بررسی حماسه قهرمان سازی های کره ای
دهه 80 دوره اوج و رونق سریالهای کرهای در شبکههای مختلف سیما بود. در اواسط این دهه سریالهایی مثل «جواهری در قصر»، «جومونگ»، «دونگیی» و... خیلی زود توانستند توجه مخاطبان تلویزیون را به خود جلب کنند و طرفداران پروپاقرص زیادی هم پیدا کردند.
تصویر حماسه قهرمان های چشم بادامی
طرفدارانی که بعضا حتی یک شب از تماشای این مجموعههای تلویزیونی غافل نمیشدند. به این ترتیب سریالهای کرهای خیلی زود به مهمترین رقبای برنامهها و سریالهایی تبدیل شدند که در داخل کشور تولید میشد.
بعد از آن بازار تهیه و تولید سریالهای کرهای داغ شد و تعداد بیشتری از این مجموعهها برای پخش در تلویزیون آماده میشدند اما تقریبا هیچ یک نتوانستند محبوبیت اولین سریالهای پخش شده را به دست آورند.
چند سالی بود که حضور این مجموعهها در تلویزیون کمرنگتر شده بود اما ظاهرا مجددا موجی جدید از پخش آنها در راه است.
سریالهایی مثل «آقای دکتر»، «دختر امپراتور»، «مرد مبارز» از جمله مجموعههای کرهای جدید هستند که از شبکههای مختلف تلویزیون پخش میشوند. نکته مهم در خصوص این سریالها، تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی و روانشناسانهای است که شاید در وهله اول به نظر برسد که برای مخاطب ایرانی چندان قابل درک نباشد.
اما تجربه ثابت میکند که اینطور نیست! در این راستا ما نیز جویای دیدگاه برخی صاحبنظران شدیم تا علل تمایل مخاطبان تلویزیون به این سریالها و مؤلفههای تأثیرگذار در موفقیتشان را ـ طی دهه گذشته ـ بررسی کنیم.
شخصیتهای ضدکلیشه و صحنههای پرشکوه
شهرام خرازیها، منتقد سینما و تلویزیون درباره علل استقبال مخاطبان ایرانی از سریالهای کرهای میگوید: «در اصل هنوز مشخص نیست که مخاطب از این سریالها استقبال کرده است یا خیر! چون اصلا نظرسنجی و آمارگیری در این زمینه صورت نگرفته است.
به نظر میرسد که خرید و پخش این سریالها نوعی تصمیمگیری داخلی رسانه ملی و درون سازمانی است و شاید اصلا مساله نیاز و استقبال مخاطبان هم در میان نباشد.
چرا که بین انبوهی از سریالهای ایرانی، حضور این دسته از سریالهای کمدی در شبکههای مختلف سیما خیلی کمرنگ است.
به همین دلیل هم به نظر میرسد که بیشتر نوعی جهتدهی به سلیقه مخاطب صورت گرفته است تا اینکه نیازسنجی شده باشد.
علت تمایل به سمت پخش این سریالها هم از جهات مختلفی قابل بررسی است مثلا اینکه پوشش و آرایش سریالهای کرهای به فرهنگ ما شباهت بیشتری دارد تا سریالها و فیلمهای اروپایی.
ضمن اینکه نوع موضوعات مطروحه در آنها هم مطابقت زیادی با مسائل فرهنگی، ملاحظات اخلاقی و اعتقادات عقیدتی و مذهبیمان دارد.
همچنین صحنههای ممنوعه در آنها خیلی کمتر از سریالهای اروپایی است بنابراین میتوانند با حداقل ممیزی روانه پخش شوند.
به طور کلی سریالهای کرهای ـ چه نمونههای قدیمی ـ ترشان و چه آنهایی که امروزیتر و معاصر هستند ـ بهدلیل ویژگیهای مشترک فرهنگی و حتی خردهفرهنگی مورد توجه قرار گرفتهاند.»
خرازیها در خصوص مؤلفههای جذاب سریالهای کرهای نیز می گوید: «از طرف دیگر با نگاهی به این سریالها متوجه وجوه مشترکی میان قصهها و مضامین این آثار با کتب تاریخی کشور خودمان میشویم.
