قهرمانان سینمای ایران
سینمای ایران در مقایسه با جهان، کمتر به بازسازی زندگی قهرمانهای واقعی تمایل نشان میدهد و فیلمسازان ایرانی عموماً ترجیح میدهند قهرمانهایشان را شخصاً از صفر تا صد خلق کنند. این در حالی است که سینمای جهان (و بالاخص هالیوود) هر سال چند بیوگرافی مهم بر اساس داستانهای واقعی را به علاقمندان این سبک عرضه میکند؛ در ایران امّا نمونههای چنین آثاری انگشت شمارند.
نگاهی کلی به آثار قهرمان محور در تاریخ سینمای ایران پس از انقلاب، نشان میدهد که قهرمانهای برجسته فیلمهای ایرانی به دو گروه قهرمانهای ملی و قهرمانهای دینی تقسیم میشوند. از شاخصترین قهرمانهای دینی در فیلمهای ایرانی میتوان به شخصیت پیامبر اسلام (ص) در فیلم «محمد رسول الله (ص)» مجید مجیدی، حضرت مریم (ع) در «مریم مقدس» و حضرت سلیمان (ع) در «ملک سلیمان» هر دو به کارگردانی شهریار بحرانی اشاره کرد. مهمترین قهرمانهای ملی فیلمها نیز عبارتند از شهید چمران در «چ» ابراهیم حاتمیکیا، امام خمینی (ره) در «فرزند صبح» بهروز افخمی، حاج احمد متوسلیان «ایستاده در غبار» اثر محمد حسین مهدویان و جهان پهلوان تختی در فیلم «غلامرضا تختی» بهرام توکلی
عمده آثار قهرمان محور سینمای ایران با مسئله قصه دست به گریبان بودهاند. موضوع از این قرار است که مخاطب ایرانی به طور سنتی علاقه شدیدی به سینمای قصهگو دارد و هر لحظه منتظر است تا با گره جدیدی در داستان سورپرایز شود. همین خصیصه ذائقه مخاطب است که کار آثار قهرمانمحور با موضوع زندگی شخصیتهای حقیقی را به شدت دشوار میکند؛ چرا که مخاطبی که مثلاً پای فیلم «محمد رسول الله (ص)» مینشیند، به نحوی تربیت یافته که از تمام زیر و بمهای زندگی پیامبر اسلام (ص) آگاه است و کارگردان هم اجازه ندارد چیزی متفاوت از واقعیت را به منظور جذب مخاطب به فیلمنامه اضافه کند.
این مسئله باعث شده فیلمسازان ایرانی در برخی موارد یا به سراغ شخصیتهایی بروند که کمتر به آنها پرداخته شده، یا برشهایی از زندگی قهرمانهایشان را انتخاب کنند که مخاطب اطلاع کافی درباره آنها ندارد. به همین دلیل مثلاً بهروز افخمی تصمیم گرفت بخش عمده «فرزند صبح» را به روایت دوران کودکی و نوجوانی امام خمینی (ره) اختصاص دهد و محمد حسین مهدویان هم به سراغ شخصیت پیچیدهای مثل حاج احمد متوسلیان رفت که هنوز کسی در باب سرنوشتش مطمئن نیست.
ناشناخته بودن قهرمانهای واقعی میتواند به نقطه قوت «شبی که ماه کامل شد» هم تبدیل شود؛ چرا که تا کنون نه اثر سینمایی مهمی در پرداختن به شرارتهای برادران ریگی به نمایش درآمده و نه مردم به اندازه کافی از زندگی شهید فائزه منصوری مطلعاند. لذا میتوان گفت که انتخاب قهرمانهای تیپیکال احتمالاً یکی از اشتباهات بزرگ فیلمسازان ایرانی بوده است؛ چرا که قهرمانهای فیلمها میتوانند از جنس شخصیتهای خاکستری با ویژگیهای مثبت و منفی توامان هم باشند و این نحوه انتخاب نه تنها لطمهای به تولید اثر نمیزند، بلکه دست فیلمساز مولف را هم در به تصویر کشیدن قرائت خاص خودش از شخصیت باز میگذارد.
پرداخت شخصیت قهرمانها نیز دیگر معضلی است که عموم آثار قهرمان محور سینمای ایران را تحتالشعاع قرار داده؛ چرا که کوچکترین انحرافی از قرائت عمومی شخصیت مورد بحث میتواند آنقدر مخالفت و حاشیه ایجاد کند که کل فیلم از مسیر اکران اثرگذارش فاصله بگیرد. این مورد اخیراً گریبان «غلامرضا تختی» بهرام توکلی را گرفت؛ به طوری که از یک طرف گروهی از منتقدان به تخت بودن شخصیت تختی ایراد میگرفتند، و از سوی دیگر، عدهای از مردم از شائبه خودکشی این قهرمان ملی به شدت آشفته شده بودند؛ واکنشهایی که احتمالاً یکی از مهمترین دلایل شکست سنگین «تختی» در گیشه بود.
معضل بزرگ دیگر در ساخت فیلمهای قهرمان محور مسئله فرم است؛ توضیح اینکه سینمای ملی ایران اساساً از فقر فرم بومی رنج میبرد و همین نقطه تاریک، فیلمسازان را به تکاپو برای پر کردن این خلا با انواع روشهای ناموجه میاندازد. در واقع فقدان فرم ملی (یا عدم تسلط فیلمسازان ایرانی به آن) به نحوی دومینووار منجر به تولید فیلمهای قهرمان محور با بهرهگیری از جلوههای ویژه اغراق شده و تکنیکهای خاص سینمای صنعتی میشود.
بالطبع تولید چنین آثاری هم مستلزم بودجههای هنگفت است و بدون کمک دولت مسیر نخواهد شد. از همین روی فیلمسازان به دنبال عوامل بینالمللی و جلوههای ویژه عاریتی میروند و برچسب حکومتی بودن را به جان میخرند. مثلا «ملک سلیمان»، «چ» و «محمد رسولالله (ص)» سه فیلم قهرمانمحور مهمی بودند که با کمکهای دولتی هزینههای گزافی برای جلوههای ویژه فراتر از سینمای ایران و دستمزد عوامل کارکشته خود کردند، اما در گیشه از پس جبران هزینههایشان برنیامدند و لطمه جبرانناپذیری به سینمای قهرمان محور وارد کردند. چرا که پس از آن، تهیهکنندگان بخش خصوصی نسبت به تولید این قبیل فیلمها بسیار محافظهکارانهتر عمل میکنند.
این خصیصه میتواند امیدها را برای اکران موفق «شبی که ماه کامل شد» پررنگتر کند؛ چرا که نرگس آبیار به خوبی دریافته که جلوههای ویژه و تعقیب و گریزهای صحرایی فیلمش هم، تنها یکی از عناصر تشکیل دهنده اثر است، و با پرداخت به اندازه آنها از بلعیده شدن فیلم توسط تکنیکهایش و مدفون شدن اثر زیر غبار جلوههای ویژه میدانی جلوگیری کرده. در مورد فیلم تحسین شده «ایستاده در غبار» هم میتوان گفت که بیتوجهی مهدویان به تکنیکهای عجیب و غریب سینمایی و بهکارگیری عوامل کاربلد و کمادعا، باعث شد کارگردان بتواند با نوآوری خاص خودش، موسوم به سبک داکیودرام، خط روایت جذابش را گم نکند و حاصل کار به مذاق مردم و منتقدان خوش آید.
در حال تکمیل