اسطوره سازان تمدن ایرانی

مرکز رسانه ای اسطوره سازان تمدن ایرانی براساس دغدغه ی قهرمان، الگو و اسطوره سازی و پاسخ به کمبود منابع تصویری از قهرمانان، الگوها و اسطوره های دینی و بومی مورد نیاز نسل جوان و جامعه امروزی، با رویکرد تولید آثار تلویزیونی و سینمایی در ساختارهای داستانی، مستند، آموزشی، انیمیشن و سریال های تلویزیونی فعال شده است
همچنین در حوزه توزیع و پخش آثار سینمایی و سینما مارکتینگ فعال است

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

در ستایش قهرمانانی که دلتنگشان هستیم

شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۴۲ ب.ظ


محمد حسین صفری

به نام خدا
شعر:
“زخم”
” در ستایش قهرمانانی که دلتنگشان هستیم ”

کلاکت زده می شود:
“صدا
دوربین
حرکت ”
این برداشت آخر است.

چشم دوخته است کارگردان
 به مانیتوری که پناه پارچه ای سیاه پنهان است
منشی صحنه به دنبال حروف ناشناخته در میان برگه ها سرگردان است
روی پیشانی فیلمبرداری که چهار چشم تنظیم شده دارد
چراغی سبز شده است
نگاهی آرام میان صحنه ای سراسر آشوب
حرکتی دالی وار
حوالی درختی کهنسال
چاقو خورده است
قهرمان.

بارانی نه چندان یکدست
آفتابی افتاده در میان دست ها
خونی مصنوعی.

فریادهای بلند قهرمانی که از میان سطرهای در آتش نشسته می گذرد 
مصنوعی نیست
او زخم برداشته است
تکیه داده بر خشکنای درخت
درختی که عاریه از بوستانی در همان نزدیکی ست
چشم می دوزد
 به تنگنای آسمانی چند متر بالاتر از شانه های مردی که صحنه را چیده است
خون فواره می زند
دستی نیست
رفیق صحنه های پر از التیام
هنوز از راه نرسیده است
فریاد می کشد قهرمان :
“خدایا … خدایا … گفته بودی مرا سرنوشتی تقریر کرده ای
عاشقانه تر از دمیدن باد، میان برگ های درختی که تن به تقدیر تنهایی سپرده است؟”

آدم های وا رفته در پشت صحنه ای که روانه ی بیمارستان کرده است تهیه کننده را
غرق در اشک هایی واقعی تر از آنچه که نمی شناسند
در انتظار کلمه ای که فراموش کرده است
کارگردان.

کسی در آن سوی صحنه
در شمایلی مردی که با نام دستیار می شناسند
فریاد می کشد:
“کات”
پاک می کند کارگردان
آبشار آویخته بر گونه های گل انداخته را
بر می دارد
فیلمبردار کهنه کار
چشم از دریاچه ای که پشت ویزور شانزده میلیمتری اش رو به خشکسالی قریب الوقوعی نشسته است
می نشیند پای بوته ای نارس
صدابردار جوان
گوش می سپارد به آخرین کلماتی که دشت کرده است:
“خدایا … خدایا … گفته بودی مرا سرنوشتی تقریر کرده ای
عاشقانه تر از دمیدن باد میان برگ های درختی که تن به تقدیر تنهایی سپرده است؟”

قهرمان اما
 نشسته هنوز در سایه سار درختی کهنسال
درختی که عاریه از بوستانی در همان نزدیکی ست
خیره به آدم هایی مغروق
 در شادی پایان کاری که لت و پار خواهد شد
در تلویزیون
میان منتقدانی با دندان های براق
 به زخم های کهنه در دلش می اندیشد.

ساعتی دیگر، کلاکتی نیست
صحنه ای نیست
نوری نیست
برداشت اول زندگی در آستانه ی جهانی که واقعی ست
برای قهرمان
 آغاز می شود.

هجدهم تیر ۹۷


بانی فیلم

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی