صهیونیسم و ستارگان سینما
سخن پیرامون سلطهی اختاپوسی صهیونیسم بر هنر هفتم بسیار است؛ سلطهای که تمام ارکان این هنر دیداری را شامل میشود که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره نمود:
سرمایهگذاری شرکتهای فیلمسازی و پخش فیلم، فیلمنامهنویسی و پرورش ستارگان سینما و همچنین انتخاب این ستارگان در فیلمهایی که قرار است در خدمت اهداف و آرمانهای صهیونیسم باشد.
استراتژی فرهنگی صهیونیسم بینالملل بسیار پیچیده و دراز مدت است. این استراتژی تنها به تولید فیلمهای صهیونیستی محدود نمیشود، بلکه به گونهای است که امکان سیطره اقتصادی بر روند تولید فیلم را در نقاط مختلف جهان، برای این حرکت شوم فراهم میسازد.
بدینسان فرصت ساخت فیلمهای سالم و ارزشی هر روز در جهان کمتر و محدودتر و در عوض، راه برای ساخت فیلمها و آثار مغرضانه و نژادپرستانه صهیونیستی باز میشود. تبلیغات صهیونیستها هر روز به اشکال مختلف ادامه مییابد و آنها از هر فرصتی هرچند کوچک، برای تثبیت موقعیت خود در عرصه هنر هفتم به ویژه جشنوارههای بینالمللی بهره میبرند.
به عنوان مثال در دهه 1960 میلادی این شعار مطرح شد که: «یک دلار میدهم، یک عرب را بکش!»، این شعاری بود که سالها در اوج جنگ میان اعراب و اسرائیل توسط خبرگزاریها و رسانههای گروهی صهیونیستی به شکلی گسترده رواج یافت.
اگر بخواهیم مثال بهتری بزنیم، میتوانیم به جک وارنر اشاره کنیم که در جریان جنگ ژوئن سال 1967 میلادی، در یک مهمانی که افرادی چون «فرانک سیناترا»، «برت لنکستر» و «هارپ آلبرت» در آن شرکت داشتند، 150 هزار دلار به عنوان کمک برای ارتش رژیم صهیونیستی جمع کرد.
همچنین الیزابت تیلور(1) طی دو سال، یک میلیون و دویست و پنجاه هزار دلار به صندوقهایی که تنها هدفشان جلب کمکهای مادی و نهادینه کردن آن در جهت حمایت از رژیم اشغالگر قدس و اهداف صهیونیسم بود، کمک کرد. (2)
پس از مدتی سیاست تولید مشترک یا فیلمبرداری فیلمهای آمریکایی با همکاری «مرکز ملی فیلم اسرائیل» در فلسطین اشغالی به مرحله اجرا درآمد که ستارگان صهیونیست مسلک هالیوود نقش مهمی در اجرای این سیاست ایفا نمودند.
این حرکت به دو علت صورت گرفت:
1- خوش آب و هوا بودن فلسطین و تنوع مناظر طبیعی بسیار زیبای آن
22- پایین بودن سطح دستمزدها در فلسطین و وجود کارگران روزمزد و ارزانقیمت عرب در منطقه.
پس از مدتی صهیونیستها در جهت ایجاد رابطه میان کارگردانان و بازیگران مشهور جهان و رژیم نوپای صهیونیستی تلاش زیادی به عمل آوردند که عمدتاً به شکل دیدارهای دوستانه با رهبران سیاسی رژیم و چاپ تصاویر آن در روزنامهها و مطبوعات اسرائیلی و فرامنطقهای به منصه ظهور رسید. به عنوان مثال، روزنامه اسرائیلی یدیعوت آحرونوت در شماره 12 ژانویه 1979 خود با انتشار مقالهای، چنین نوشت:
سیاستمداران اسرائیلی به هنر و هنرمندان اهمیت زیادی میدهند. نمونه بارز آن دیدار رئیس ستاد مشترک ارتش با «سوفیا لورن» است. البته اهتمام سایر مقامات مانند نخست وزیر، وزرای دفاع، بازرگانی، گردشگری و حتی شهرداران، کمتر از رئیس ستاد مشترک نیست و آنها هم به نوبه خود به گرمی از هنرمندان استقبال کرده و با آنها گپ میزنند. اینها همه نشان میدهد که اسرائیل اهمیت زیادی برای ستارگان سینما قائل است.
