اسطوره سازان تمدن ایرانی

مرکز رسانه ای اسطوره سازان تمدن ایرانی براساس دغدغه ی قهرمان، الگو و اسطوره سازی و پاسخ به کمبود منابع تصویری از قهرمانان، الگوها و اسطوره های دینی و بومی مورد نیاز نسل جوان و جامعه امروزی، با رویکرد تولید آثار تلویزیونی و سینمایی در ساختارهای داستانی، مستند، آموزشی، انیمیشن و سریال های تلویزیونی فعال شده است
همچنین در حوزه توزیع و پخش آثار سینمایی و سینما مارکتینگ فعال است

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

در آمریکا، سینما اصلی ترین عاملی است که جهت چنین توجیهاتی فعالیت میکند و البته در کنار آن سینمای ضد جنگ هم همیشه فعال بوده است
آمریکا می‌خواهد آخرالزمان را نجات دهد

شمایل منجی آخرالزمان که بر اسبی سفید سوار است و صورتش را با نقابی پارچهای پوشیده، در اکثر فرهنگهای کهن دنیا ترسیم شده است. از شرق دور تا اروپای غربی و حتی در مناطقی از قاره های تازه کشف شده، این تصویر را در معابد مختلف رسم کرده اند و هر فرهنگی به فراخور عقاید خودش، کاراکتر موعود نجات بخش بشر را یک جور وصف کرده است، اما بعضی چیزها در تمام توصیفات و تأویلها یکی هستند. منجی هنگامی میاید که زمینه ی به قدرت رسیدنش توسط اجتماع انسانها فراهم شده ب سفیدی که او بر رکـ باشد و به همین دلیل در علم اسطوره شناسی، م آن سوار است را به عنوان نمادی از جامعه بشریت شناخته اند. در عصر جدید هم مکتبهای مختلف فکری و فلسفی هر کدام سعی داشتند ترسیم مشخصی از پایان دنیا بدهند تا پیروانشان در حال انگیزه باقی نمانند؛ اینطور شد که در زمانه نو، هر سوداگری از راه میرسید، به نوعی خود را موعود بشریت جا میزد. هیتلر پایان دنیا را در سلطه نژاد ژرمن دید و استالین میگفت آرمانشهر انسانها، عصر دیکتاتوری پرولتاریاست...

»خشم« با سکانسی آغاز میشود که یک سرباز آلمانی سوار بر اسبی سفید، در غروبی خلوت، به یک تانک خاموش نزدیک میشود و در حال عبور از کنار آن است. دان، فرمانده تانک، ناگهان از برجک ماشین جنگی اش به قفای سرباز آلمانی میپرد و با چاقو دخل او را در میآورد. او بعد از این کار زین و یراق اسب را باز کرده و در پهنه دشت رهایش میکند. بعد هم خودش میرود و ایستاده بر روی سکوی تانکش، به افق خیره میشود؛ خلاصه ای نمادین از این سکانس را میشود چنین جمله بندی کرد که (سقوط سرباز آلمانی از گرده ی بشریت، توسط نظامی آمریکایی اتفاق افتاد...) و مشروحتر آن میشود این که دان (با بازی برد پیت) قصد َـ َرکب جامعه بشری سوار شود و آن را به پایان دنیایی که خودش ندارد بر م طراحی کرده است ببرد. آمریکا فقط سوار تانک خودش میشود و در جایگاه ژاندارم جهانی، محافظ آزادی های نوع بشر است. آمریکا نمیگذارد که هیچ سوداگر و جهان ُسـرایی از راه برسد و بخواهد بشریت را جبراً به سرانجام خود خواستهاش ببرد. آمریکا خلق شده است تا جهان را از چنگال منجی آخرالزمان (یا منجی های خود خواندهی آخرالزمان) خلاص کند!

اصل پیام فیلم در همین سکانس ماقبل تیتراژ که بسیار کوتاه هم هست خلاصه شده و »خشم« در پی توجیهی هنرمندانه از رفتارهای نظامی آمریکا در جهان است. دیوید آیر در فیلمش جنگ را به غایت خشن نشان میدهد اما تمام اتفاقات طوری انتخاب و چیده شده اند که مخاطب نتیجه بگیرد از چنین خشونتهایی گریز و چارهای نیست. اتفا ًقا دیالوگهای فیلم هم تأکید واضحی روی همین نکته دارند، طوری که انگار خطاب به مخالفان جنگ و منتقدان سرسخت لشکرکشی های آمریکا نوشته شده اند. این گفتمان در حقیقت خلق الساعه نیست و ریشه در یک تاریخ سینمای سه ربع قرنی دارد؛ تاریخ سینمای جنگی آمریکا بعد از نبرد دوم جهانی.