دکوراسیون (مبلمان، رنگبندی خانههایشان و...)، لباس، چهرهآرایی خاصی که منحصر به خطه شرق دور است برای مخاطب ایرانی جذابیتهایی دارد. معمولا چنین ویژگیهای بصری خاصی در سریالهای اروپایی دیده نمیشود.
به علاوه وجه قهرمانپردازانه این سریالها و صحنههای اکشنشان اغلب مورد استقبال پسران نوجوان قرار میگیرد.
در اصل تمرکز این سریالها روی صحنههای اکشن و ورزشهای رزمی توانسته است برخی خلأهایی را که در این زمینه وجود دارد پوشش بدهد.
چرا که اصولا سریالهایی که دارای چنین خصوصیاتی باشند در تلویزیون ما کمتر است. البته نمونه بهتر این صحنههای اکشن در سریالها و فیلمهای غربی وجود دارد اما به دلیل بار خشونت زیاد این صحنهها و سایر ملاحظات نمیتوانیم آنها را نمایش بدهیم.»
او ادامه می دهد: «باید بدون عدول از مسائل شرعی، عرفی و مذهبی، افق دید نویسندگان تلویزیون را کمی بازتر کرد. به این ترتیب دستاندرکاران راه را برای خلق جذابیت پیدا خواهند کرد.
به نظر میرسد که عرصه سریالسازی ما دچار تکرار شده است. اما وقتی سریالی مسیر ضدکلیشهای برای خودش انتخاب میکند ـ که واکنشها نسبت به آن قابل حدس نیست ـ مورد استقبال قرار میگیرد.
مثل سریالهای مهدی فخیمزاده و بهطور مشخص «خواب و بیدار» که شخصیتی مثل ناتاشا را خلق کرد و به این ترتیب ما برای اولین بار با یک بدمن مؤنث مواجه شدیم.
چنین جرقههایی در رسانه ملی باید بیشتر شود. خلق و پرورش دادن شخصیتهای ضدکلیشه و صحنههای پرشکوه که مورد استقبال مردم قرار بگیرد، پرخرج و هزینهبر است و این مساله اصلا اشکالی هم ندارد.
گاهی برای جذابتر شدن یک اثر باید پول خرج کرد و امکانات بیشتری را در اختیار تهیهکنندگان قرار داد.»
داستانهای پرفراز و نشیب
آهو خردمند؛ بازیگر سینما و تلویزیون هم درخصوص عواملی که در تولید و ساخت یک سریال باید در نظر گرفته شوند، می گوید: «فرآیند سریالسازی در سراسر دنیا، اصول مشترکی دارد که باید رعایت شود.
در وهله اول قصه و فیلمنامه اثر است که باید کشش لازم را داشته باشد تا بیننده به دنبال کردن آن ترغیب شود. باید فراز و فرود قصه در عین نوآوری و جذابیت کار شود، تا بیننده را جذب کند.
چون پیش گرفتن یک سیر معمولی و روایت خطی در قصهپردازی نمیتواند آنطور که باید و شاید نظر مخاطب را به خود جلب کند. باید در هر قسمت یک اتفاق جدید و هیجانانگیز بیفتد.
همچنین تماشاگر نباید بتواند ادامه داستان را حدس بزند و اتفاقا بهتر است که قصه کاملا مخالف آنچه که فکر میکنند و در ذهن دارند پیش برود تا در هر قسمت نوعی شوک به بیننده وارد شوند.
در درجه بعد بازیگران سریال هستند که میتوانند در جذب مخاطبان خیلی تأثیرگذار باشد. چون به هر حال مردم از بازیگران مطرح شناخت بیشتری دارند و در نتیجه استقبال بیشتری هم به تماشای چنین سریالهایی نشان میدهند.
اما سریالهایی که تعداد زیادی چهره ناآشنا و تازه به مخاطب معرفی میکنند حتی اگر قصه خوبی هم داشته باشند شاید با اقبال خوبی مواجه نشوند.» او ادامه میدهد: «در بعضی از کشورهای خارجی برای سریالسازی معمولا یک شورای نویسندگان وجود دارد که هر کدام مسئول نوشتن متن و دیالوگهای هر یک از شخصیتهاست.
شاید اگر بتوانیم تعداد نویسندگان سریالها را بیشتر و به تبع آن از چند فکر مختلف در حین کار استفاده کنیم، خیلی در پرداخت شخصیتها مؤثر باشد.
