جمشید هاشمپور اولین قهرمان سینمای دفاع مقدس
سیدمحمد طباطبائی نماینده وزیر و دبیر شورای ارزشیابی هنرمندان، نویسندگان و شاعران کشور و نماینده وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با حضور در منزل جمشید هاشمپور گواهینامه درجه یک هنری این هنرمند پیشکسوت را اعطا کرد.
طباطبایی هنگام اعطای گواهینامه درجه یک هنری این هنرمند گفت: جمشید هاشمپور را اگرچه خیلیها در نگاه اول با فیلمهای قهرمان محوری که او نقش قهرمان را در آنها داشتهاند به یاد میآورند اما اهالی و کارشناسان حوزه سینما تایید میکنند که او در ژانرهای گوناگون درخشیده است.
وی ادامه داد: همکاری با کارگردان مهمی همچون زندهیاد رسول ملاقلیپور در ۵ فیلم نشان از میزان اعتماد به این بازیگر است. بازی ایشان در ۲ فیلم «هیوا» و «قارچ سمی» هیچوقت فراموش نمیشود.
دبیر شورای ارزشیابی هنرمندان اظهار کرد: برای جمشید هاشمپور فرقی نمیکند در یک فیلم نقش قهرمان داشته باشد یا یک نقش فرعی، برای او بازی خوب و صحیح ارائه کردن مهم است چنان که میتوانیم فیلمهایی را نام ببریم که نقش اصلی نداشته اما حضورش ماندگار شده است.
گواهینامه درجه یک هنری در رشته بازیگری سینما توسط شورای ارزشیابی هنرمندان، نویسندگان و شاعران کشور به جمشید هاشم پور اعطا شده است.
نگاهی گذرا به زندگینامه جمشید هاشمپور
جمشید هاشمپور با نام هنری جمشید آریا بازیگر پیشکسوت سینمای ایران ۳ فروردین ۱۳۲۳ در تهران به دنیا آمد.
جمشید هاشمپور در سال ۱۳۲۳ در تهران به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا دیپلم ریاضی ادامه داد. او در جوانی در ورزشهای رزمی چون ووشو فعالیت میکرد. وی اولین فیلم سینمایی خود را با معرفی یکی از دوستانش به ساموئل خاچیکیان، کارگردان ایرانیِ ارمنیتبار، در سال ۱۳۴۷ و با بازی در نقش کوتاهی در فیلم جهنم سفید آغاز کرد.
در سال ۱۳۶۱ به دعوت مسعود کیمیایی برای بازی در فیلم خط قرمز دوباره به سینما بازگشت. بازی او در نقش «زینال بندری» در فیلم تاراج ساختهٔ ایرج قادری بود که جمشید هاشمپور (آریا) را با سرِ تراشیده میان مردم مطرح کرد؛ تا جایی که تیپ قهرمان سرتراشیده تا سالها مخاطبان بسیاری را روانهٔ سینماها میکرد. او ستاره سینمای ایران در دهه هفتاد بود فیلمهای بعدی او عبارتند از: فرمان، بازداشتگاه، نقطه ضعف، بالاش، پایگاه جهنمی، عقابها، یوزپلنگ، تیغ و ابریشم، عشق و مرگ، پرده آخر، تماس شیطانی، دادستان، قرق، مادر، طعمه، افعی، یاران، آخرین خون، نیش، پرواز از اردوگاه، آخرین بندر، ضربه طوفان، یاغی، رنجر، زخمی، مجازات، گروگان، عقرب، آواز قو، گشت ارشاد، مسافر ری و چندین فیلم دیگر تا به امروز. جمشید هاشمپور از معدود هنرپیشگان موفق سینمای ایران است که فعالیت تئاتری نداشت و بنا به گفته خودش در یکی از مصاحبههایش سینما را از سینما شروع کردهاست و تنها فعالیت تئاتری وی صحنههایی از فیلم تماس شیطانی بود که صحنههای تئاتر را با راهنمایی مجید مظفری اجرا کرد. وی با بازی در نقشهای متفاوت تواناییهای خود را به اثبات رساندهاست. او در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد در کنار بازی در فیلمهای اکشن و حادثهای گه گداری بازی در نقشهای دیگر را نیز امتحان کردهاست: روز باشکوه (کیانوش عیاری، ۱۳۶۷) - مادر (علی حاتمی، ۱۳۶۸) - پردهٔ آخر (واروژ کریممسیحی، ۱۳۶۹) - عشق و مرگ (محمدرضا اعلامی، ۱۳۶۹) و دلشدگان (علی حاتمی، ۱۳۷۰).
هاشمپور پس از دریافت دیپلم افتخار از هفدهمین دوره جشنواره فیلم فجر (۱۳۷۷) برای بازی در فیلم هیوا (رسول ملاقلیپور) گزیدهکار شد و سعی کرد در فیلمهای خوب و متفاوت بازی کند. بازی بسیار خوب او در فیلمهای آواز قو (سعید اسدی، ۱۳۷۹)، سفر به فردا (محمدحسین حقیقی، ۱۳۸۰)، قارچ سمی (رسول ملاقلیپور، ۱۳۸۰)، واکنش پنجم (تهمینه میلانی، ۱۳۸۱) نشان از رویکرد سختگیرانهٔ هاشمپور دارد. او در این سالها یک بازی تحسینبرانگیز در فیلم مسافر ری (داود میر باقری، ۱۳۷۹) از خود به نمایش گذاشت.
جمشید هاشمپور در سال ۱۳۸۲ دو فیلم بر پرده سینماهای تهران داشت: واکنش پنجم و سفر به فردا. بازی خوب او در فیلم «سفر به فردا» که نامزدی بیستمین دوره جشنواره فیلم فجر را برایش به ارمغان آورد به دلیل اکران نامناسب و نوع فیلم آنچنان که باید دیده نشد. نقش کوتاه او در فیلم کیفر بسیار گیرا و تأثیرگذار بود به گونهای که برای تیزر تبلیغاتی عکس این بازیگر بر پردههای تبلیغات بود. هاشمپور در سال ۱۳۸۶ از پس نقش سنگینی در فیلم استشهادی برای خدا بهخوبی برآمد و نامزد دریافت سیمرغ بلورین از جشنوارهٔ فجر شد.
جوایز
برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد (هیوا)
دوره ۱۷ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۷۷
برنده لوح زرین بهترین بازیگر مرد (واکنش پنجم)
دوره ۱۷ منتخب نویسندگان و منتقدان (بهترینهای سال) - سال ۱۳۸۱
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد سال (واکنش پنجم)
دوره ۱۸ منتخب نویسندگان و منتقدان (بهترینهای سال) - سال ۱۳۸۲
اهدای تندیس حافظ یک عمر فعالیت هنری
برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم (دارکوب) در سال ۱۳۹۶
جمشید هاشمپور تنها قهرمان سینمای دفاع مقدس
اگر بخواهیم برای سینمای دفاعمقدس در ژانر اکشن، تنها یک شمایل قهرمان نام ببریم بیتردید آن یک نفر «جمشید هاشمپور» است؛ بازیگری که نزدیک به ۲ دهه قهرمان اول سینمای اکشن بویژه دفاعمقدس بود.
عقابها، پایگاه جهنمی، بازداشتگاه، ضربه طوفان، رنجر، پرواز از اردوگاه، باشگاه سری، هیوا، نفوذی، قارچ سمی و مزرعه پدری از جمله فیلمهای دفاعمقدسی جمشید هاشمپور هستند که او در عمده آنها ایفاگر نقشهای متناسب با سینمای اکشن بود. هاشمپور در عین حال یکی از پرکارترین بازیگران سینمای ایران است که از سال ۴۷ تا امروز، طی ۵۲ سال در بیش از ۱۱۰ فیلم سینمایی بازی کرده است؛ فیلمهایی که عمدتا قهرمانمحور بودهاند.