سینمای جنگ مقدس

برای جنگیدن باید مردم یک کشور را متقاعد کرد که کار درستی در حال انجام شدن است. در آمریکا، سینما اصلیترین عاملی است که جهت چنین توجیهاتی فعالیت میکند و البته در کنار آن سینمای ضد جنگ هم همیشه فعال بوده. جوخه (الیور استون) و غلاف تمام فلزی (استنلی کوبریک) جزو نمونه های شاخص سینمایی در طیف ضد جنگ هستند و حتی آثاری مثل فارست گامپ (رابرت زمهکیس) که موضوع مستقیمشان نظامی نیست و به تمامیت مسائل آمریکا میپردازند را هم میشود یافت که در عبور شهابوار از کنار موضوع لشکرکشیهای ایالات متحده، با دیدی منتقدانه نور را بر حفره ها و قسمتهای پلید جنگ میتابانند. اما آثاری که مدافغ این موضوع هستند، موضع خودشان را در قوالب مختلفی حلول میدهند. گاهی ابرقهرمانهای هالیوودی این القا را به طور نیمه مستقیم در ذهن مخاطب نیوش میکنند و گاهی راهی دیگر یافت میشود، اما وقتی قرار است حرفها مستقیم و بیپرده بیان شوند، اکثر فیلمها درباره نبرد نرماندی ساخته خواهند شد. دیوید آیر که کارگردان فیلم خشم (در بعضی ترجمه ها -انتقام-) است، پیش از این، فیلمهایی دزد و پلیسی میساخت که موضوعاتشان به حال و هوای زادگاه او یعنی جنوب لس آنجلس مربوط بودند و بعضی از ویژگیهای تماتیک آن ِ آثار مثل نوع رفاقت افراد مذکر یک تیم وورک خشن، در این اثر هم دیده میشود. اما »فیوری« جنبه دیگری از شخصیت سازنده اش را بروز داده که به سابقه عضویت او در نیروی دریایی ارتش آمریکا برمیگردد. فیلم جنگی دیوید آیر از اکثر آثار شاخصی که در فضای هوادارانهای نسبت به جنگجویی ارتش آمریکا ساخته شده اند، تاثیر پذیرفته اما تعدادی از آن فیلمها منشأ اثرات بیشتری بوده اند که شاخصه هایشان هم در خود اثر مشهود است.

فیلمهای سینمایی که آمریکا با برنامه ریزی تولید میکند

یک سال قبل از این که دیوید آیر »خشم« را جلوی دوربین ببرد، استیون اسپیلبرگ فیلمی ساخته بود به نام »اسب جنگی«. آن فیلم مربوط به وقایع جنگ جهانگیر اول میشد و روایتی بود از ماجرای اسب زیبایی به نام جویی که به جبهه برده میشد و صاحب علاقمندش برای یافتن آن خود را به دسته سربازان اعزامی ملحق میکرد. در نهایت با پیدا شدن یک خاطر خواه دیگر برای جویی از میان نیروهای دشمن، قصه به آنجا میرسید که سربازهای انگلیسی و آلمانی در دهنکجی آشکاری به سران کشورهایشان، با همدیگر دست میدادند و دوست میشدند. فیلم اسپیلبرگ درباره جنگ اول بود و اتفاقات فیلم آیر در بازه زمانی جنگ دوم رخ میدهند. استیون اسپیلبرگ یک ً فیلم جنگی دیگر هم ساخته که اتفاقا خیلی معروف است و ماجرای آن مربوط به همین نبرد نرماندی میشود؛ نجات سرباز رایان.

خشم در اولین نگاه به شدت یادآور نجات سرباز رایان است اما مایه های سمبولیکاش را از »اسب جنگی« وام گرفته؛ حالا جویی تبدیل به فیوری میشود، یعنی اسب جنگ اول میشود تانک جنگ دوم و اگر در بازه زمانی َب چهارپا باعث صلح میشد، حالا یک ماشین جنگی این َرکـ قبل، یک م رسالت را به عهده خواهد داشت. این یعنی جنگیدن برای صلح، یعنی خونریزی پنتاگون در خدمت صلح است و از آن گریزی نیست. قصه خشم از آنجا راه میافتد که یک سرباز بسبار جوان و خام و کم تجربه به نام نورمن، بنا به امریه ً ای که کاملا تصادفی بر او محول کرده اند، به گروه سرنشینان تانک فیوری اضافه می ً شود. نورمن قبال تایپیست بوده و هیچ سابقه نظامی خاصی ندارد. او به شدت از جنگ و خونریزی متنفر است و همین باعث چالش او با دیگر اعضای گروه فیوری، به خصوص فرمانده آنها یعنی دان میشود. حتی در یک سوم ابتدایی فیلم سکانسی هست که دان، نورمن را مجبور به اعدام یک اسیر آلمانی با اسلحه کمریاش میکند. نورمن با انزجار کامل از این کار سر بر میتابد. دان به دست و گلوی نورمن میپیچد و انگشت پسرک را به زور روی ماشه میگذارد تا به جای او شلیک کند؛ و این کار را هم میکند.