در مجموع به نظر میرسد که سریالهایی که دهه هفتاد و هشتاد کار شده بود، بخوبی توانستند توجه و نظر مردم را به خود جلب کنند. باید دید که آن سریالها چه مؤلفههایی داشتند و چه مسیری را پیش گرفته بودند که به چنین موفقیتهایی رسیدند.
شاید هم عامل دیگری که در میزان دیدهشدن و مورد توجه قرار گرفتن سریالهای این روزها تأثیرگذار بوده، شبکههای متعدد ماهوارهای باشد.
به نظر میرسد که باید به جذابیتهای بصری سریالها هم بیشتر توجه شود؛ چون تجربه ثابت کرده است که مخاطب ما به دیدن چنین صحنههای جذاب و خوش آب و رنگی علاقهمند است و از آن استقبال میکند.»
بهرهبرداری رسانهای از قهرمانهای سریالها
محمدرضا شفیعی؛ تهیهکننده تلویزیون دلیل موفقیت این سریالها را در شیوه قصهپردازیشان می داند و میگوید «سریالهایی مثل «افسانه جومونگ» و «جنگجویان کوهستان» در دورهای پخش میشد که تعداد سریالهای ایرانی روی آنتن زیاد نبود.
مثلا خودِ من یکی از مخاطبان «جنگجویان کوهستان» بودم، اما نمیدانم اگر الان دوباره سریالی مثل آن ساخته شود باز هم بینندهاش خواهم بود یا خیر. اینکه چنین سریالهایی در دهه 70 و 80 دیده میشد قابلیت تحلیل و بررسی دارد.
اما اصولا نوعی قصهپردازی لطیف و کمالتهاب داستانی در همه سریالهای کرهای است که به هر حال مخاطب خاص خودش را دارد؛ چون این تم کندِ قصه برای بعضی از بینندگان خوشایند است.
این ساختاری است که در کشور ما هم دیده شد و سریالهایی ساخته شده است که از التهاب و فراز و نشیبهای داستانی زیادی برخوردار نبود و به همین دلیل هم توانست مخاطبان زیادی را به خود جذب کند.
عموما سریالهای کرهای کاملا شخصیتمحور هستند و قهرمانسازی در آنها بسیار اتفاق میافتد. مخاطب هم با قهرمانی که در روند داستان شکل گرفته است ارتباط برقرار میکند.
از آن جایی که مخاطب ایرانی هم وجوه انسانی را در قصهپردازی میپسندد، این سریالها را هم دوست دارد. اما اینکه هنوز هم با همان اشتیاق گذشته به تماشای آنها مینشیند را باید بررسی کرد.»
او ادامه می دهد: «لزوما آنچه که شبیه سبک زندگی خودمان است نباید برایمان جذابیت داشته باشد و گاهی تفاوتها و وجوه غیرمشترک هم میتواند جذاب و دیدنی باشد.
مثلا ممکن است برای همه ما پیش آمده باشد که روزی از زندگیمان را به یاد داشته باشیم که در آن اتفاق متفاوتی افتاده بود و نه آن روزهایی را که مثل همیشه گذراندیم.
طبعا روزهایی که یک روال عادی و روزمره را در آن طی کردید برایتان جذابیت و تازگی خاصی به همراه نخواهد داشت تا در خاطرتان ثبت شود. درباره سریالسازی هم وضع به همین منوال است.
یعنی گاهی این تفاوتهای محتوایی و ساختاری خود میتواند دلیل دیده شدن یک اثر باشد. سریالهای کرهای به لحاظ فضاسازی و لوکیشنهایشان هم تفاوتهای زیادی با سریالهای ما دارند اما به هر حال میتواند برای بیننده جذاب باشد.»
این تهیهکننده تلویزیون درباره اهمیت شخصیتپردازی در مجموعههای تلویزیونی نیز می گوید: «خیلی وقتها این صحبت مطرح میشود که قصهپردازیهایمان از عناصر تازه و جذاب خالی است.
اما نکته مهم دیگر این است که وقتی در یک سریال کرهای شخصیتپردازی درست و قهرمانسازی صورت میگیرد؛ در کنارش بسترهای رسانهای آن را هم مد نظر قرار میدهند.
