نَه ماه و نَه پلنگ… پرداخت ناقص تلویزیون به افسانه و اسطوره
دکتر علیرضا دباغ مدیر فصلنامه "سزرمین هنر" هنرلند در یاداشت "نَه ماه و نَه پلنگ…" پرداخت ناقص تلویزیون به افسانه و اسطوره را مورد بررسی قرار داده است.
«ماه و پلنگ» نامی است عاریت گرفته شده از یک افسانه ، برای سریالی که قرار بود با نام «ملکا» روی آنتن برود.اما اکنون آخرین قسمت های آن با نام ماه و پلنگ درحال پخش از شبکه سوم سیماست.
سریال «ماه و پلنگ» داستان انتقام گیری دختری است که در روز عروسیش، مرد زندگیش را بر اثر یک سانحه رانندگی دربرابر دیدگانش از دست می دهد و پس از مدتها بستری شدن در بیمارستان روانی، و معالجه به زندگی عادی بازمی گردد اما پس از مدتی تصمیم می گیرد انتقام بگیرد.
صرف نظر از جذابیت کلی اینگونه داستانهای تکراری ، آنچه در ماه و پلنگ به تصویر کشیده می شود، نشان دهنده بخشی از مشکلات فرهنگی جامعه امروز کشور ماست. مشکلاتی که اگر یک جامعه شناس یا یک پژوهشگر حوزه ارتباطات یا یک استاد دانشگاه آن را بیان کند، به احتمال زیاد او را به عداوت با نهادهای فرهنگی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران متهم خواهند کرد اما وقتی از رسانه ملی پخش شود نه تنها سیاه نمائی نیست بلکه احتمالا از منظر مدیریتی قابل تقدیر هم هست و به همین زودی، عوامل برنامه ساز و مدیران محترمی که افتخار ساخت این سریال را درکارنامه فرهنگیشان ثبت کرده اند مورد تفدیر نیز قرار خواهندگرفت. پس از این فرصت استفاده می کنیم و با شخصیتهای خلق شده دراین سریال همراه می شویم .
در ورای داستان یک خطی گفته شده ،ما با مجموعه ای از شخصیتهایی در این سریال مواجهیم که اگر به طور فهرست وار ویژگیهای آنها مرور شود، متوجه نکات تکان دهنده ای درباره آنها می شویم که هرکدام به نوبه خود برگ سیاهی از پرونده انسانها در جامعه امروز به شمار می روند:
پیرمرد ظاهر الصلاحی که از وکیلش می خواهد پسر قاتلش را از اتهام قتل تبرئه کند.
کارگر ساده ای که با عرق جبین به پول هنگفتی دست یافته و می خواهد با بهره مندی از مال ومکنت خود اسباب وصلت پسر دانشگاه رفته اش با خانواده ای از طبقه اجتماعی دیگر، وجهه خانوادگیش را ارتقا ببخشد.
وکیلی که برای تبرئه موکلش شاهدان را می خرد.
شاهدانی که با گرفتن رشوه از شهادت در دادگاه خودداری می کنند.
روانپزشکی که بیمارش را فریب می دهد ….
کتایون همان دختر بخت برگشته ای که شاهد مرگ دلخراش همسرش در روز عروسی بوده است، با این گروه از مردم جامعه پیرامون خود دست و پنجه نرم می کند. مردمی که گرگ وار مشغول دریدن یکدیگرند و اگر کتایون در این جریان تمام وجوه انسانیت را نیز به کناری بگذارد تا انتقام بگیرد، طبق این سناریو قابل درک است. او در خونخواهی از قاتل همسرش، با ماجراهائی مواجه می شود که به شکست در پرونده قضائی می انجامد.شخصیت هائی که به آنها اشاره کردیم هرکدام به نوبه خود پازل خیانت در جریان اجرای عدالت را تکمیل می کنند. هرچند سریال تلاش می کند که با لطایف الحیل به مخاطب بقبولاند که اگر کسی کار بدی کرد در آینده سزای عمل خویش را می بیند اما وافعیت این است که مخاطب وقتی این همه بدی را در جمعی می بیند با قهرمان داستان(کتایون) همدات پنداری می کند و او را در انتقام گیری محق می پنداد در حالی که کارهای کتایون غیر اخلاقی است. جالب اینجاست که به جز دو جوان ساده ای که با گرفتن رشوه از شهادت دادن دردادگاه خودداری کرده اند و به فلاکت نشسته اند، بقیه افراد زندگی عادی خود را دنبال می کنند و از پول و ثروت و موقعیت اجتماعی مناسبشان کمال استفاده را می کنند. سهیل داماد می شود، محسن با ملکا (دوست سابق کتایون که وکالت او را نیز برعهده داشت) ازدواج می کند، خانم روانپزشک همچنان طبابت می کند و همه چیز به روال خود دنبال می شود تا اینکه کتایون متوجه می شود تمام آنچه را که درباره این پرونده قضائی می پنداشته،درست بوده است ،پس دست به کار گرفتن انتقام می شود. ملکا دوست دیرینه کتایون که درباره پرونده موکلش کوتاهی کرده است و با محسن که با رشوه دادن به شهود مسیر پرونده را متوقف کرده است ازدواج کرده و صاحب فرزند شده و به خوبی و خوشی زندگی می کند شوهرش را به کتایون می بازد.حاج صنعان نعیمی که به عنوان یک فرد متدین و با احترام در جامعه شناخته می شود در روز عروسی فرزندش دریک تصادف مشکوک به قتل می رسد و خانم روانپزشک هم همچنان به بیمارانش می قبولاند که درباره دیگران بد قضاوت نکند.
وجود چنین وکلائی در سیستم قضائی هرکشوری محتمل است، همچنین چنین پزشکانی در هر جامعه ای دیده می شوند و افراد ظاهر الصلاحی چون حاج صنعان هم به وفور یافت می شوند، اما یک پرسش باقی می ماند و آن این که آیا دراین جامعه حتی یک انسان خوب هم یافت نمی شود؟ آیا این همه بدی در جامعه اسلامی ما وجود دارد؟! اگر وجود دارد که وا اسفا به این جامعه. آیا مدرسه و دانشگاه و نهادهای فرهنگی و رسانه ملی در برابر این همه ناهنجاری مسؤلیتی ندارند؟
این همه غلو در درشت نمائی بدیها به عنوان موتور محرکه این سریال با کدام استراتژی رسانه ملی سازگار است؟ کدامیک از ۴ عنصر دین، امید ، اخلاق و آگاهی که در دورانی نه چندان دور محور مهم و شعار رسانه ملی در دوران به شمار می رود در این سریال خودنمائی می کند؟ کاش واحدهای نظارتی درون و برون سازمانی حساسیتی را که در برابر حجاب ظاهری بازیگران یا نشان دادن آلات موسیقی در تلویزیون دارند دربرابر ۴ عنصر یادشده هم نشان می دادند. سریالی که برای رسیدن به آنتن باید از کانال های مختلف نظارتی این سازمان بگذرد چگونه تصویری به این تاریکی از جامعه ایرانی نشان می دهد آیا مسولان محترم از خود نمی پرسند کشوری که فرهنگ آن متأثر از تعالیم مذهبی است این همه وکیل خلافکار از کجا آورده است؟ شاید نویسنده یا کارگردانانی که دراین وانفسای بودجه صداوسیما موفق به ساخت سریال می شوند نیم نگاهی هم به سریالهای ترکیه ای دارند؟
اسفناک اینجاست که استعاره ها و افسانه ها نیز در این داستان به بدترین شکل مورد اشاره قرار می گیرند از حاج صنعان گرفته تا ماه و پلنگ. در افسانه ماه و پلنگ ماه سمبل زایندگی و زیبائی زنانه است و پلنگ با ابهت و هم انگیز خود در آرزوی گرفتن ماه آسمان دارد و در آخرین شکار زندگیش برای دستیابی به ماه از بلندترین صخره ها بالا می رود و خود را به سمت ماه پرتاب می کند و بدین سان مرگ را در آغوش می کشد. آیا در این سریال محسن پلنگ است و کتایون ماه ؟! اگر اینگونه است پس چرا کتایون به شکار محسن رفته است و او را در تور عشق ساختگیش می اندازد؟ کاش ناظر کیفی در تولید این سریال و سریال های مشابه به خوبی و با دقت به وظایف خویش عمل می کردند تا درج نامشان در تیتراژ سریالها توجیه پذیر می بود.
به هرحال این سریال به پایان می رسد اما پرسش ها همچنان بی جواب می ماند.