دروغ هالیوود درباره اولین زن دریاسالار ایرانی
خسرو معتضد با بررسی و نقد سری دوم فیلم «۳۰۰» با عنوان «ظهور یک امپراتوری» گفت که این فیلم میخواهد بگوید ملت ایران درگذشته نیز چیزی نبوده، تاریخ و فرهنگی نداشته و همهچیز یونان بوده است.
خسرو معتضد تاریخنگار و کارشناس برنامه «تاریخ و سینما» درباره سری دوم فیلم «۳۰۰» با عنوان «ظهور یک امپراتوری» بیان کرد:
«ابتدای فیلم اینگونه آغاز میشود که در سینه داریوش تیری است که از آن خون میچکد؛ داریوش در سال ۴۸۶ فوت کرده یعنی چهار الی پنج سال بعد از جنگهای مِدی (جنگ با مادها)، چطور پنج سال تیر در سینهاش مانده است؟ در کنار او خشایار شاه جوان ایستاده است. همان خشایار شاهی که در سری اول «۳۰۰ » دیدیم؛ یعنی یک آفریقایی با سری تراشیده؛ کنار او نیز زن جوانی به نام آرتمیس ایستاده است.
از اسباب افتخار مردم و تاریخ ایران در این فیلم آرتمیس است؛ یعنی یک زن دریانورد هالیکارناسی. هالیکارناس کجا بوده است؟ ما یک یونانِ آسیا داشتیم که شامل قسمتهای غربی ترکیه بود و به آن ایونی میگفتند و یک یونان نیز همان جزایر یونان بود؛ بنابراین این زن از مردم هالیکارناس در ایونی بوده که زن بسیار شجاعی بوده است.
داریوش در این اثر پیرمرد بدبختی است که به پسرش نصیحت میکند به یونان حمله نکند چون آنها خیلی خطرناک هستند. خندهدار است؛ اگر کتاب هرودت، ایران باستان مرحوم پیرنیا و یا قصص تاریخی را بخوانید متوجه میشوید که یونان در مقابل ایران چیزی نبوده است، تعدادی جزیره و یکشبه جزیره که جمعاً ۱۰۰ هزار کیلومترمربع بوده درحالیکه وسعت ایران ۵ میلیون کیلومترمربع بوده است. این دو اصلاً باهم تشابهی نداشتند.
آرتمیس در این فیلم یک دختر ریز جثهای است که بعدها شنیدم یکی از هنرپیشههای یهودی هالیوود است، وقتیکه داریوش به خشایار شاه نصیحت میکند که به یونان لشکر نکشد آرتمیس تیری را که در سینه داریوش بوده درمیآورد و او بلافاصله میمیرد. در کدام کتاب چنین چیزی گفتهشده؟ آیا هرودت گفته یا در کتاب تواریخ آمده است که آن تیر پنج سال در سینه داریوش مانده بوده است؟ اکنون اگر کسی تیری وارد بدنش بشود عفونی میشود و میمیرد، آن زمان با پزشکی سطح پایین چطور توانسته زنده بماند؟ من وقتی این فیلمها را میبینیم حیرت میکنم و حالم بد میشود. چقدر باید شخصی وقیح باشد که اینگونه بگوید ملت ایران درگذشته نیز چیزی نبوده است، تاریخ و فرهنگی نداشته و همهچیز یونان بوده است.
درصحنهای، زن یونانی لئونیداس وقایع گذشته را بیان میکند و میگوید که جنگهای داریوش به خاطر آزادی و استقلال بوده درحالیکه برای راهزنی دریایی بوده است. یونانیها جلوی کشتیهایی را که از دریای اژه طلا میآوردند میگرفتند و داریوش هم ناچار به لشکرکشی شد در غیر این صورت نظری به یونان نداشت، حتی در دوران لشکرکشی تا دانوب میرود و با سیتا، مردم مجارستان و رومانی میجنگد، آنها نیز فرار میکنند و داریوش برمیگردد.
این نویسنده با اشاره به اینکه یونانیها در دربار ایران بسیار زیاد بودند بیان کرد: آنها مانند خانوادهای از ایرانیها بودند و اینطور نبود که همه باهم دشمن باشند اما زیر بار استبداد شرق نمیرفتند و این را مورخان بزرگ نیز گفتهاند.
از طریق سیر فیلم متوجه میشویم که آرتمیس دختربچهای بوده که وقتی یونانیان شهر هالیکارناس را میگیرند، خانوادهاش را میکشند و لذا او قصد انتقامگیری دارد، یعنی کینه یونانیها را در دل دارد. دختری است که چهره زشتی دارد، چشمانش خونآلود است و مورد مزاحمت و آزار یونانیها قرا میگیرد. در فیلم بیانشده که او سالها بردگی را تحمل میکند تا اینکه یک سیاهپوست بهعنوان مأمور سِری ایران او را استخدام میکند و موردحمایت قرار میدهد. من نمیدانم چرا سیاهپوستها در این فیلم بسیارند. کجا ما به این اندازه سیاهپوست داشتیم؟ ما به سیاهپوستها بیاحترامی نمیکنیم اما ایرانیها اینگونه نبودند. به هر صورت آرتمیس بهعنوان یک انسان خونخوار درمیآید که مرتب سران یونانی را سر میبرد و به داریوش تقدیم میکند.
برای اینکه در تاریخ، این زن بهعنوان اولین زن دریاسالار ایرانی معروف شده است. چرا ایرانی؟ برای اینکه در آن زمان هالیکارناس جزو مستعمرات ایران بوده است و تمام تواریخ از این زن تعریف کردهاند کما اینکه ما یک ناو بزرگ ایرانی را نیز به نام او نامگذاری کردیم و آنها میخواستند این مورد را نیز از دست ما بگیرند لذا در این فیلم او را به یک فرد روانی و دراکولا تبدیل کردند.
یونانیها علیه خشایار شاه متحد میشوند. شخصی در این فیلم دیده میشود که درواقع بسیار پست است و بعدها بهعنوان خائن در یونان شناخته میشود، به ایران پناه میآورد و در ایران میمیرد؛ حال در فیلم او را به یک قهرمان تبدیل کردند. یونانیها میخواهند با ایرانیها بجنگند و درعینحال از ایران میترسند.
تعدادی کشتی ایرانی در تنگهای پناهنده میشوند. افسری به نام بِنداری که نمیدانم این نام را از کجا آوردهاند تصمیم میگیرد یونانیها را نابود کند. نیروی دریایی یونان برای جنگ آماده میشود و پاروزنان کشتیها را جلو میبرند، جالب است که پاروزنانی که کشتیهای ایران را جلو میبرند شلاق میخورند. طوفانی آغاز میشود. کشتیهای ایرانی در قسمت جلو بسیار قوی و در رأس ضعیفاند. ناوگان ایرانی به صخرهها میخورند و در هم میشکنند و یونانیها همه ایرانیهای داخل ناوگانها را قتلعام میکنند، این فیلم پر از خون است.
جنگ شروع میشود و ملکه رسماً تیراندازی میکند، یعنی یک تیرانداز در ارتش ایران نبوده که این زن تیر میاندازد. فرماندهان یونانی را میکشد، نیروی دریایی ایرانی قیر به روی آب میریزد و این زن با پرتاب یک تیر که با آتش مشتعل شده کشتیهای یونانی را به آتش میکشد. غواصان ایرانی نیز از اعماق دریا به ناوگان یونان حمله میکنند. جالب است که ماهیهای آدمخوار نیز به میدان میآیند. در دریای اژه ماهی آدمخوار نداشتیم.
اسپارتی ها جنگ نمیکنند و میخواهند با ایران صلح کنند زمانی که میخواهند بروند و تسلیم شوند همسر لئونیداس به کمک آنها میآید و درحالیکه ناامیدند ناگهان کشتیهای یونانی حمله میکنند و از کشتههای ایرانی پشتهها میسازند و ایرانیهای بسیاری را میکشند و فیلم تقریباً نیمهتمام به پایان میرسد.
یک شخص دانمارکی در زمان کریمخان زند به ایران آمده و نوشته است که نوشتههای یونانیها درباره جنگهای ایران و یونان به شعر، افسانه و داستانگویی شبیهتر است تا تاریخنویسی؛ سازندگان این فیلم نیز این شعر، داستان و افسانه را غلیظ کردند و مدام در این فیلم رنگ پاشیدهاند.»