اسطوره سازان تمدن ایرانی

مرکز رسانه ای اسطوره سازان تمدن ایرانی براساس دغدغه ی قهرمان، الگو و اسطوره سازی و پاسخ به کمبود منابع تصویری از قهرمانان، الگوها و اسطوره های دینی و بومی مورد نیاز نسل جوان و جامعه امروزی، با رویکرد تولید آثار تلویزیونی و سینمایی در ساختارهای داستانی، مستند، آموزشی، انیمیشن و سریال های تلویزیونی فعال شده است
همچنین در حوزه توزیع و پخش آثار سینمایی و سینما مارکتینگ فعال است

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

نقد فیلم سینمایی گلادیاتور

شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۱۲ ق.ظ

با فیلم گلادیاتور، امپراطوری روم بعد از یک غیبت سی و پنج ساله به پرده سینماها بازگشت. فیلمی خشن با جنگجویانی قوی هیکل که در غالب درامی انتقامی، فضای ۲۰۰۰ سال پیش را برای تماشاگران به تصویر میکشد. Ridley Scott حماسه ای را روایت میکند که با دستمایه قرار دادن موضوع دسیسه و قهرمان پروری در دستگاه حکومتی، ژانری سینمایی را دوباره برای بینندگان قدیمی زنده میکند که مدتها به خاطر عدم استقبال کمپانی های فیلمسازی تقریباً فراموش شده بود. درواقع سرمایه گذاری ۱۰۰ میلیون دلاری در ساخت فیلمی که برای مخاطبان این دوره چندان جداب بنظر نمیرسد و نمیتوان مطمئن بود که تعداد زیادی از آنها را به سینما بکشاند، تصمیمی بسیار سخت است. فیلمی که نهایتاً با استقبال بین المللی بیشتری نسبت به داخل مواجه شد و از Russell Crowe هنرپیشه ای جهانی ساخت.

 

فیلم Gladiator 2000از سال ۱۹۵۱ تا اواسط دهه شصت فیلمهای تاریخی، جنگی و مذهبی یکی موضوعات داغ دنیای سینما بودند. کشاندن مردم به سینما مستلزم ساخت کارهایی بود که نه بر روی صفحه تلویزیونهایی که بتازگی وارد خانه ها شده بود، بلکه بر روی پرده های عریض سینما جذابیت پیدا میکردند. فیلمهای پرفروشی که گاهی یا مانند بن هور اسکار میگرفتند و یا مانند هرکول بسیار ضعیف از کار در میامدند. در نهایت نیز پروژهای پرخرج و طولانی نظیر “کائوپاترا” و “بزرگترین داستانی که تابحال گفته شده” تیر خلاصی به این گونه سینمایی بودند. آخرین پروژه موفقی که به دوران امپراطوری روم میپرداخت، فیلم “سقوط امپراطوری روم” در سال ۱۹۶۴ بود که از بسیاری از جهات آن را فیلم بزرگی میدانند و در واقع از لحاظ زمانبندی تاریخی، نقطه شروعی بود برای گلادیاتور که چهار شخصیت و تعداد زیادی از ماجراهای داستان را از آن وام گرفته است: هر دو فیلم در سال ۱۸۰ بعد از میلاد اتفاق میافتند، در جنگل Germania جایی که ارتش مارکوس اورلیوس در نهایت بر نیروهای بربر پیروز شده و در سویی دیگر امپراطور روم که حالا پیرمردی ناتوان شده بدست پسر جاه طلب و خبیث اش، کومودوس کشته میشود. همچنین هردو موضعی مخالف کومودوس گرفته و از ژنرالی که مورد علاقه آخرین امپراطور و دخترش است جانبداری میکنند. سپس داستان وارد روم میشود و در نهایت با نبرد میان این دو دشمن به اتمام میرسد.


با این وجود فضای فیلمنامه اولیه این دو اثر کاملاً متفاوت است.  نحوه تصویربرداری گلادیاتور به نوعی نوآورانه و هوشمندانه است که کمتر در این ژانر نظیرش دیده شده است. فیلم Anthony Mann کلاسیک و بسیار کند است در حالیکه ساخته Scott منسجم، دورن گرا و با ریتمی تند بوده و شخصیت اصلی اش قهرمانی است که هر دو تماشاگر مرد و زن را مجذوب خود میکند. مردی واقعی، کم حرف و درد کشیده که با درایت از موقعیتهایی (اکثراً فیزیکی) که درونشان قرار گرفته به خوبی بیرون می آید.
صحنه های خونین و گیرای ۱۰ دقیقه ابتدای فیلم به وضوح تحت تاثیر نبردهای وحشیانه نجات سرجوخه رایان ساخته شده است. همانند صحنه ای که ژنرال ماکسیموس (با بازی Crowe) به سربازانش فرمان میدهد تا به بربرهایی که از جنگل به عنوان برگ برنده خود استفاده میکنند و در نهایت هم رومی ها آنجا را به آتش میکشند. به این ترتیب آخرین دشمن امپراطوری نیز نابود میشود. اما بعد از چالش بیرونی (یعنی جنگ) تازه چالشهای دورنی حکومت آغاز میشود. کومودیوس (با بازی Joaquin Phoenix) خود شیفته و نامتعادل به همراه خواهر زیبایش لوسیا (با بازی Connie Nielsen) که از او بزرگتر است، وارد اردو ارتش شده و متوجه میشود که پدرش ماکسیموس را برای جانشینی خودش در نظر گرفته است. اما ماکسیموس که تا بحال روم را هم ندیده است و سه سال است از خانواده است دور افتاده، بدون آنکه اطلاعی از این تصمیم داشته باشد در اردو با کومودیوس درگیر میشود. وی نیز که از شدت حسادت خونش به جوش آمده پدرش را میکشد و با ناشی گری فرمان به اعدام ژنرال محبوب میدهد. اما ماکسیموس باهوش از این دسیسه فرار کرده و خود را به خانه میرساند. اما بجای استقبال گرم، با قبر زن و فرزندش و مزرعه سوخته اش روبرو میشود. از این جا به بعد Scott با استفاده از سبک شاعرانه Sergio Leone قهرمانی را به تصویر میکشد که مرگ خانواده تمام ذهنش را اشغال کرده و انتقام تنها انگیزه اش برای ادامه زندگی است.
از دقیقه ۴۵ فیلم، داستان وارد نواحی تحت تصرف روم در شمال آفریقا میشود، جایی که ماکسیموس به برده گی برده شده است. او درحالی که هویت اصلی اش را پنهان کرده، توسط یک دلال گلادیاتور  بنام پروکسیمو (با بازی Oliver Reed) خریداری میشود و در اولین مبارزه ی تیمی اش مردی آفریقایی بنام Juba را میبیند که در آینده تبدیل به بهترین دوستش میشود.

فیلم Gladiator 2000تصویری که از شهر روم در هنگام ورود ماکسیموس گرفته شده مانند شهر رویایی هیلتر و آلبرت اسپیر (مهندس معمار و مشاور هیتلر) است که در آن امپراطور جدید کومودیوس برای جلب حمایت مردم یک دوره ۱۵۰ روزه بازی و مبازه گلادیاتورها برگزار کرده است. پروکسیمو که ماکسیموس و دیگر مبارزان طراز اول را با خود آورده است، به امپراطور توصیه میکند که برای به هیجان آوردن مردم ابتدا مردان او را وارد کولوسیوم (استادیوم بزرگ روم که امروز هم آثارش به جای مانده) کنند. به این ترتیب Scott بهترین صحنه های اکشن فیلم را خلق میکند. مبارزانی که بعد از مدتها حبس در دخمه های تاریک استادیوم بزرگ، ناگهان به صورت وارد میدان آفتابی میشوند و مورد تشویق جمعیتی قرار میگیرند که آمده اند تا خونین و مالین شدنشان را ببینند. اما ماکسیموس با بهره گیری از دانش نظامی اش مبارزان دیگر را سر و سامان داده و پیروز میشود. پیروزی که فوراً نظر مثبت امپراطور را جلب میکند.
اما کومودیوس که از زنده بودن مردی که دستور کشتن را داده بوده شوکه شده، در میابد که ممکن است با ادامه مسابقات این برده روزی در میان مردن محبوب تر شود. از سویی دیگر لوسیا که مدتهاست عاشق ماکسیموس است پیشنهاد دیدار وی با یکی از سناتورهای مخالف کمودیوس را که میخواهد از محبوبیت وی سوء استفاده کند، میدهد. ماکسیموس بعد از همراه شدن با لوسیا که میخواهد از شر برادر عصبی اش خلاص شود، با نقشه سناتور مبنی بر فرار و پیوستن به ارتشی خارج از شهر که برای بقای دموکراسی در روم تشکیل شده، ملحق شود.
در این میان، ماکسیموس نیز که مبارزه ها را یکی پس از دیگری پیروز میشود، بشدت امپراطور را برای یک نبرد تن بن تن تهدید میکند. زیرا قهرمان نهایی میبایست با او مبارزه کند. مبارزه گلادیاتور ها در فیلم بسیار پر تنش، پر تحرک و وحشیانه است. درجه ای از خشونت که اغلب مخاطبان آن را میپسندند. سبک مبارزات و اسلحه هایی که استفاده میشود باور پذیرتر از اسپارتاکوس و دیگر فیلمهای قدیمی است. از صحنه های سریع و Jump cut  ها، تاکید بر روی حرکتهای تند و خشونت آمیز در میدان جنگ گرفته تا نحوه زخمی شدنها، چینش مبارزان و تداوم اکشن از ویژگیهای بارز و خلاقانه ی فیلم است. ولی در مورد صحنه مبارزات تن به تن هنوز به جرات میتوان گفت که نمونه Anthony Quinn و Jack Palance در باراباس همچنان کاری بهتر و استاندارد تراست.
فیلم Gladiator 2000اما یکی از عوامل موفقیت گلادیاتور شخصیت پردازی فوق العاده ماکسیموس، به تصویر کشیدن امپراتوری رم و انسجام داستان است. فیلمنامه کار مشترک David Franzoni, John Logan و William Nicholson بوده که در برخی صحنه ها نیز از دیگر پروژه های حماسی کمپانی Touchstone الگوبرداری کرده اند. تا حد ممکن نیز از دیالوگها کاسته شده و دیگر خبری رجزخوانی ها و محاوره های معمول در دهه های پیش نیست. در صحنه های اکشن هم کاملاً از عناصر رومی استفاده شده و زوایه های تصویر برداری فیلمهای مذهبی رایج ژانر در دهه ۵۰ نیز دیده نمیشود. فیلم هر دو وجه افتخار آمیز و ترسناک روم را به تصویر میکشد. تشریح اغواگرانه ی فضای کولوسیوم توسط پروکسیمو برای ماکسیموس به زیبایی تصویری از آنچه که روزی مرکز دنیا محسوب میشد به تماشاگر نشان میدهد. بازیها و مبارزات گلادیاتور ها نیز خود سرگرمی اشرافی و از سوی دیگر هجو و سطح پایین است. توجه فراوان به جزئیات در صحنه پردازی Arthur Max و طراحی لباس متنوع Janty Yates که به خوبی اصل بداهه پوشی شخصیتها را (بر خلاف فیلمهای قدیمی که در آنها لباس تن شخصیتها در همه حالت بسیار اطو کشیده هستند) رعایت میکند، از نکات مثبت کار است.

