثهای دلخراش جان خود را از دست داده و اکنون روح ناآرامش در طول تاریخ سیصدساله این قصر سرگردان است.
لویاتان/Leviathan
«لویاتان» فیلمی به کارگردانی «آندری زویاگینتسف» است. «زویاگینتسف» فیلمنامهی «لویاتان» را به همراه «اولگ نگین» با تاثیرپذیری از داستانهای کتاب مقدس و همچنین داستان میشل کولهاس نوشتهی «هنریش فون کلایست» نوشت.
فیلم روایتگر زندگی کارگری است که در خانه قدیمی در حومه شهر به همراه همسر دوم و فرزند نوجوان خود زندگی میکند، مرد در حال جدال به مقامات شهر بر سر حفظ خانه و گاراژ خود میباشد وفاداری شدیدی به اجتماع واقعی آن بخش از روسیه نشان میدهد که در حقیقت مکان و جغرافیای داستان اوست. روایتهای «زویاگینتسف» جلوهگری تند و تیز و سرد و خشن دارند.
منبع : برترین ها