پژوهش در سینمای دینی ابهامی که نسل به نسل منتقل میکنیم
جای خالی پژوهش برای بیان اصول اخلاقی و مذهبی در سینمای دینی، زیرساختهایی را در ذهن افراد پیریزی میکند که تقریبا تغییرناپذیر است و ابهامی غلط نسل به نسل منتقل خواهد شد.
سوره سینما – مریم اکبرلو: فقر شدید پژوهشی یکی از موانعی است که بر سر راه فیلم ها و سریال های مذهبی به خصوص آنها که به زندگی بزرگان دینی میپردازد، قرار دارد و باعث میشود در پرداختن به زندگی این بزرگان نتوانیم از سطح فراتر رویم. حال آنکه اگر بخواهیم تخصصی و مفصل درباره این معضل صحبت کنیم، ساعت ها بحث و سمینار و تجزیه و تحلیل می طلبد و قصد نگارنده در اینجا فقط تلنگری ساده به جای خالی پژوهش در آثار مذهبی است نه هیچ.
پیش از هرچیز یادمان باشد اگر قرار است موضوعی تبدیل به فیلمنامه شود، باید تحلیل جامع و عمیق از آن موضوع مورد نظر در دست باشد تا نویسنده سینما یا تلویزیون بتواند با اشراف کامل نسبت به همه جوانب موضوع، آن را تبدیل به دیالوگ کند و اثری خلق کند که در بردارنده همه خصایصی باشد که در حال حاضر به خصوص در زمینه آثار دم دستی مذهبی (چه تئاتر، چه فیلم و سریال های کوتاه مناسبتی) شاهد آن نیستیم.
در چگونگی پرداخت به یک موضوع نیز کار پژوهشی وجود ندارد. زیرا آن گونه که علما و فقها به ابعاد مختلف زندگی ائمه تسلط دارند، قطعا یک سینماگر مسلط نیست و منابعی که برای این تولید نیاز است را نیز در دسترس ندارد لذا طبیعی است آنچه تاکنون در قالب فیلم و سریال از زندگی این بزرگان عرضه شده است، تنها به وجوهاتی از زندگی ایشان بپردازد که در اطلاعات عمومی اکثر مردم وجود دارد.
به عنوان نمونه درمورد حادثه عاشورا و شخصیت امام حسین(ع)، فیلم ساز ما همان اطلاعاتی را در اختیار دارد که در هیئتهای عزاداری و مجالس وعظ و تعزیه بدست آورده و علیرغم آنکه ممکن است ساختار اثر به لحاظ تکنیکی بسیار ارزشمند باشد، اما قطعا از نظر موضوع چندان عمیق و تحلیلگرانه نخواهد بود.
بالا رفتن سطح آگاهی کارگردانان و فیلمنامه نویسان و نیز تعامل با پژوهشگران دینی لازمه ارتقاء در این حوزه است. همچنان که فیلمساز برای پرداختن به موضوعات فلسفی، تاریخی و روانشناسی، دانش خود را نسبت به آن موضوع تعمیق و اطلاعات مورد نظر را از اهالی مطلع کسب خواهد کرد تا بر اساس آن فیلمنامه خود را به نگارش درآورد، در زمینه موضوعات مذهبی نیز باید به منابع یا افراد مطلع رجوع کند و اطلاعات لازم را از آنها بگیرد لذا نیاز است که علما و پژوهشگران و هنرمندان بتوانند با یک تعامل دوسویه به دانش لازم برای خلق یک اثر هنری ماندگار دست پیدا کنند.
قطعا فیلمنامه نویس، متخصص همه علوم مختلف نیست. تخصص او تبدیل علومی که به آنها اشراف پیدا میکند، به اثر هنری است لذا اگر وی بخواهد در زمینههای مختلف دست به خلق اثر بزند، نیاز به مطالعه، پژوهش و گفتگو با صاحبان علم و دانش دارد.
درباره حضور فیزیکی ائمه در آثار مذهبی سال های گذشته بیشترین جنجال های سینمایی و تلویزیونی را به همراه داشته و تا به امروز هم سکانسی از چهره ائمه چه در فیلم سینمایی «رستاخیز» و چه در سریال «مختارنامه» علیرغم موافقت برخی از علما به نمایش عمومی درنیامده است و بهتر است فیلمسازان در آینده برای جلوگیری از اتلاف هزینه و زمان مجددا دست روی این تابو نگذارند و فراموش نکنند که که امامان ما شخصیتهای ویژهای هستند که علتالعلل آفرینش جهان هستیاند لذا نمیتوان به دلیل حرمتی که برای ایشان وجود دارد، بازیگر را در قالب این شخصیت ارائه داد اما چند راهکار وجود دارد که ضمن حفظ حرمت ایشان، عدم به نمایش درآوردن، مانع از آشنایی با سیرت آنها نشود.
راهکار اول استفاده از تکنیکهایی است که نیاز به حضور فیزیکی معصومین نداشته باشد ولی فیلم یا سریال مملو از حضور معنوی آنها باشد. (مانند همه فیلم و سریال هایی که پیش از این ساخته شد و اثربخشی مطلوبی هم روی مخاطب داشت)
راهکار دوم آن است که در تئاتر، تکنیکی به نام فاصله گذاری وجود دارد که در تمام دنیا نیز مرسوم است و نمونهای از آن را درتعزیه نیز میتوان دید و به راحتی قابلیت انتقال به هنر نمایش ضبط شده و غیر زنده، ائم از سریال یا فیلم دارد. شبیه خوانی در تعزیه به همین صورت است و قرارداد نانوشتهای بین مخاطب و اجرا کننده وجود دارد و تماشاگر آن شبیه پوشان را خود ائمه نمیداند و این عمل، طبق استفتائاتی که از علما شده نیز مانعی ندارد ضمن آنکه روشی است برای آنکه حرمت به تصویر در آوردن ائمه معصوم را رعایت کرده باشیم و علیرغم روی زمین زندگی کردن این بزرگواران، آنها را با سایرین قیاس نکنیم.
در حالت کلی از نمایش صرف چهره که بگذریم برای دستیابی به اثری ارزشمند که درخور شأن و شخصیت این بزرگواران باشد، باید محتوا و تکنیک همسان شوند تا بتوانند به یک اندازه یکدیگر را تحت پوشش قرار دهند زیرا اگر با تکنیک بالا از محتوای ضعیف و سطحی استفاده شود یا برعکس برای یک کار با محتوا و عمیق به تکنیک پایینی بسنده کرد، قطعا کار قوی و شایستهای ارائه نمیشود لذا دوشادوشی تکنیک و محتوا باید رعایت شود که نیاز به پژوهش و تحقیق و کسب دانش بیشتر در این زمینه دارد زیرا وقتی اطلاعات از نظر تکنیکی و محتوا بالاتر رود، قطعا اثر ماندگارتری تولید خواهد شد.
همچنین اگر بخواهیم تیتروار به یکی دیگر از سطحی نگری و بی علمی آثار مذهبی اشاره کنیم باید از مسئله «غممحوری» بگوییم که صراحتا به دلیل ضعف اطلاعات فیلمنامه نویسان و صرف تاثیر گیری از واعظان است. این نگاه باید در آثار مذهبی تغییر کند زیرا موضوعات شاد و فرح آور در زندگی بزرگان و شخصیتهای دینی بسیار یافت میشود که عدم اشراف به آن، موجب میشود تا فقط آنچه که در عزاداریها شنیدهایم را به تصویر درآوریم و این مشکل که در فرهنگ عامه وجود دارد نیز فیلمساز سینما و تلویزیون ما را تحت تأثیر قرار داده است.
در پایان با توجه به همه عناوین گفته شده ، تنها آثار داوود میرباقری به نسبت سایر آثار جامعیت تاریخی و محتوایی و همسویی با تکنیک های لازم جذب مخاطب دارد. او سال ها به تحقیق و پژوهش می پردازد، با متخصصین این حوزه نشست و برخواست می کند. آثار او مملوست از جلوه های ویژه و دکور و آکساسوارهای بی بدیل و البته پر هزینه تا خرده عشق و جنایت های فرعی که به دل ماجرای اصلی تزریق می شود و بعضا هیچ صحت تاریخی و ما به ازای عینی (مانند شخصیت شوذب خزانه دار) ندارد و فقط بستر را برای تیزکردن گوش مخاطب و ادامه دادن مسیر اصلی فراهم می کند.
اینکه میرباقری تقریبا یک تنه بار هنرنمایی کردن اسناد تاریخی را به دوش می کشد هم جای بسی افتخار است و هم جای تاسف . تاسف به لحاظ سست مایه بودن و بهتر است بگوییم وجود نداشتن سایر آثار و همچنین تاسف برای ذهن مخاطب. مخاطبی که حتی اگر تحصیلات دانشگاهی بالایی هم داشته باشد بازهم برای مطالعه فرهنگ عاشورا یا مطالعه شناخت حضرت علی (ع) تربیت نشده و ترجیح می دهد آنچه را که در رسانه ملی یا بر پرده سینما می بیند باور کند و اینگونه است که روایت ذهنی میلیون ها آدم از بسیاری از وقایع دینی روایت ذهن شخصی داوود میرباقری است. حال اینکه به تعداد آدم های روی زمین روایت تاریخی و سلیقه ای و هنری و غرض ورزانه و … از هر واقعه تاریخی وجود دارد و ما سال هاست فقط حضرت علی را آنگونه که میرباقری می شناسد ، می شناسیم . انتقام خون شهیدان کربلا را فقط در قیام مختار می دانیم زیرا میرباقری برایمان اینگونه تعریف کرده است و به دلیل ضعف ساختاری رسانه و فیلمسازان ما هرگز کس دیگری تصمیم به ساخت مجموعه ای با روایت دیگر و از زاویه دیگری نمیگیرد و در واقع مختار ذهن هر ایرانی تا ابد فقط فریبرز عرب نیا باقی می ماند. و این یعنی آفت .
جای خالی پژوهش در هر زمینه ای از زندگی مردم بی حوصله و سطحی نگر جامعه امروز موج می زند اما اینکه این فقدان علمی وارد هنر تاثیرگذار تصویر شود و برای بیان اصولی اخلاقی و شرعی و مذهبی به کار گرفته شود ، تاسفی صدچندان دارد و زیرساخت هایی را در ذهن افراد (به خصوص قشر جوان) پی ریزی می کند که تقریبا تغییر ناپذیر است و ابهامی غلط نسل به نسل منتقل خواهد شد .