بازی Russel Crowe فوق العاده است، جنگجویی کامل و در عین حال صلح طلب و آرامی که نمیتواند مرگ خانواده اش را فراموش کند. Phoenix از کومودیوس شخصیتی عصبی و درونگرای ارائه میکند، برخلاف Christopher Plammer فیلم امپراطوری رم که از وی فردی خشن و خوشگذران ساخته بود که نسبت به خواهرش مخلوطی از حس عشق و شهوت دارد. Nielson هم که زیبایی اشرافی و اغواگرانه ای دارد شخصیت لوسیا را به خوبی بازی میکند. به قول پدرش: “اگر تو پسر به دنیا میامدی، عجب سزاری میشدی!” بازی Harris در نقش امپراطور پیر و فیلسوف معاب که بیشتر عمر خود را در جنگ گذرانده و دیگر مبازران نیز قابل قبول است.
اما در میان از بازی زیبای Reed که گلادیاتور آخرین کارش بود و در محل فیلمبرداری نیز فوت شد نمیتوان غافل بود که البته فیلم نیز در آخر به او تقدیم شده است. هیجان پروکسیمو پیش از بازگشت به رم یکی از بهترین بازی های وی است که احساسات بچه گانه یک پیرمرد را به زیبایی به تصویر میکشد. میتوان گفت ویژگی های بازیگری و فیزیک Reed از وی بهترین انتخاب را برای بازی در این نقش که خود زمانی گلادیاتور بوده را ساخته است.  بازی که در آینده به یادها خواهد ماند.
فرایند عظیم تولید در چهار کشور انجام شده است. با وجود اینکه فیلم خوب ساخته شده ولی بخاطر گونه سینمایی اش نتوانست فروش بالایی داشته باشد و به نوعی ژانر را دوباره زنده کند. در بسیاری از صحنه ها مانند خلق کولوسیوم از جلوه های کامپیوتری بهره گرفته شده است. بازی بدلکاران در مبارزات و نبرد ها محکم، خشن و در عین حال قابل باور است. سینماتوگرافی پرده عریض John Mathieson  نیز فوق العاده بوده و زمان ۲ ساعت و نیم فیلم هم کافی میباشد و اتفاقات در آن به خوبی زمان بندی شده است.

فیلم Gladiator 2000آلمان (ژرمانیا)، سال ۱۸۰ پس از میلاد. سپاه روم به رهبری ژنرال ماکسیموس، آخرین ایل‌های بربر را که در برابر امپراتوری روم ایستادگی می‌کردند، در هم می‌شکند. امپراتور مارکوس اورلیوس که واپسین روزهای زندگی‌اش را سپری می‌کند، با کنار گذاشتن کومودوس، پسر توطئه‌گر خود، از ماکسیموس می‌خواهد که رهبری امپراتوری بدست گیرد و در جهت احیای جمهوری بکوشد. کومودوس پس از آگاهی از تصمیم پدر، او را می‌کشد و دستور قتل ماکسیموس و همسر و فرزندش را صادر می‌کند. ماکسیموس از مهلکه می‌گریزد، اما برای نجات خانواده‌اش دیر شده است. ماکسیموس افسرده و نومید توسط یک تاجر برده دستگیر و سپس به پروکسیمو که مسابقات گلادیاتوری را برگزار می‌کند، فروخته می‌شود. ماکسیموس وادار می‌شود در میدان مسابقات محلی با دیگر گلادیاتورها بجنگد. پس از پیروزی او در نخستین نبردها، او مورد تحسین مردم و دوستان گلادیاتورش قرار می‌گیرد. در این اثنا، کومودوس نبردهای گلادیاتوری را در استادیوم روم احیا می‌کند. نبردهایی که به منظور ترغیب مردم به رفتارهای انسانی و عاطفی، از پنج سال پیش از آن ممنوع شده بود. سناتور گراچوس که از بی‌توجهی کومودوس به سنا و حکومت خشمگین است، در آرزوی احیای جمهوری است، اما توان رویارویی با کومودوس را ندارد. لوسیلا، خواهر کومودوس نیز بدلیل خوی جنایت‌کارانه‌ و تمایلات زناکارانه‌ی او برای خود و پسرش، لوسیوس (که پس از کومودوس بر تخت خواهد نشست)، نگران است.

ماکسیموس و و دیگر گلادیاتورها در روم می‌جنگند و مهارتهای نظامی ماکسیموس آنان را در برابر گلادیاتورها و جنگجویان رومی به پیروزی می‌رساند. کومودوس که از پیروزی عده‌ای بربر – چنان که پروکسیمو آنان را معرفی کرده بود بر جنگجویان رومی متعجب شده، به میان میدان نبرد می‌رود و از ماکسیموس می‌خواهد که نقابش را از چهره بردارد. کومودوس از زنده‌بودن ماکسیموس شگفت‌زده می‌شود، اما بدلیل محبوبیتی که ماکسیموس نزد مردم یافته، از کشتن او پرهیز می‌کند. لوسیلا که در گذشته نیز شیفته‌ی ماکسیموس بوده، با هم‌دستی سناتور گراچوس نقشه‌ای طرح می‌کند که بر اساس آن ماکسیموس با گردآوری سپاهیان سابقش و سرنگون‌کردن کومودوس، بار دیگر جمهوری را به روم بازگرداند. اما کومودوس که به لوسیلا مشکوک شده، با تهدید پسرش، او را به افشای نقشه‌اش وامی‌دارد.