از دیگر نمونهها میتوان به ملاقات موشه دایان (3) با راجر مور ، تدی کولک (4) با کرک داگلاس (5)، ایگال آلون (6) با رومی اشنایدر و مناخیم بگین (7) با الیزابت تیلور اشاره کرد.
در سال 1983، کرک داگلاس به مناسبت سی و پنجمین سالگرد تأسیس رژیم صهیونیستی، نامه تبریکی به سران این رژیم نوشت که صهیونیستها با حرص و ولعی عجیب در آگهیهای تبلیغاتی و سینمایی خود از آن استفاده کرده و حتی هفتهنامه سینمایی اسکرین اینترنشنال چاپ انگلیس نیز متن آن را بدین مضمون منتشر ساخت:
سی سال قبل وقتی فیلم «سایه فریب» را در اسرائیل میساختم، غذا بسیار کم بود و مردم در خوردن غذا صرفهجویی میکردند. اما با این وجود من هر روز، تخم مرغ نیمرو شده میخوردم، در حالی که مردم فقط میتوانستند در ماه دو عدد تخم مرغ بخورند. حالا همه چیز عوض شده و اوضاع فرق کرده است. اما من هرگز یاد و خاطره ایثارگری اسرائیلیهایی را که در ساخت این فیلم به من کمک کردند، فراموش نمیکنم!! به نظر من اسرائیل یک کشور کوچک با مناظر طبیعی بسیار متنوع است که میتوان در آن به راحتی از داستانهای «تورات»، فیلمهای وسترن و عشقی ساخت. به همین دلیل افرادی چون «برت لنکستر»، «گریگوری پک»، «مایکل کین»، «پیتر اتول» و «بروک شیلدز» با علاقه و طیب خاطر حاضر شدند در این کشور فیلمبازی کنند!! (88)
دیوید ممت فیلمنامهنویس و نمایشنامهنویس آمریکایی که تابستان سال 2002 میلادی برای شرکت در جشنواره اورشلیم به فلسطین اشغالی سفر کرد، توانایی اسرائیلیها را در ادامه زندگی عادی و روزمره خود با وجود حملات تروریستی! فلسطینیها، مورد ستایش قرار داد!
ممت که به مانند بسیاری از نوکران و غلامان حلقه به گوش صهیونیسم از سوی اربابان اسرائیلیاش در این جشنواره مورد تقدیر و تحسین قرار گرفت، به همراه شهردار شهر قدس یعنی ایهود اولمرت از مناطقی که طی 22 ماه گذشته در آن عملیاتهای استشهادی صورت گرفته بود، بازدید کرد و به اصطلاح، محل کشته و زخمی شدن اسرائیلیها را دید!!
وی پس از این بازدید در حالی که هیجانزده به نظر میرسید، گفت:
من افراد زیادی را میبینم که به کسب و کار عادی خود ادامه میدهند. این همان چیزی است که مرا واقعاً تحت تأثیر قرار داده است!! (99)
مامت که جایزه ادبی پولیتزر را در سال 1984 برای نمایشنامه «گل سرخ دره کوهستانی» به دست آورد، در جشنواره اورشلیم خلاصهای از این فیلمنامه را که پیرامون تاریخ نیروی هوایی رژیم صهیونیستی نگاشته شده است، ارائه داد. وی در این مراسم ابراز امیدواری کرد که بتواند این سناریو را در اسرائیل به فیلم تبدیل کند و از آن اثری قابل توجه و خوب درآورد.
اما بدتر از همه، جملهای است که او پس از بازدید از مناطق وقوع عملیاتهای رزمندگان قهرمان فلسطین بر زبان جاری ساخت؛ آنجا که گفت:
من یک یهودی وفادار و یک دوست اسرائیلی هستم!!
از جمله آثاری که مامت به نگارش درآورده یا در نگارش آن نقش داشته است، میتوان به فیلمهایی چون، «پستچی همیشه دوباره زنگ میزند»، «تسخیر پذیران»، «سگ را بجنبان» و «سرقت» اشاره کرد.
اینچنین است که وقتی یک روزنامهنگار عرب از بازیگر مشهور آمریکایی چارلتون هستون (10) درباره علل سرمایهگذاری صهیونیستها بر ستارگان بزرگ سینما سوال میکند، وی در پاسخ میگوید:
اسرائیل نمیتواند در هالیوود بازی نکند. مانند بازیگری که نمیتواند دیالوگ فیلم را حذف کند.