ساعتی قبل، نورمن به خاطر ابا داشتن از شلیک به سمت دشمن، باعث کشته شدن فرمانده قبلی جوخه تانک ِ ها شده بود. این چالش نورمن با اعضای دیگر گروه تا آنجا ادامه پیدا میکند که پسرک در آخر ماجرا، در حالی که به دشمنان روبرو فحاشی میکند، تیربار تانک را به رویشان روشن کرده! سیر تطور این کاراکتر از موضع سختگیرانه در برابر جنگ، به سمت خشم جنگجو یانهای میرود که دلایلی منطقی و حتی انسانی پیدا کرده است. این البته جهانبینی فیلم است که قصد القای آن به مخاطب وجود دارد. فیلم قصد دارد با قانع کردن نورمن، مخاطبش را هم نسبت به این موضع قانع کند. نورمن تایپیست بوده و این شغل، نماد آشکاری از اهالی رسانه است؛ یعنی همانها که مرتب بر طبل انتقاد از جنگ میکوبند. انگار دیوید آیر عمداً یکی از این رسانه ای های غرغرو را به وسط معرکه آتش آورده تا از نزدیک با واقعیت روبرویش کند و او را در این زمینه به اقناع برساند که چارهای و گریزی از این همه خونبازی نیست. غیر از فیلمهای اسپیلبرگ، نمیشود تاثیر »پست فطرتهای لعنتی« را هم بر »خشم« نادیده گرفت؛ به خصوص اینکه در هر دوی این فیلمها برد پیت بازی کرده است. فیلم جنگی کوئنتین تارانتینو سرشار از خشم و نفرت است و این موضوع حتی باعث برانگیخته شدن اعتراض آلمانیها هم شده بود. البته کاراکترهایی که برد پیت در این دو فیلم بازی کرده، با هم تفاوتهایی دارند اما روح یکسانی بر هر دو اثر حاکم است. ُ

 


فیلمهای سینمایی که آمریکا با برنامه ریزی تولید میکند

پاتـن (ساخته فرانکلین ج شفنز) فیلم دیگری است که میشود در خشم رگه هایی از آن را دید. پاتن هم مثل خشم درباره نبرد تانکهاست و رویارویی چند شرمن m4 آمریکایی با تایگرهای آلمانی را به تصویر کشیده. به علاوه فیلم شفنز همان نوع نگاهی را در ضمیرش مستتر دارد که خشم هم دارای آن است. ژنرال جرج پاتن در سخنرانی معروفش برای ارتش سوم، میگوید، ]میدونم بعضی از شما پسرها دارید به این مسأله فکر میکنید که میتونید از دست گلوله ها جون سالم در ببرید یا نه؟ نگران نباشید. میتونم این اطمینان رو بهتون بدم که دارید وظیفه تون رو انجام میدید. نازیها دشمنان. بهشون حمله کنید. خونشون رو بریزید. به سینهشون شلیک کنید. وقتی دستتون داخل مایع چسبناکی که چند دقیقه پیش صورت بهترین دوستتون بوده، فرو میره، اونوقت میفهمید که چه کار باید بکنید[ شاید غیر از چند فیلمی که نام برده شد، آثار دیگری هم هنگام ساخت فیوری روی کارگردان آن تاثیر گذاشته باشند و قسمتی از مایه های هر کدامشان در این فیلم حلول کرده باشد، اما در مجموع میتوان این نتیجه را گرفت که خشم (یا انتقام؟) محصول یک مکتب فکری به خصوص است که در ایالات متحده، گزاره ها و باورهای آن به جناح سیاسی نئوکان (یا همان جمهوری خواهه) نزدیکتر مینماید و با گذشت سالها، یک مابهازای تصویری و داستانی خاص هم پیدا کرده که مس ً امحة میتوان آن را زیبایی شناسی شور و جذبه و هیجان اسم داد. این نوع سینما، غلیظ است و برای جا انداختن ُشتی که دارد، از پنهان نکردن مضامین گلُدر غلظت و هیجانش استفاده میکند. به عبارتی، این نوع فیلمها از تاثیر روانشنا ِ ختی ِ صراحت بیپرده بر مخاطب استفاده میکنند و به جای کادوپیچ کردن حرف ِ هایشان در زرورق کنایه و رمز و سمبل، صاف و پوستکنده هرچه دارند را روی دایره میریزند و برایش دلیلتراشی میکنند. »خشم« هم چنین فیلمی است. البته نه اینکه از وجوه سمبولیک عاری باشد اما اصل و روساخت فیلم به ادبیات ازوپیک و رمزی متوسل نشده و در بیان موضعش ترسو نیست. شاید همین پوزیشن بتواند در مخاطب فیلم مؤثر بیفتد اما یک واقعیت دیگر که نباید مغفول بماند، بخشهایی است که حتی دیوید آیر در فیلمی مثل خشم، شهامت بیان صریحشان را نداشته و آنها را در الیه های رمز فرو برده است. این بخشهای رمزی و سمبولیک، مربوط به آخرالزمان میشوند و نجات دنیا از دست منجی، توسط آمریکا!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی