زمینه سازی رویای تصرف ایران توسط ارتش امریکا در فیلم پلیس آهنی
فیلم پلیس آهنی که در آغاز با حمله ارتش امریکا به تهران شروع میشود و پایان فیلم تبلیغ سیاسی دولت امریکا است در حالی که خود فیلم هنوز راه حلی را برای کش مکش های رسیدن به راه حلی برای تبدیل انسان به ربات را بررسی می کند.
به گزارش سرویس هنر و سینمایی ۸دی، فیلم سینمایی RoboCop (پلیس آهنی) محصول ۲۰۱۴ به کارگردانی خوزه پادیلا بوده و متناسب با سال تولید این فیلم، جدای از ابعاد سینمایی و فنی هنری، لایه های سیاسی و اعتقادی زیرکانه ای را در خود جا داده است.
ابتدا به نقد فنی و هنری فیلم می پردازیم و در ادامه ابعاد محتوایی را که یک فیلم تولید شده در سینمای غرب می تواند داشته باشد را مورد بررسی قرار می دهیم.
نفد فنی:
فیلم «پلیس آهنی» در ژانر علمی تخیلی که در سال ۲۰۱۴ روی پرده سینما رفت در حقیقت نسخه ای مجدد و بازسازی شده از فیلم پلیس آهنی پاول ورهوون در سال ۱۹۸۷ است که در این نسخه جدید روند داستان ملایم تر و کم خشونت تر جلوه می کند.
کارگردان سعی کرده که در این داستان اصلاح شده یک تکامل و سیر منطقی تر و همینطور بین المللی تری را به مخاطب القا کند.
در حقیقت پرداخت به ربات در فیلمهای هالیوودی یک خط فکر و آرمانی را دنبال می کنند که هر یک تکمیل کننده ی دیگری است.
استفاده از بازیگران جوان در کنار چهره های تقریبا آشنا تنوع و تازگی خوبی را به بیننده می دهد اما مشکلاتی در فیلمنامه دیده می شود به طوری که آغاز و پایان داستان هیچ ربطی به خود داستان ندارد و شبیه به سفارشی بودن و یا خودشیرینی نویسنده برای دولت امریکا به جهت دریافت بودجه و انجام کارهای بعدی را نشان می دهد.
آعاز فیلم حمله ارتش امریکا به تهران را نشان می دهد و پایان فیلم تبلیغ سیاسی دولت امریکا است در حالی که خود فیلم هنوز راه حلی را برای کش مکش های رسیدن به راه حلی برای تبدیل انسان به ربات را بررسی می کند.
دکوپاژ فیلم سریع آغاز میشود ولی تقریبا بعد از گذشت یک سوم داستان روند فیلم با سرعت منطقی تری همراه است اما کارگردان برای رساندن مفهوم سکانسهای فیلم و تعریف داستان با مشکلاتی روبه رو است که برای جبران این ضعف دست به دامن یک مجری تلویزیونی میشود و او داستان را کامل می کند.
الکس مورفی کارکتر اصلی داستان و پلیس است که در یک حادثه ای در جریان یک پرونده بیشتر نیمی از بدنش می سوزد که با رضایت همسرش توسط یک کمپانی ربات سازی در یک پروژه سنگین تبدیل به ربات میشود ؛ رباتی با قسمتی از بدن انسان و احساسات و نمایش کنش ها و واکنش هایی برای رسیدن الکس مورفی به تعادلی میان انسان و ماشین که وجود یک درام احساسی در داستانی علمی تخیلی فیلم را برای ذائقه های متفاوت مخاطبان جذاب می کند.
فیلمبرداری های هوایی و انتخاب زوایای جذاب ، صحنه های اکشن و دکورهایی از فناوری های روز دنیا به همراه جلوه های ویژه میدانی از جمله نقاط مثبت فیلم است.
پلیس آهنی سال ۲۰۱۴، در مقایسه با نسخه ی اولیه سال ۱۹۸۷ بیشتر به ماهیت شخصیت ها می پردازد مثلا رابطه ی مستمر الکس مورفی ۲۰۱۴ با همسرش و این در گیری های خانوادگی یک عنصر اصلی و مهم در طرح داستانی است و این تغییری جدی نسبت به فیلم سال ۱۹۸۷ است و در این فیلم، برقراری ارتباط میان ماشین با انسانیت از دست رفته و یافتن راهی برای تعادل دغدغه ی اصلی کارگردان شده است.
واکنش های اجتماعی مردم در فیلم نسبت به پلیس آهنی، سیر داستان، نحوه شروع و پایان فیلم و مجموع این درگیری ها همه نشانه هایی است برای اینکه به مخاطب بفهماند که فیلم پلیس آهنی قصد دارد چیزی بیش از یک اثر اکشن و علمی باشد، که در نقد محتوایی به این قضیه می پردازیم.
نقد محتوایی:
همانطور که اشاره شد در روند فیلمنامه شروع و آغاز داستان، هیچ ربطی به روند قصه ندارد.
در همه ادوار سینمای غرب و هالیوود برای دست یابی به یک هدف و یا بیان ارزش های سیاسی ، فرهنگی، نظامی ، اقتصادی و اجتماعی خود ، آن را در قالب فیلم ها و سریال های خود نشان میدهد.
اگر سال تولید و نمایش این فیلم را با دقت بیشتری مرور کنیم متوجه همزمانی آن با شروع مذاکرات هسته ای بوده، یعنی سال ۲۰۱۳-۲۰۱۴ که بدون شک اتفاقی نبوده است.
همانطور که می دانیم در روند مذاکرات هسته ای، جمهوری اسلامی ایران از سوی مقامات امریکایی در تریبون های سیاسی مورد تهدیدهای نظامی واقع شده است که در حقیقت فیلم پلیس آهنی سایه و تصویری از این تهدیدها است.
در ۸ دقیقه ابتدایی فیلم ارتشی از ربات و انسان در تهران، پایتخت ایران حضور دارند و آنجا را به تصرف خود در آورده اند که توسط گروهی از خبرنگاران در یک مصاحبه زنده تلویزیونی رسانه ی امریکایی به جهان نشان داده میشود.
نوع ساختمان ها، برج میلاد، آرم پاره شده ی سپاه پاسداران(در عکس بالا) بر روی دیوار و مردمی که دستانشان به علامت تسلیم بالا است و تهران را یک شهر ضعیف و مرده نشان میدهد و نمایی عقب افتاده از تهران که برج میلاد تنها علامت توسعه یافتگی تهران می باشد و این صحنه در حالتی به نمایش در می آید که آسمان تهران تحت کنترل جنگنده های آمریکایی هستند و ربات ها با اسکن تصویری مردم سعی در شناسایی و پیدا کردن تروریست ها در تهران را دارند.
در ادامه یکی از فرماندهان پاسدار به نام آرش، با کمین در یکی از خانه ها قصد یک عملیات استشهادی را دارد و با اینکه با مخالفت های همسرش روبه رو بوده اما او باز این کار را می کند.
در دیالوگ ها اینطور متوجه می شویم که فرمانده به یارانش می گوید: ” برام مهم نیست کسی رو بکشید یا نه، فهمیدید؟ برام مهم اینه که وقتی کشته میشید توی تلویزیون ببیننتون”
رد و بدل شدن این دیالوگ ها و تاکید آرش به موضوع دیده شدن در تلویزیون ، در واقع قصد سیاه نمایی و رساندن مفهوم تظاهر و نمایشی بودن شهادت توسط پاسداران سپاه را دارد.
استفاده از نام آرش هم در این فیلم به طور یرنامه ریزی شده و نمادین استفاده شده است و همه مامی دانیم که در فرهنگ ایران باستان، آرش نماد مردانگی و ایستادگی کهن ایرانی در مقابل ظالمان بوده است- که در ادامه فیلم توسط رباتهای امریکایی کشته می شود!
در ادامه فیلم شاهد یک موضوع دیگر هستیم و اینکه یک انسان میتواند ربات شود و رسیدن به آرزوی جاودانگی که دست مایه های تفکرات اگزیستانسیالیسم، کابالیست ها و فراماسون ها است را بررسی می کند ؛ یک هدفی که مدتهاست توسط امریکا چه در واقعیت و چه در فیلم دنبال میشود این است که چگونه می توان به جاودانگی و داشتن ارتشی قدرتمند و همیشگی دست یافت.
در واقع تفکری که در مقابل آموزه ها و تفکرات الهی و اسلامی ما قرار دارد و می گوید بازگشت همه به سوی اوست و طبق سیر داستان در روند فیلم هنوز دسترسی به راه حلی کامل و درست هم نرسیده اند.
در سکانس پایانی فیلم هم یک مجری تلویزیون می آید و خطاب به همه مردم جهان به خصوص ایران در دیالوگی می گوید: “من به تو میگم، دست از لجبازی بردار! آمریکا الان، و همیشه به عنوان بزرگترین کشور روی کره زمین خواهد بود.”
در واقع اگر سکانسهای ابتدایی و پایانی فیلم را جداگانه برداریم و به هم متصل کنیم متوجه خواهیم شد که تمام مفهوم و هدف عوامل از ساخت این فیلم در آغاز و پایان داستان خلاصه میشود.
یک حرکت و روند زیرکانه در برآورد لایه ای دکوپاژ فیلم ، که پلیس آهنی را تبدیل به درون مایه ای ضد اسلامی و ایرانی می کند اما با پوسته ای علمی و تخیلی.
تماشای این فیلم برای دریافت بیشتر نوع فیلمسازی و اهداف هالیوود برای همه مناسب است ؛ به خصوص برای هنرمندان مسلمان ما تا انگیزه های خود را برای نمایش ابر قهرمانان اسلامی و ایرانی بیشتر کنند.
منتقد: محمد جواد فلاح