صهیونیستها سالهاست که مانند گُرگ به دنبال شکار ستارگان سینما هستند تا از آنان در جهت تحقق اهداف سیاسی و تبلیغاتی خود به بهترین شکل ممکن استفاده یا به عبارت بهتر سوءاستفاده کنند.
یکی از این بازیگران که در دام صهیونیستها گرفتار شد جوانا پاکولا ( یوآنا پاتسوا ) است. وی یک زن اهل لهستان است که برای پیشرفت و ترقی دست به دامن شرکتهای فیلمسازی یهودی شد. او ابتدا در کشورش چند فیلم بازی کرد و وقتی دید زمینه پیشرفت مناسبی ندارد به پاریس رفت تا شانس خود را امتحان کند. اما در آنجا هم موفق نشد. تا این که به آمریکا سفر کرد و اینبار شانس در خانه او را زد. وی در آنجا در نقش اول یک فیلم ظاهر شد و طی مدتی کوتاه توانست نظرها را به خود جلب کند.
از همینجا بود که صهیونیستها او را برای بازی در فیلمی با عنوان «اینجا قدس نیست» انتخاب کردند. داستان فیلم از این قرار است که شش جوان آمریکایی و انگلیسی برای گذراندن اوقات فراغت تابستانی خود به یک کیبوتص سفر میکنند تا در آنجا ضمن کار در مرزعه، اوقات فراغت خود را هم بگذرانند. این جوانها با دختری اسرائیلی به نام «ژیلا» (جوانا پاکولا) آشنا میشوند و رابطهای صمیمی بین آنان شکل میگیرد. اما پس از مدتی کیپوتص مورد حمله فلسطینیها قرار میگیرد و این آرامش و روابط صمیمی به هم میریزد!
از دیگر ستارگان سینما که برای صهیونیستها کار میکند، میتوان به ستاره صاحب نام آمریکایی، بروک شیلدز اشاره نمود که در فیلم «صحراها» به کارگردانی مناخیم گولان بازی کرد. این فیلم که از تولیدات شرکت صهیونیستی «کانن» است، مضمونی سراسر توهینآمیز نسبت به اعراب و مسلمانان دارد و سعی میکند تا چهرهای زشت و کریه از اسلام در برابر دیدگان بیننده به نمایش بگذارد.
فیلم بعدی «سفیر» است که محصول مشترک رژیم صهیونیستی و آمریکا است. در این فیلمرابرت میچم نقش سفیر آمریکا در اسرائیل را بازی میکند. وی مأموریت دارد تا بحران میان تروریستهای عرب و جوانان صلحطلب اسرائیلی را حل و فصل کند و به هر شکل ممکن به آن خاتمه دهد. لذا دست دوستی به سوی بربرها (اعراب فلسطین) دراز میکند تا شاید این بحران هر چه زودتر حل شود. اما سرانجام به دست فلسطینیها کشته میشود و پرونده زندگی این به اصطلاح «مرد صلح» بسته میشود!
در این فیلم، ایلین پیرستاین نقش همسر سفیر، راک هادسون نقش مسئول دفتر امنیت سفارت آمریکا و رونالد بلیزاتی، بازیگر انگلیسی، نقش وزیر جنگ رژیم صهیونیستی را بازی میکند.
اما مسخرهترین نقش، مربوط به بازیگر مشهور ایتالیایی فابیو تستی است که به عنوان یکی از رهبران سازمان آزادیبخش فلسطین ظاهر میشود. او مردی هرهری مسلک است که دائم در میان گرایشهای صلحطلبانه، آرمانهای سازمان و عشق به زنی که دستیابی به او غیر ممکن مینماید، دست و پا میزند و گیج و منگ به این سو و آن سو میرود!
از دیگر بازیگران مزدور صهیونیسم، میتوان به اینگرید برگمن اشاره نمود که در فیلمی با عنوان «زنی که گلدا نامیده میشد» بازی کرد. این فیلم به زندگی نخستوزیر زن رژیم صهیونیستی، گلدا مایر (11) میپردازد.
پینوشتها:
1. متولد 1933 در انگلستان از پدر و مادری آمریکایی. در هفت سالگی با شروع جنگ جهانی دوم به آمریکا میرود. در سال 1943 برای اولین بار در فیلمی با نام «هر دقیقه یک بچه به دنیا میآید» ساخته «هارود یانگ» بازی میکند. او با افراد مختلف ازدواج کرد که از آن جمله میتوان به «مایکل وایلدینگ» در سال 1966 دریافت کرد. دیگر فیلمهای او عبارتند از: «جین ایر» (1943)، «مکانی در آفتاب» (1951)، «آیوانهو» (1952)، «گربه روی شیروانی داغ» (1958)، «تابستان گذشته» (1959)، «کلئوپاترا» (1963)، «رام کردن زن سرکش» (1967)، «اندکی موسیقی شبانه» (1977).
2. کیهان، 1375/3/19، ص12.
3. موشهدایان: وی در سال 1915 در شهرک «دیگانیا کفوتز» به دنیا آمد. پدرش «شموئیل دایان» از جمله افرادی بود که در اوایل قرن بیستم به فلسطین مهاجرت کرد و به فعالیت در حزب «ماپای» پرداخت. موشه دایان در سال 1939 به اتهام حمل غیرقانونی اسلحه توسط مقامات انگلستان به ده سال زندان محکوم شد ولی در سال 1941 برای همکاری با نیروهای انگلیسی بر ضد نیروهای «ویشی فرانسه» مستقر در «لبنان» آزاد شد که در همان جنگ در منطقه «دامور» چشم چپش را از دست داد. در سال 1948 ستاره اقبالش درخشید و با اشغال مناطق «لد» و «رمله» مشهور شد. سپس در سال 1950 فرماندهی منطقه جنوب، در سال 1952 فرماندهی منطقه شمال و در سالهای 1953 و 1958 ریاست بخش عملیاتها و ستاد مشترک ارتش را بر عهده گرفت که حمله به «صحرای سینا» جزء مهمترین اقداماتش در این دوره به شمار میرود. «دایان» پس از مدتی از ارتش کناره گرفت و با ورود به حزب «ماپای» فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. مدتی بعد نیز نماینده کنست چهارم شد. و در سالهای 1959 تا 1964 به عنوان وزیر کشاورزی انتخاب گردید. در سال 1964 به دلیل اختلاف با «لوی اشکول» نخستوزیر وقت از مقام خود استعفا داد اما پس از آغاز جنگ ژوئن به عرصه سیاست بازگشت و تا سال 1974 عهدهدار مقام وزارت دفاع بود. لازم به ذکر است جنگ سال 1973 تا حد زیادی اقدامات دایان را زیر سوال برد و همین امر به کنارهگیری وی از وزارت دفاع منجر شد. پس از پیروزی «حزب لیکود» در سال 1977، او وزیر خارجه دولت «مناخیم بگین» شد و پیمان «کمپ دیوید» را با «مصر» به ثمر رساند. اما در سال 1979 استعفا داد و در سال 1981 دست به تشکیل حزبی سیاسی زد. حزبی که در کنست تنها دو کرسی به دست آورد. وی پس از مدتی مرد. (ده فرمان جنبش صهیونیسم، صفحه 63-64).
4. «تئودور (تدی) کولیک»: شهردار «قدس» که در سال 1911 در «وین» زاده شد. در سال 1936 به فلسطین رفت و در تأسیس «کیپوتص عین جیف» در ساحل دریاچه «طبریا» شرکت کرد. در دهه 40 یکی از فعالان امور خارجه و اطلاعات به شمار میرفت. در خلال جنگ جهانی دوم، نماینده «آژانس یهود» در «استانبول» بود و مسئوولیت انتقال یهودیان اروپا به فلسطین به وی محول گردید. او همزمان، با شعب سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس در «قاهره» همکاری میکرد. در سال 1947 ریاست هیئت اعزامی «هاگانا» به ایالات متحده آمریکا برای خرید اسلحه را بر عهده داشت. پس از تشکیل دولت صهیونیستی، به عنوان وزیر مختار در «واشنگتن» و مدتی بعد به پست مدیر کل دفتر نخست وزیر (1952-1964) منصوب شد. وی همچنین از نزدیکترین مشاوران «بن گوریون» بود. «کولیک» نقش بهسزایی در توسعه صنعت گردشگری و امور فرهنگی رژیمی صهیونیستی ایفا کرد و از سازماندهندگان جشنواره اسرائیل بود. اما پس از مدتی از مناصب رسمی خود استعفا داد. وی در سال 1965 همراه با دوستانش و به رهبری «بن گوریون» دست به تأسیس حزب «رافی» زد در سال 1966 شهردار «قدس» شد که 25 سال در این سمت باقی ماند. پس از جنگ 1967 مسئوولیت برقراری رابطه میان اعراب و صهیونیستها در این شهر را بر عهده گرفت ودر سال 1988 به پاس فعالیتهایش در «قدس» جایزه اسرائیل را از آن خود ساخت. کولیک در انتخابات شهرداریها در سال 1992 در برابر رقیب راستگرایش «ایهود اولمرت» شکست خورد و شهرداری «قدس» را ترک کرد.
5. «کرک داگلاس»: متولد 1916 آمریکا، نیویورک. داگلاس با نام اصلی «ایسور دانیلوویچ دمسکی» در دانشگاه «سن لورنس» و «آکادمی هنرهای نمایشی» به تحصیل پرداخت. آغاز کار او در تئاتر «نیویورک» بود. اولین فیلمش را در سال 1946 بازی کرد. مهمترین فیلمهای او عبارتند از: «راههای افتخار» (1957)، «آخرین قطار گان هیل» (1958)، «اسپارتاکوس» (1960)، «پاریس میسوزد» (1966).
6. «ییگال آلون»: سیاستمدار و نظامی (سرلشکر) صهیونیست، متولد 1918 در «کفرتابور» (یک شهرک مهاجرنشین در «الجلیل سفلی»). وی در خانوادهای کشاورز متولد شد. در مدرسه کشاورزی «کادوری» تحصیل کرد و از مؤسسان کیپوتص «گینوسار» در ساحل دریاچه «طبریه» بود. در تأسیس سازمان «پالماخ» در سال 1941 مشارکت داشت و در سال 1945 رهبر این سازمان شد. آلون از شاخصترین رهبران نظامی رژیم صهیونیستی در جنگ 1948، در مقام فرمانده تیپ «یفتاح» به شمار میرود. وی در سن 30 سالگی فرمانده جبهه جنوب شد ولی در پایان سال 1949 از ارتش کنارهگیری کرد. علت این امر تصمیمی بود که «دیوید بن گوریون» نخستوزیر وقت این رژیم، نسبت به کنارگذاشتن رهبران حزب «ماپای» از مناصب عالی ارتش اتخاذ کرد. سپس در دانشگاه «کمبریج» ادامه تحصیل داد و فعالیتهای سیاسی خود را در حزب «احدوتها عفوداه» آغاز کرد. در سال 1955 به عنوان نماینده «کنست» انتخاب گردید و در سال 1960 در دولت «بن گوریون» وزیر کار شد. پس از ادغام حزب «ماپای» (کارگر) با حزب «احدوتها عفوداه» در سال 1965، وی مشاور ارشد نظامی «لوی اشکول» نخست وزیر رژیم صهیونیستی شد. ولی در سال 1967 در اعتراض به انتصاب «موشه دایان» به وزارت دفاع از مسئولیت خود استعفا داد. آلون در سال 1968 معاون نخستوزیر و وزیر مهاجرت و جذب نیرو شد و در سال 1969 به وزارت فرهنگ و آموزش منصوب گردید. پس از جنگ اکتبر 1973 که صهیونیستها به آن جنگ «روز غفران» میگویند، در دولت «اسحاق رابین» وزیر امور خارجه شد. وی در سال 1980 زمانی که در اوج رقابت با «شیمون پرز» برای به دستگیری رهبری حزب کارگر بود، مرد. آلون از جمله یهودیان متولد فلسطین به شمار میرود که معتقد بودند، یهودیانی که از خارج فلسطین آمدهاند، فرصتهای سیاسی را از آنها گرفتهاند. شاید شاخصترین اثر سیاسی به جا مانده از وی «طرح آلون» است که در سال 1967 را – مطرح شد. طرح یاد شده چگونگی برخورد با موضوع اراضی اشغالی در جنگ ژوئن 1967 که خط مشی اصلی و دیدگاه حزب «کارگر» را در حل مناقشه اعراب و اسرائیل تشکیل داده و به عنوان «تورات حزب» در این امر محسوب میشود – مورد بررسی قرار میدهد (رهبران اسرائیل – 51 تا 53).
7. مناخیم بگین: وی در سال 1913 در «برسک» لهستان به دنیا آمد و از دانشکده حقوق دانشگاه «ورشو» فارغ التحصیل شد. در سال 1929 به جنبش محافظه کار (بیتار) پیوست و در سال 1948 رهبر آن شد. در سال 1940 توسط سازمان جاسوسی شوروی سابق (کا.گ.ب) دستگیر، اما در سال 1941 آزاد شد. در سال 1942 به عنوان یک سرباز به فلسطین رفت و به سازمان نظامی «ایرگون» پیوست. در سال 1948 جنبش «حیروت» را تأسیس کرد و در سال 1949 به عضویت کنست در آمد که این عضویت تا سال 1976 ادامه یافت. بگین در سال 1977 به سمت نخست وزیری رژیم صهیونیستی رسید و تا سال 1983 در این منصب باقی ماند. مهمترین موفقیت او، امضای «پیمان کمپ دیوید» با مصر در سال 1979 بود. اما در زمینه اقتصاد وی اسرائیل را به ورطه فلاکت کشاند و در دوره حکومتش تورم به مرز 400% رسید. حمله به جنوب لبنان در سال 1982 تورم را تشدید کرد. بگین در سال 1983 مرد. (ده فرمان جنبش صهیونیسم، صفحه 43-44).
8. هفته نامه «اسکرین اینترنشنال»، 1983/5/7.
9. کیهان، 1375/3/19 ، ص 12.
10. چارلتون هستون: متولد «ایلی نویز» آمریکا در سال 1924. او در رشته هنر نمایش در دانشگاه تحصیل کرد. از سال 1942 به بازیگری در سینما روی آورد. او همچنین در تئاتر «برادوی» همکاری داشت. هستون در سال 1959 جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را برای فیلم «بنهور» به دست آورد. عمده فیلمهای او عبارتند از: «جولیوس سزار (1949)، «وحشی» (1952)، «همسر رئیس جمهور» (1953)، «ده فرمان» (1956)، «بن هور» (1959)، «ال سید» (1961)، «سیاره میمونها» (1968)، «جولیوس سزار» (1970) «آنتونی و کلئوپاترا» (1971)، «سه تفنگدار» (1973)، «زلزله» (1974)، «بیداری» (1980).
11. گلدا مایر: وی در سال 1898 در «کیف» به دنیا آمد. نام واقعی او «گلدا مییرسون» است. در سال 1906 همراه خانوادهاش به ایالات متحده آمریکا رفت و در سال 1921 به فلسطین مهاجرت کرد. وی یکی از فعالان «هیستادروت» و حزب کارگری «ماپای» در سال 1924 و عضو هئیت اجرایی و سپس دبیر کل «هیستادروت» بود تا این که در سال 1936 ریاست اداره سیاسی آن را بر عهده رفت. پس از بازداشت «موشه شاریت» از سوی مقامات قیمومیت در سال 1946، وی رئیس بخش سیاسی آژانس یهود شد. مدتی بعد در سالهای 1947 و 1948 برای قانع کردن «ملک عبدالله» شاه وقت اردن، نسبت به عدم حمله به اسرائیلیها، با وی دیدار و گفتگو کرد. در سال 1948، سفیر رژیم صهیونیستی در اتحاد جماهیر شوروی و در سال 1949 وزیر کار این رژیم بودکه در این زمان مؤسسه بیمه همگانی را تأسیس کرد. وی همچنین تا سال 1974 عضو کنست بود. مایر پس از مدتی در سال 1956 به پست وزارت خارجه رسید و روابط با کشورهای جهان سوم را تقویت کرد. در سال 1966، دبیر کل «حزب کار» و در سال 1969 پس از مرگ «لوی اشکول»، نخست وزیر رژیم صهیونیستی شد و پیمان قطع رابطه با مصر و سوریه را امضا کرد. مایر در سال 1975 به دلیل تلاش در جهت ساخت جامعه اسرائیل مورد تشویق قرار گرفت تا این که در دسامبر سال 1978 مرد. (ده فرمان جنبش صهیونیسم، صفحه 47-48).
منبع: سعید طبیعتشناس ، صهیونیسم و سینما ، تهران: انتشارات قبله اول (جمعیت دفاع از ملت فلسطین).