بیشتر بخوانید  فیلم Indiana Jones and Raiders of the Lost Ark 1981 (مهاجمین صندوقچه گمشده)
فیلم Gladiator 2000سربازان کنسول روم پروکسیمو و سایر گلادیاتورها را می‌کشند و گراچوس را زندانی می کنند. کومودوس برای کسب محبوبیت نزد مردم، اعلام می‌کند که با ماکسیموس در استادیوم روم خواهد جنگید، اما پیش از شروع نبرد برای اطمینان از پیروزی، ماکسیموس را زخمی می‌کند. با وجود این، ماکسیموس زخمی و خسته، کومودوس را می‌کشد و پیش از مرگ، حکومت را به گراچوس و سنا می‌بخشد و دستور آزادی باز مانده‌ی گلادیاتورها را صادر می‌کند.» پس از تماشای گلادیاتور و یافتن فرصتی برای اندیشیدن به درونمایه‌ی فیلم، مهم‌ترین پرسشی که به ذهن ما خطور می‌کند، این است: آیا سرسختی ماکسیموس برای کشتن کومودوس، نوعی انتقام‌جویی شخصی بوده و یا او تا پای جان جنگیده تا جمهوری را به روم بازگرداند؟ پاسخ به این پرسش می‌تواند داوری در باره‌ی کلیت فیلم را نیز آسان‌تر کند. آیا گلادیاتور یک فیلم سرگرم‌کننده در باره‌ی خیانت، جنایت و انتقام است؟ و یا فیلمی است که از طریق یک داستان مهیج، به رویارویی دیکتاتوری و جمهوری‌خواهی می‌پردازد؟

مقایسه‌ی گلادیاتور با سایر فیلم‌های مهم تاریخ سینما در این ژانر نیز، در مسیر داوری راه‌گشا خواهد بود. جولیوس سزار(۱۹۵۳)، بن‌هور(۱۹۵۹)، اسپارتاکوس(۱۹۶۰) و سقوط امپراتوری روم(۱۹۶۴) برجسته‌ترین فیلم‌های قابل قیاس با گلادیاتور هستند. در جولیوس سزار، بروتوس و سایر سناتورهایی که سزار را به قتل می‌رسانند و خود نیز پس از مدتی توسط مارک‌آنتونی کشته می‌شوند یا خودکشی می‌کنند، چنین می‌اندیشند که جاه‌طلبی و قدرت پرستی سزار روم را بسوی دیکتاتوری پیش خواهد برد. در بن‌هور، تضاد میان خداپرستی و سکولاریسم، قهرمانان فیلم را به ایستادگی تا پای جان می‌کشاند. در اسپارتاکوس، تلاش برای کسب آزادی و برخورداری از حقوق اجتماعی، گلادیاتورها را به شورش وامی‌دارد؛ و در سقوط امپراتوری روم، ژنرال لیویوس با پیروی از اندیشه‌های سزار اولیوس می‌کوشد صلحی پایدار را در سراسر امپراتوری روم پایه‌ریزی کند. واضح است که این فیلم‌ها، اهدافی ارزشمند را برای قهرمانان خود تبیین کرده‌اند: مبارزه با استبداد، تبلیغ توحید و خداپرستی، آزادی‌خواهی و صلح. اما در برابر این ۴ فیلم نمونه، گلادیاتور چه هدف مقدسی را برای قهرمان اصلی خود تبیین می‌کند؟

فیلم Gladiator 2000پس از پایان نخستین سکانس فیلم که به نبرد سپاهان روم و بربرهای ژرمانیا اختصاص یافته، ماکسیموس به عنوان یک فرمانده‌ی سپاه که پیشه‌ی اصلی‌اش کشاورزی است، در چنبره‌ی بحث‌های فلسفی سیاسی سزار اورلیوس، نجواهای عاشقانه با مقاصد سیاسی لوسیلا (دختر سزار) و توطئه‌های کومودوس (پسر سزار) گرفتار می‌شود. ماکسیموس که به بالاترین درجات نظامی در سپاه روم دست یافته، تمایلی به کسب قدرت امپراتور ندارد و در نخستین واکنشش به پیشنهاد امپراتور، صریحا آن را رد می‌کند. کنشی که به هیچ‌وجه با ویژگی‌های رفتاری یک ژنرال که جاه‌طلبی و عشق به قدرت، بخش جدایی‌ناپذیر آن است، سنخیت ندارد. در واقع، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویسان با زیرکی، ما را از گذشته‌ی ماکسیموس بی‌اطلاع می‌گذارند و چگونگی طی مدارج نظامی و رسیدن به فرماندهی سپاه را از دید ما پنهان می‌دارند. در نتیجه، ما با شخصیتی روبرو هستیم که بر پایه‌ی اطلاعات ارائه‌شده در فیلم، مردی ساده‌دل و شجاع است که بیش از هر چیز به خانواده‌اش عشق می‌ورزد و از سیاست و سیاست‌مداران دوری می‌جوید.

پس از سکانس گفتگوی امپراتور با ماکسیموس و آغاز توطئه‌های کومودوس، مسیر فیلم یکباره تغییر می‌یابد. ماکسیموس که همسر و فرزندش را از دست داده، به ماشین قتاله‌ای در نبردهای گلادیاتوری تبدیل می‌شود که تنها به انتقام فردی خود می‌اندیشد و رویدادهای فیلم نیز بر اساس همین انگیزه‌ی فردی پی‌ریزی می‌شود. به عبارت دیگر، سرنوشت روم و احیای جمهوری که آرزوی سزار مقتول بود، در ذهن ماکسیموس و در ماجراهایی که او با آنها روبرو می‌شود، جای چندانی ندارد. اما بار دیگر این بخش از کنش این شخصیت نیز در سکانس پایانی با تناقض مواجه می‌شود. ماکسیموس پس از کشتن کومودوس، از گراچوس می‌خواهد که نقشه‌های خود برای احیای جمهوری را به اجرا درآورد. گویا نبرد او با کومودوس و مرگ هر دو سوی این نبرد، نمادی از جنگ دیکتاتوری و جمهوری‌خواهی بوده است. در حالی که واقعیت این است که حضور ناچیز و کمرنگ انگیزه‌ی احیای جمهوری در ماکسیموس که صرفا از طریق چند دیالوگ نمایان می‌شود، فقط ترفندی برای عمیق‌تر نشان دادن فیلمی است که هدف نهایی‌اش سرگرم‌کردن تماشاگران است و البته از این حیث نمی‌توان خرده‌ی چندانی به کارگردانی چون اسکات گرفت.

فیلم Gladiator 2000در اینجا اشاره به این نکته نیز ضروری است که اسکات نیز با وقوف به همین ویژگی فیلمش، سرگرمی را بعنوان یکی از عناصر مهم در فیلم خود جلوه می‌دهد. وقتی ماکسیموس از کشتن کومودوس حرف می‌زند، پروکسیمو خود را یک سرگرمی‌ساز می‌نامد. هنگامی که ماکسیموس در یکی از نبردهایش، یک تنه چندین نفر را در میدان بازی به خاک و خون می‌کشد و جمعیت برای او هورا می‌کشند، او رو به جمعیت فریاد می‌کشد: «آیا خوب سرگرم شده‌اید؟» وقتی لوسیلا از ماکسیموس می‌خواهد که برای غلبه بر برادرش به او کمک کند، ماکسیموس می‌گوید: «من فقط قدرت سرگرم‌کردن مردم را دارم.» و لوسیلا در پاسخ می‌گوید: «قدرت همین است.»