اما با این قهرمان نامهربانی شد. پیشتر نوشتیم که حتی سیمرغ هم با او نامهربانی کرد. هاشمپور در حالی در جشنواره سیوششم فجر به عنوان بهترین بازیگر نقش مکمل مرد انتخاب شد که نقشش به هیچوجه یادآور قهرمان نبود. جمشید هاشمپور برای بازی در فیلم دارکوب، به خاطر ایفای نقش یک دلال خرید و فروش نوزاد این جایزه را گرفت؛ نقشی که هیچ ارتباطی به یک قهرمان ندارد و فرسنگها با «جمشید هاشمپور»ی که از هلیکوپتر روی هوا به زمین میپرید یا با حرکتهای خارقالعاده رزمیاش همزمان ۳۰ نفر را به زمین میکوفت فاصله داشت.
شاید همین سیمرغ نشانه دقیقی برای توضیح مواجهه مدیریت سینمایی و جشنوارهای کشور با «قهرمان» هاست؛ قهرمانهایی که اگر چه آنها دوست شان نداشتند، اما تا سالها در ذهن و خاطرات مردم جا باز کرده بودند. رویکرد سوالبرانگیز مدیران سینمایی دهه ۶۰ درباره هاشمپور، در واقع سنگبنای نگاه مدیریتی سینما در دهههای بعد هم شد؛ رویکردی که طی این سالها و پس از افشاگریهای او، با پاسخهایی عجیبتر از سوی مدیران آن دوره مواجه شده است، چرا که واقعا هنوز هم دلیل روشنی بر ممنوعالکاری ۳ سالهاش مطرح نکردهاند.
هاشمپور که به گفته خودش به خاطر مسائل اخلاقی از سینمای قبل از انقلاب کنار کشیده بود، در روزگاری که به قهرمان اول سینما تبدیل شده بود، کنار گذاشته میشود.
خودش میگوید: «بعد از ممنوعالکاری، اقدامی نکردم و حتی ارشاد هم نرفتم که اصلا چرا ممنوعالکار شدهام یا درخواست بدهم ممنوعالکاریام را لغو کنند. حتی کسی به من خبر نداد ممنوعالکار شدهام. آن موقع کارگردانها و تهیهکنندهها لیست بازیگرانشان را میبردند ارشاد، در آنجا به آنها میگفتند هاشمپور فعلا نمیتواند کار کند. دلیل خاصی نداشتند، فقط میگفتند ایشان خیلی دارد پرواز میکند و مطرح میشود».
بعد که با حضور در «روز باشکوه» عیاری ممنوعیتش رفع میشود، کارگردانها و تهیهکنندگان تا بیش از ۱۵ سال، دست از سرش برنمیدارند و پرکارترین سالهای جمشید هاشمپور در سالهای پس از انقلاب آغاز میشود. در همه این سالها او تبدیل به شمایلی خاص از قهرمان در سینمای دفاعمقدس میشود و آنقدر بازیهای قابل قبولی از خود ارائه میدهد که در خاطرهها باقی میماند.
جمشید هاشم پور از زبان خودش
در مورد جمشید هاشم پور گفته می شود که همیشه خارج از دسترس است و خیلی سخت می توان او را پیدا کرد. ظاهرا موبایل هم که ندارید و حتی شنیده ام که گاهی برای پیشنهاد نقش هم نمی توانند شما را پیدا کنند. چرا حضور فیزیکی شما در مجامع و محافل سینمایی اینقدر کمرنگ است و خیلی کم دیده می شوید؟
من در جاهایی که باید بروم، حضور پیدا می کنم و در جاهایی هم که نباید بروم بالطبع حضور ندارم. من هم مثل بقیه مردم یک شغل دارم و آن بازیگری است وگرنه در اجتماع مثل یک شهروند عادی هستم. اما در مجموع من یک مقدار کمرو هستم و زیاد در اجتماعات راحت نیستم و معذب می شوم. من به لحاظ خصوصیات اخلاقی حتی در زمان کودکی و نوجوانی هم چندان اهل حضور در جمع نبودم. البته این به معنی انزوا و گوشه گیری نیست اما آدم خجالتی و کمرویی بودم. به همین خاطر کمتر حضور فیزیکی من حس می شود.
پس با این ویژگی ها چطور بازیگر سینما شدید؟
ورود من به سینما تصادفی و دور از انتظار بود. در زمان کودکی، پاتوق من و دوستانم در محله سلسبیل و در سینما خرم بود و در آنجا فیلم های متعددی را با بلیت ۶ ریالی تماشا می کردیم. از دیدن فیلم بسیار لذت می بردم و حتما هفته یی دو سه بار را به سینما می رفتیم. اما اصلا فکرش را هم نمی کردم که روزی بازیگر سینما شوم و این مساله حتی در خیالاتم هم وجود نداشت.
بیشتر چه فیلم هایی می دیدید؟
فیلم های وسترن، حادثه یی و تاریخی را بیشتر تماشا می کردم. ضمنا علاقه زیادی هم به ستاره های قدرتمندان زمان مثل یول براینر، برت لنکستر، چارلتون هستون، گری گوری پک و چند بازیگر دیگر داشتم. آن زمان ما بیشتر بازیگرها را تعقیب می کردیم و هر فیلمی که این بازیگران بازی می کردند را در سینما می دیدیم.
برای بازیگر شدن به تحصیل پرداختید؟
آن زمان اینکه روزی وارد کار سینما بشوم حتی در فکرم هم نمی گنجید. ضمنا تحصیلات آکادمیک هم نداشتم. پدرم بضاعت مالی چندانی نداشت که بتواند مرا از طریق دانشگاه وارد سینما و به خصوص بازیگری سینما کند. ما هفت هشت خواهر و برادر بودیم و پدرم هم یک نظامی ساده بود.
خانواده مخالفتی با حضور شما در سینما نداشتند؟
نه مشکلی نبود و مخالفتی نداشتند، اما من به طور تصادفی و از روی قسمت وارد سینما شدم. گویا تقدیر من این بود که به طور کاملا تصادفی وارد سینما بشوم و به عنوان بازیگر در آن ادامه فعالیت بدهم.
اولین کارتان در فیلم «جهنم سفید» و با مرحوم ساموئل خاچیکیان بود. چه شد که در این فیلم بازی کردید؟
آقای حسن شریفی که مدیر تولید این فیلم بود من را دید و گفت که می خواهی کار سینما انجام بدهی؟ من گفتم که بلد نیستم. ایشان من را پیش آقای خاچیکیان برد و من در فیلم جهنم سفید نقش یک بدمن را بازی کردم.
در این فیلم دیالوگ هم داشتید؟
کم بود. بیشتر حرکت داشتم. در این فیلم آقای خاچیکیان روی آناتومی و فیزیک ایستادن و نگاه کردن من تاکید داشت.
کلا در ۶ فیلمی که قبل از انقلاب بازی کردید، بیشتر روی فیزیک شما تاکید شده است...
بله. چون ورزشکار بودم و بدن ورزیده و قوی داشتم. آن زمان کشتی می گرفتم، بدنسازی می کردم و کوهنورد حرفه یی بودم. فکر می کنم آناتومی و فیزیک مناسب، کمک زیادی به حضور من در سینما کرد. به همین جهت الان هم که ۶۲ سال دارم، باز هم ورزش و کوه و بدنسازی را فراموش نکرده ام. من با ورزش زندگی می کنم. به همین دلیل است که می توانم در این سن به بازی در نقش های سنگین بپردازم.
سال ۵۰ در فیلمی از مرحوم منوچهر نوذری هم بازی کردید...
در سال ۵۰ در فیلم «ایوالله» بازی کردم که مرحوم آغاسی نقش اصلی این فیلم را بر عهده داشتند. در این فیلم هم من نقش یک بدمن را بازی می کردم.
گویا نقش تان در این فیلم پررنگ بود. در سال ۵۰ سه فیلم بازی کردید و فیلم به فیلم نقش های تان پررنگ تر می شد...
بله. حتی به نقش یک هم رسیدم. در فیلم «عشقی ها» ساخته آقای جمشید شیبانی، من رل جوان اول فیلم را بازی کردم.
پس چرا ناگهان از سینما فاصله گرفتید و ۱۰ سال تا فیلم بعدی تان فاصله افتاد؟
خودم هم درست متوجه نشدم. بعد از این فیلم ها به واسطه خلق و خوی خجالتی ام از سینما دور شدم. آن زمان من رفتم و کارمند سازمان دفاع غیرنظامی که مسائل مربوط به ایمنی کارخانه ها را برعهده داشت، شدم و از سینما فاصله گرفتم. روحیه ام با شرایط سینمای آن موقع منافات داشت. زیاد حس خوبی نداشتم. نمی دانم، شاید هم اشتباه کردم. به هر حال ناخودآگاه از ادامه فعالیتم پرهیز شد.
در آن سال ها پیشنهادی برای بازی در سینما داشتید؟
نه پیشنهادی نداشتم و تقریبا فراموش شدم. خودم هم زیاد راغب نبودم در آن جنس سینما و در آن قالب فعالیت کنم. پیگیر هم نبودم که چرا نقشی به من پیشنهاد نمی شود.
بعد از این شش فیلمی که بازی کردید و در وقفه ۱۰ ساله یی که میان حضورتان در سینما افتاد، به تحصیل نپرداختید؟
نه شرایطش پیش نیامد. ضمنا سنم بالا رفته بود و دیگر چندان مناسب دانشگاه رفتن نبودم. اما در این سال ها کتاب های زیادی در مورد سینما، بازیگری و خلاقیت هنری خواندم. تازه در آن زمان بود که پی بردم بازیگری چقدر کار سخت، حساس و سنگینی است. برخلاف ظاهرش که عوام تصور می کنند، تا آدم در جریان کار قرار نگیرد سختی این کار و زوایای پیدا و پنهانش را درک نمی کند.
اولین فیلم پس از انقلاب تان «خط قرمز» بود...
پس از انقلاب آقای کیمیایی که نمی دانم چطور من را به یاد داشتند، برای بازی در «خط قرمز» دعوتم کردند. در ابتدا من به ایشان گفتم که چند سالی است از سینما دور بوده ام و کار نکرده ام. آقای کیمیایی هم گفت که من از تو چند فیلم دیده ام و دوست دارم که در فیلم نقش یک مامور امنیتی را بازی کنی. من هم پذیرفتم و نقش را بازی کردم. بعد هم بلافاصله و در مدت کوتاهی پس از این فیلم، در فیلم «فرمان» ساخته کوپال مشکات به همراه آقای سعید راد بازی کردم.
بعد از فیلم «نقطه ضعف» در سال ۶۲، پرکار شدید و در آن چند سال فیلم های متعددی بازی کردید...
«نقطه ضعف» نقطه عطفی در کارنامه من بود. این فیلم که کار آقای اعلامی بود، یکی از فیلم های خوب و مهم آن سال های سینمای ایران است که بسیار مورد استقبال واقع شد. فعالیت من بعد از این فیلم در سینما بسیار منظم تر شد و تا سال ۶۷ حدود ۱۰ فیلم بازی کردم.
در آن سال ها از فیلم «تاراج» و بازی شما در نقش زینال بندری بسیار استقبال شد. چطور شد که ایرج قادری شما را انتخاب کرد؟
نقش زینال بندری چند کاندیدا برای بازی داشت. من اولین و آخرین شان نبودم اما در نهایت من برنده شدم. آقای قادری چند کاندیدا برای این نقش داشتند. از جمله مرحوم محمدعلی فردین، آقای بهروز وثوقی، آقای سعید راد و حتی خود آقای ایرج قادری قرار بود در این نقش بازی کنند. نمی دانم چه اتفاقاتی افتاد که این نقش به من رسید. حتی من یک بار هم به آقای قادری معرفی شدم که ایشان من را نپسندیدند و برای بازی در این نقش نپذیرفتند. آقای قادری آن زمان گفتند که زینال بندری نقش سخت و حساسی دارد و یک بازیگر باتجربه باید آن را بازی کند تا بتواند از پس این نقش برآید. یکی دو ماه بعد از اولین دیدار بود که آقای قادری من را خواستند و قرارداد بازی در این فیلم بسته شد. «تاراج» در زمان خودش کار شسته رفته و جذابی بود.
پس از فیلم تاراج بود که تیپ شما با سر تراشیده در سینمای ایران جا افتاد...
البته ما در فیلم «نقطه ضعف» یک تست زدیم و در این فیلم سرم را با نمره ۴ تراشیدند. گریمور این فیلم، شخصیت نقش مربی را که مربی کشتی کج بود با این شکل و شمایل طراحی کرد. در فیلم «تاراج» هم آقای فرهنگ معیری که طراح گریم بودند به همراه آقای قادری تصمیم گرفتند من با سر تراشیده در این فیلم بازی کنم. قبل از تاراج در چند فیلم دیگر هم با این شمایل بازی کردم اما بعد از «تاراج» بود که این تیپ جا افتاد و در زمان خودش موفق بود.
خود شما این تیپ و قیافه را دوست داشتید؟ دلتان می خواست که با این شمایل در فیلم ها بازی کنید؟
نه. اصرار نداشتم که این تیپ جا بیفتد و اتفاقا دلم می خواست که در کارم تنوع وجود داشته باشد. دلم می خواست که بنا بر اقتضای هر نقش گریم شوم و نه اینکه یک چهره در همه فیلم هایم تکرار شود. دوست نداشتم فقط با سر تراشیده فیلم بازی کنم. بعد از آن هم امتناع می کردم از اینکه آن تیپ مدام تکرار شود. مثلا در «عشق و مرگ»، «پرده آخر» و یا «روز باشکوه» گریم من بسیار متفاوت از سایر فیلم هاست.
در «تیغ و ابریشم» به واسطه تجربه قبلی تان با آقای کیمیایی حاضر شدید و بازی کردید؟
تا جایی که من به خاطر دارم اول قرار بود آقای کیمیایی یک بازیگر خارجی را برای ایفای این نقش بیاورند. تماس هایی هم گرفته شد اما گویا دستمزد این بازیگر بالا بود و در نهایت قرار شد یک بازیگر ایرانی این نقش را بازی کند. من هم به واسطه تجربه قبلی ام با آقای کیمیایی برای بازی در این فیلم انتخاب شدم.
پس از سال ۶۴ باز هم چند سالی از سینما دور شدید تا اینکه در فیلم «روز باشکوه» در یک نقش کاملا متفاوت از سایر نقش هایتان بازی کردید. دلیل این وقفه و این ظهور متفاوت چه بود؟
بنا به دلائل خاصی سه سال و چهار ماه به من اجازه فعالیت ندادند. دلیلش را درست متوجه نشدم ولی به هر حال صلاح ندیدند که من چند سالی فعالیت کنم. البته من یک خوش شانسی ناخواسته در این دوران آوردم و آن این بود که از آن نقش های اکشن و تکراری فاصله گرفتم.
در این سه سال و چهار ماه چه کردید؟ از اینکه دوباره فراموش بشوید نترسیدید؟
تحمل و حوصله کردم. کتاب خواندم، ورزش کردم و سعی کردم خودم را بیشتر بشناسم. اتفاقا این دوران به من کمک زیادی کرد که از تکرار خودم فاصله بگیرم و با دقت و وسواس بیشتری فیلم بازی کنم. نتیجه اش هم بازی در فیلم هایی مانند «مادر»، «دلشدگان»، «پرده آخر»، «عشق و مرگ» و. .. بود.
منبع: راسخون