مثلا بلافاصله بعد از پخش «جواهری در قصر» انیمیشن آن هم ساخته شد یا بازیهای رایانهایاش هم خیلی زود رواج پیدا کرد. یعنی از آن قهرمانی که ساختهاند بهرهبرداری رسانهای میکنند.
با اینکه شاید اصلا شخصیتی افسانهای خلق کرده باشند اما از همان افسانه بیشترین بهره را میبرند. ما هم از اول انقلاب قهرمانهای زیادی داشتیم که میتوانیم از آنها استفاده کنیم و به روایت قصههایشان بپردازیم. به نظر من باید به این مساله توجه بیشتری شود.
به هر حال فکر میکنم سازندگان این سریالها شخصیتهایی افسانهای خلق میکنند که در فرهنگ دیرینه و شرح حال قدماشان وجود دارد.
در حالی که ما هم در تاریخ کهن و هم معاصرمان، اسطورهها و قهرمانهایی داریم که خیلی از مؤلفههای جذاب برای سریالسازی را دارند و تنها لازم است که اهمیت بیشتری هم به این مسائل داده شود.»
شفیعی در ادامه میگوید: «در بعضی از سریالها ممکن است ده شخصیت مختلف داشته باشیم و هر کدام هم به نوعی بتوانند قصه را پیش ببرند اما هیچ یک از آنها قهرمان نباشند.
مثلا در سریال «گمشده» واقعا قهرمان اصلی قصه کیست؟ هیچ کس نمیتواند پاسخ این سوال را بدهد. این سریال چندین شخصیت متعدد را معرفی میکند و به زندگی هر کدامشان هم جداگانه میپردازد.
اتفاقا این نوع سریالسازی هم خیلی رایج شده است. اما تأثیری که قهرمانسازی در داستان دارد در این شیوه سریالسازی نیست.
در مجموع قصهپردازی خوب و درست، قهرمانسازی و... هر کدام به نوعی در جذابیت بیشتر سریال، تأثیرگذار هستند. اما هر یک این ویژگیها، به فراخور آن سریال اهمیت بیشتر یا کمتری پیدا میکنند.
ممکن است گاهی وقتها قصهپردازی خیلی ویژه باشد و در بعضی موارد قهرمانسازی خاص و تازهای صورت بگیرد. به همین ترتیب انتخاب بازیگر، لوکیشن سریال و... میتواند پررنگتر شود. این مسئله را هم کشش و قابلیتهایی طرح اولیه و قصه مشخص میکند.»
داستانهای کهن ادبی در قالبی مدرن و امروزی
حسین فرح بخش تهیهکننده سینما هم با اشاره به وجوه مشترک فرهنگی و اجتماعی سریالهای کرهای با فرهنگ ایرانی، درباره دلیل موفقیت این سریالها میگوید: «سریالهای کرهای که در دهههای گذشته مورد استقبال قرار گرفته بود و در حال حاضر هم مجددا از شبکههای مختلف پخش میشوند بیشتر به دلیل بار ملودرام قصههایشان جذابیت داشتند.
چون مردم ایران اساسا مردمی عاطفی هستند. شاید اگر آمارگیری دقیقی صورت بگیرد متوجه شویم که مردم هیچ کشوری به اندازه ایرانیها احساساتی نبوده و نیستند.
به ویژه اینکه دین اسلام هم به مسائل اخلاقیشان اضافه شد و این خصلت (عاطفی بودن) آنها را پررنگتر کرد. به همین دلیل هم مضامینی که مورد پسند مخاطب ایرانی باشد در سریالهای اروپایی کمتر دیده میشود.
البته در کره و خاور دور هم فرهنگ چندان اصیل و قابل استنادی وجود ندارد و همانطور که از اسم سریالهایشان هم مشخص است بیشتر به افسانهها و اساطیرشان روی میآورند.
اما ما تاریخ پرمایهای داریم که میتوان به آن اتکا کرد تا روند سریالسازیها پررنقتر شود.» وی می افزاید: «به نظر من باید در بخش قصهپردازی متمرکز شویم تا مردم را از تماشای سریالهای ماهوارهای هم دور نگهداریم.
من معتقدم که تماشای چنین سریالهایی خیلی آسیبزننده است اما به دلیل همان بار ملودرامشان، توجه مردم را به خود جلب میکند. اگر بتوانیم قصههایی با کشمکشهای دراماتیک خلق کنیم، میتوانیم سریالهایی پرمخاطب بسازیم.
اصلا هم دلیلی ندارد که الزاما بخواهیم به ساخت سریالهای الف با بودجههای چند میلیاردی رو بیاوریم. البته گاهی سریالهایی مثل «امام علی(ع)»، «یوسف پیامبر» و... ساخته میشود که تولیدشان لازم است.
اما به جز این موارد، نیازی نیست که به سراغ چنین پروژههای عظیمی برویم. ما میتوانیم در عین سادگی افسانههای کهن را در قالبی امروز و مدرن نشان بدهیم که اتفاقا از آنها استقبال خوبی هم خواهد شد.
این مضامین در اصل تکرار تاریخ است و در عین حال نکات آموزندهای هم در خودش دارد. ما در وهله اول باید تلویزیون را به منزله یک سرگرمی در نظر داشته باشیم و بعد در کنار سرگرمی میتوانیم به فرهنگسازی هم اقدام کنیم.
اما اگر از همان ابتدا قصدمان بر آموزش باشد، نمیتوانیم به نتیجه مطلوبی برسیم. واقعیت این است که وقتی سرگرمی تأمین شود، آن وقت سایر دانشها هم به بشر آموخته و اهداف دیگر هم محقق میشود.
به هر حال از آنجا که سریالهای کرهای از نظر فرهنگی شباهت زیادی به بسترهای فرهنگی ما دارند مورد توجه قرار گرفتهاند.»
فرحبخش درباره قابلیت پرداخت به ادبیات کلاسیک ایران نیز می گوید: «داستانهای کهن ما دارای قصههایی خاص و مفاهیم جالب و آموزندهای هستند که اگر به زبان امروزی نمایش داده شوند قطعا با استقبال خوبی مواجه میشوند.
مثلا میتوانیم به داستان یوسف و زلیخا که در قرآن هم آمده است، به شکلی امروزی و بهروز بپردازیم. در این داستان، درس عبرتی وجود دارد که میتواند خیلی آموزنده و پرکاربرد باشد.
مثلا داستانهای جلال آلاحمد، داستان راستان (شهید مطهری) و... قابلیت پرداخت بسیار زیادی دارد.
من معتقدم که باید به داستانهای کهن فارسی توجه بیشتری داشته باشیم. اگر نکتهای در بعضی از این قصههای قدیمی میبینیم که ممکن است بدآموزی داشته باشد باید آن را حذف کنیم و به ادامه ماجرا بپردازیم.
اما این مسائل نباید باعث شود که از کل این قصههای ادبی چشمپوشی کنیم. اگر این موارد در روند سریالسازی رعایت شود، خیلی از حرفهایی که در سینما نمیتوان زد ـ چون هم مقرون به صرفه نیست و هم ممکن است کشش لازم را نداشته باشد ـ میتواند در تلویزیون و البته در قالب سرگرمی گفته شود.»
این تهیهکننده در پایان خاطر نشان می کند: «فرهنگ عاطفی مخاطبان ایرانی به مردم خاور دور نزدیک است و حتی از نظر پوشش و حجاب هم با اروپاییها متفاوت هستند.
البته نوع حجابشان با ایرانیها تفاوتهایی دارد اما به هر حال در مقایسه با اروپاییها محجوبترند. به علاوه شباهتهایی هم در زمینه حساسیتهای ملی و اخلاقیمان با آنها وجود دارد که در اروپاییها مشاهده نمیشود.
ولی مثلا سریالهای ترکی ـ با وجود اینکه ترکیه کشور همسایه ماست و تعداد مسلمانانش هم زیاد است ـ به فرهنگ غرب نزدیکتر شده و به همین دلیل هم مخاطب ایرانی بعضی از مناسبات و مضامین مطرح شده در آن را نمیتواند درک کند و بپذیرد.
در ایران فرهنگ اهل بیت حاکم شده است که میتوان گفت در کنار فرهنگ ایرانی دو روی یک سکه را تشکیل میدهند. بنابراین حتما باید این دو فرهنگ در هم ادغام شده باشند تا بتوانیم دست به اقدامی فرهنگی ـ هنری بزنیم.»