گذشته از این دیالوگ‌ها، شیوه‌ای که کومودوس برای غلبه بر سنا برمی‌گزیند وابسته به سرگرمی است. او که توده‌ی نافرهیخته و کم‌خرد روم را به خوبی می‌شناسد، نبردهای گلادیاتوری را پس از پنج سال ممنوعیت، آزاد اعلام می‌کند و خود نیز برای کسب محبوبیت مردمی به تماشای این نبردها می‌پردازد. همانگونه که سناتور گراچوس می‌گوید، کومودوس برای کسب محبوبیت، هر چه را که مردم دوست داشته باشند، در اختیار آنان قرار می‌دهد. بر پایه‌ی همین نقش محوری سرگرمی‌سازی برای مردم است که پس از افشای هویت ماکسیموس، نبرد مقدماتی او با کومودوس بر سر کسب محبوبیت نزد مردم شکل می‌گیرد. چرا که پروکسیمو به او توصیه کرده بود: «بر مردم پیروز شو!» (احساسات مردم را با خود همراه کن!) جالب آن که شکست کومودوس در این نبرد تبلیغاتی، در نمایشی عروسکی جلوه می‌یابد که در آن کومودوس در هیات کوتوله‌ای مضحک با ماکسیموس رشید می‌جنگد.

از این دیدگاه، آنچه در گلادیاتور اتفاق می‌افتد، می‌تواند نمادی از نبرد قدرتهای سیاسی جهان امروز برای همسو کردن اذهان عمومی با خود باشد. نبردی که در آن، رسانه‌ها بیشترین سهم را دارند و رسانه‌ای که سرگرم‌کننده‌تر باشد، در نیل به مقاصد خود موفق‌تر است. بی‌تردید این تلقی برای فیلم‌سازی که در شمار پول‌سازترین فیلم‌سازان هالیوود بزرگترین تولید کننده‌ی محصولات سرگرم‌کننده‌ی جهان است، بسیار ملموس است.

فیلم Gladiator 2000نکته‌ی دیگری که در گلادیاتور جلب توجه می‌کند، تضاد دراماتیک دو شخصیت محوری آن، ماکسیموس و کومودوس است. این تضاد گذشته از انگیزه‌ی ظاهری آن که کسب جایگاه سزار به نظر می‌رسد، در لایه‌های پنهان‌تر فیلم، انگیزه‌های قوی‌تری را دارا می‌باشد. انگیزه‌هایی که شناسایی آنها وابسته به تحلیل شخصیت کومودوس است. با وجود این که ماکسیموس نقش محوری فیلم را دارد و ویژگی‌های انسانی او، تماشاگر را به تحسین وامی‌دارد؛ شخصیت کومودوس بسیار پیچیده‌تر است و به لحاظ دراماتیک، جذاب‌تر جلوه می‌کند. شخصیتی مبهم که رفتارهایش غیرقابل‌ پیش‌ بینی است و در عین حال که ضعف‌های پرشماری در خود دارد، می‌تواند به تنهایی با توطئه‌های سناتورها و خواهر خود مقابله کند و همه را به وحشت اندازد. کومودوس مردی تشنه‌ی عشق است. او از عشق پدر خود محروم بوده و تلاشش برای جلب رضایت او همواره با شکست روبرو شده است. پس از مرگ پدر، لوسیلا، خواهرش، تنها عشقی است که کومودوس به آن دل بسته است. عشقی نامشروع که بی‌آن که از سوی لوسیلا تقبیح شود، بی‌پاسخ باقی می‌ماند. از سوی دیگر، او عمیقا خواستار این است که مردم روم او را دوست بدارند و به او احترام بگذارند. احترامی که خیلی زود رنگ می‌بازد.

کومودوس در تحقق هر سه آرزوی خود با شکست مواجه می‌شود. پدر، او را لایق جانشینی خود نمی‌داند. خواهر، او را از عشق خود سیراب نمی‌کند و مردم روم نیز پس از حضور ماکسیموس در برابر او، احترامی برای او قایل نیستند. و در هر سه مورد، کسی که کومودوس را از رسیدن به آرزویش بازداشته، ماکسیموس است. این اوست که مهر پدر کومودوس را بسوی خود جلب کرده، خواهرش را شیفته‌ی خود ساخته و قلب مردم روم را با خود همراه کرده است. بنابراین، تضاد میان ماکسیموس و کومودوس، انگیزه‌های پنهان‌تری نسبت به کسب جایگاه سزار دارد. به عبارت دیگر، همان قدر که ماکسیموس حق دارد به خاطر مرگ همسر و فرزندش در پی انتقام از کومودوس باشد، کومودوس نیز محق است تا انتقام از دست دادن عشق پدر، خواهر و مردمش را از ماکسیموس بگیرد. و همین موازنه است که به خوبی فیلم را تا نقطه‌ی پایان به پیش می‌برد.

فیلم Gladiator 2000شخصیت های فیلم های خوب، همچون انسان های واقعی زنده اند و اگر در فیلمنامه، به اقتضای داستان، زندگیشان خاتمه یابد، در دنیای اذهان، نامیرا و ابدی اند. شخصیت های داستانی خوب، در زندگی مخاطبان تأتیر می گذارند و به شکل نامحسوسی در شخصی ترین تصمیم گیری های مخاطبان نقش ایفا می کنند. قهرمانان ماندگاری که به تاریخ می پیوندند؛ نه تاریخ هنر و ادبیات که تاریخ حیات بشر. حال چه می شود که این ها را خیالی و دروغ می دانیم و به راحتی از کنارشان می گذریم، اما بی تأثیرترین و خنثی ترین انسان های دور و بر خود را حقیقی می پنداریم و چه بسا گاه، جزء جزء روابط زندگیشان را به عنوان تجربیاتی واقعی می نگریم؛ کاری که اگر کسی در مورد شخصیت های داستانی مطرح انجام دهد، خیالباف و مهمل گو نامش می نهیم. بیایید جور دیگری هم ببینیم. این بار الگویمان داستان ها باشند و قهرمانان واقعی دنیای شگفت انگیز قصه ها. قصه های دیدنی و باورکردنی قاب جادویی سینما.

در سال ۲۰۰۰ ریدلی اسکات باساخت فیلم «گلادیاتور» شخصیتی ماندگار در اذهان مخاطبین سینما آفرید به نام «ماکسیموس». یک دلاور جنگجو که قبل از هرچیز دوستدار خانه و خانواده اش است و در عرصه سیاست هم نه فقط مطیع و فرمانبردار که دلباخته ارباب خود «مارکوس ارلیوس» امپراتور بزرگ روم است. کومودوس فرزند ناخلف و قاتل امپراتور ارلیوس، سرگذشت ماکسیموس را خطاب به او اینگونه توصیف می کند: «ژنرالی که برده شد، برده ای که گلادیاتور شد، گلادیاتوری که امپراتور رو به مبارزه طلبید. داستان تکان دهنده ای است». با این توصیف درست، مهمترین ویژگی ماکسیموس آشکار می شود. جنگجویی تا اندازه ای که شاید فقط در داستان ها قابل باور است. «برده ای که امپراتور را به مبارزه می طلبد». ماکسیموس افسانه ای واقعی است. نمادی از پیروز بالفطره. برنده همیشگی حتی وقتی همسر و فرزندانش قتل عام می شوند، خودش برده و گلادیاتور می شود و در پایان می میرد.

اسطوره مقاومت و پایداری و عشق. خشونت و محبت را با هم داراست و در بحرانی ترین شرایط توانایی کنترل هر دو را دارد. احساساتی نمی شود اما غیور است و هم عاشق. وفادار است هم به رهبری که او را پدر خود می داند هم به همسری که بودن در کنار او بالاترین پاداشی است که از امپراتور تقاضایش را دارد. ماکسیموس یک قهرمان واقعی است. قهرمان در صحنه مبارزه جسمی و قهرمان در روحیات والای انسانی. به معنای واقعی مرد است. اما احساساتی به لطافت و زیبایی احساسات زنانه دارد. نمونه بارز ایمان است. ایمان به خدا و جهان پس از مرگ، به پیر و مراد و ارباب، به عشق، به وفاداری و به مقاومت و پیروزی. ماکسیموس شاید تنها شخصیت تاریخی تاریخ سینما باشد که به این درجه از محبوبیت عام دست یافته است. نام او که می آید مجموعی از صفات متضاد به ذهن متبادر می شود. او نمونه انسان کامل است. انسانی که میان تناقض ها، تضادها و دشمنی ها پیوندی مثال زدنی بوجود آورد. جمع اضداد را ممکن ساخت چون سراسر ایمان بود و معرفت و عشق. ماکسیموس آینده را ساخت. آینده ای که مردانش کودکان زمانه او بودند. کودکان سرنوشت سازی همچون لوسیوس تنها بازمانده همخون ارلیوس. شاهزاده ای که به صراحت در برابر امپراتور روم خود را گلادیاتور نامید.

 







نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی