هولوکاست ایرانی بروایت تاریخ و فیلم یتیم خانه ایران
بررسی ابعاد تاریخی یک کشتار در گفتگو با خسرو معتضد؛
هولوکاست ایرانی در بوته فراموشی تاریخ
قحطی همیشه در ایران بوده، ولی طی جنگهای اول و دوم جهانی با ورود نیروهای بیگانه تشدید شد. جمعیت ایران در سال ۱۸۰۰ م/ ۱۱۷۸ هـ.ش بر اساس آمارهای نسبی بین ۵.۵ تا شش میلیون نفر بود و اوایل قرن بیستم به نه میلیون و ۸۰۰ هزار نفر رسید. هیچ عاملی نبود تا جمعیت را بالا ببرد. علت کمرنگ شدن این فاجعه در تاریخ ما، بیعلاقگی و عدم توجه است.
گروه راهبرد «سدید»؛ قحطی بزرگ ایران که از آن بهعنوان اتفاقی شوم و فاجعهبار در تاریخ ایران یاد میشود، هولوکاستی ایرانی بود که در سالهای 1296- 1298 هـ.ش به وقوع پیوست. این حادثه از نظر تلفات انسانی یکی از فجایع بزرگ تاریخی بوده و به باور برخی از تاریخنگاران، بزرگترین فاجعهی انسانی تاریخ ایران است. اما آنچه در باب این اتفاق تأملبرانگیز است، کمرنگ بودن این حادثه در کتب تاریخی یا عدم توجه کافی به آن از دید تحلیلگران است. به همین منظور و جهت آشنایی بیشتر با قحطی بزرگ ایران و علل و عوامل تاثیرگذار بر آن به سراغ دکتر خسرو معتضد، استاد و کارشناس تاریخ رفته و مصاحبهای با ایشان ترتیب دادیم. دکتر معتضد ضمن پاسخ به سوالات ما به تشریح تلفات انسانی قحطی بزرگ و نیز عوامل داخلی و خارجی موثر بر آن پرداختند که مشروح این مصاحبه را در ادامه میخوانید.
در ماجرایی که از آن تحت عنوان قحطی بزرگ یاد میشود، چه اتفاقی برای ایران و ایرانی رخ داد؟
این اتفاق در سال 1296 رخ داده و منابع زیادی دربارهی آن وجود دارد. دکتر مجدد در کتابی که البته در آمریکا چاپ کرده تعداد مرگومیر را نه میلیون نفر یعنی نصف جمعیت ایران بیان کرده است. بنده این آمار را به لحاظ دموگرافی و جمعیتشناسی قبول ندارم. ولی این اتفاق افتاده و فیلمی هم تحت عنوان «یتیمخانهی ایران» به این موضوع پرداخته است که توصیه میشود همه به خصوص جوانان آن را ببینند چون آیینهی تاریخ است. همین الان همان اتفاقات در عراق، پاکستان و افغانستان در حال رخ دادن است. از لحاظ تحقیق تاریخی هم به کارگردان فیلم عرض کردم که رقم نه میلیون نفر را تایید نمیکنم؛ بلکه حدود ۲.۵ میلیون نفر در این واقعه جان باختند. قحطی همیشه در ایران بوده ولی طی جنگهای اول و دوم جهانی با ورود نیروهای بیگانه تشدید شد. جمعیت ایران در سال 1800 م/ ۱۱۷۸ هـ.ش بر اساس آمارهای نسبی بین 5/5 تا شش میلیون نفر بود و اوایل قرن بیستم به نه میلیون و ۸۰۰ هزار نفر رسید. هیچ عاملی نبود تا جمعیت را بالا ببرد. طاعون از شام و وبا از هند به ایران آمده بود و بیماری حصبه یا اسهال خونی هم بود.
طی جنگ، سپاه انگلیس گندم ایران را میخرید و به جبهههای جنگ در ترکیه، مصر و هندوستان میفرستاد. روسها هم به علت قحطی از آذوقهی ایران استفاده میکردند
طی جنگ، سپاه انگلیس گندم ایران را میخرید و به جبهههای جنگ در ترکیه، مصر و هندوستان میفرستاد. روسها هم به علت قحطی از آذوقهی ایران استفاده میکردند. این واقعه در جنگهای اول و دوم رخ داد. اسنادش در زمان دکتر احمدینژاد در پنج جلد در موزهی ریاست جمهوری چاپ شده است. در جنگ دوم به علت وجود کامیون و راهآهن توانستیم جلوی قحطی بزرگ را بگیریم ولی در جنگ اول به علت نبود وسایل نقلیه مانند کامیون و قطار و حمل خواروبار با گاری و شتر و قاطر، حدود 5/2 تا سه میلیون نفر مردند.
در این فیلم هیچ صحنهی اغراقآمیزی نیست. عدهای عوامل بیگانه در داخل و خارج سعی در کوبیدن فیلم دارند تا آن را فیلمی دولتی قلمداد کنند. به نظر من دیدن این اثر را باید وظیفهی دینی، ملی و سیاسی خود بدانیم. من مشاور این فیلم نیستم ولی از من پرسیدند که آیا آن را تایید میکنید و من نظر مثبتم را اعلام میکنم. کارگردان دید تاریخی خوبی دارد و به تاریخ مسلط است. در «کتاب سبز وزارت خارجه» که در 1336 هـ.ق در دورهی قاجاریه چاپ شده و همینطور در کتاب مرحوم کسروی، «تاریخ 18سالهی آذربایجان»، دربارهی سال 1296 آمده است که در آن سال تا ماه آذر باران نبارید و خشکسالی و قحطی بود و عدهای در خود ایران هم احتکار میکردند.
عوامل این قحطی چه بود و چقدر عوامل طبیعی و چه میزان اشغالگران در آن موثر بودند؟
در ایران اغلب خشکسالی داشتیم پس عوامل طبیعی همیشه بوده است ولی بیگانگان هم خیلی موثر بودند. ارتش انگلیس که شامل مستعمراتش هم میشد نیاز گندمشان را از ایران تأمین میکرد. از طرفی ترکان عثمانی هم تا همدان آمده بودند و حتی تبریز را یکی دو بار گرفته بودند. اصولا هرجا سرباز میآمد، کشاورزی نابود و زمینها بایر میشد. در این بین طاعون هم آمده بود. جامعه اتفاق ملل که چیزی شبیه سازمان ملل متحد بود و بعد از جنگ جهانی اول تاسیس شده بود، سه دکتر و عدهای محقق به ایران فرستاد. آنها گزارش دادند که اول سال 1303 یعنی 1925 م، طاعون هم در ایران بوده و کارگردان فیلم بهخوبی آن را نشان داده است.
در فیلم یتیم خانه ایران هیچ صحنهی اغراقآمیزی نیست. عدهای عوامل بیگانه در داخل و خارج سعی در کوبیدن فیلم دارند تا آن را فیلمی دولتی قلمداد کنند. به نظر من دیدن این اثر را باید وظیفهی دینی، ملی و سیاسی خود بدانیم. من مشاور این فیلم نیستم ولی از من پرسیدند که آیا آن را تایید میکنید و من نظر مثبتم را اعلام میکنم. کارگردان دید تاریخی خوبی دارد و به تاریخ مسلط است
تنها یک بیمارستان در تهران وجود داشته که بیمارستان «ناصری» یا «سینا»ی کنونی بوده است و در سایر شهرها هم بیمارستان نداشتیم. فقط عدهای از میسیونرهای مسیحی کاتولیک و پروتستان که آمریکایی، انگلیسی یا فرانسوی بودند درمانگاههایی ساخته بودند.
یکی دیگر از عواملی که در کشتار سالهای 1296-1298 موثر است، آمدن جلوها به ایران بود که قبیلهای عاشوری-عثمانی بودند. دولت عثمانی آنها را میکشت و آنها به ایران پناهنده میشدند. بعد از ورودشان با فتنهای که انگلستان در پشت آن بود، سعی در جداسازی آذربایجان غربی و کردستان از ایران داشتند. شخصی به نام مارشیمون که رهبر جلوها بود، در آذربایجان غربی ادعای استقلال کرد و کشیشان آمریکایی و فرانسوی و ارتش متفقین نیز از او حمایت کردند. اسماعیل سیمینخو هم ادعای جداسازی کردستان را داشت که با حمایت دولت عثمانی به ارومیه هم حمله کرد و کشتار راه انداخت. در کنار این مسائل در سال 1918 آنفولانزایی به ایران آمد که باعث مرگ بسیاری از جمله تعداد زیادی از سپاه انگلیس و هند در فارس شد. همینطور با آمدن بیماری «مشمشه» هزاران اسب انگلیسیها در فارس تلف شد. همهی این موارد در کتاب ژنرال سر پرسی سایکس که فرماندهی انگلیسی بود و قشون تفنگداران جنوب را در بندرعباس و کرمان و فارس تشکیل داده بود، آمده است. به سال 1296، سال «دمپختکی اول» هم گفته میشد به علت اینکه رئیسالوزرا که سپهسالاری رشتی بود ابتکار آن را داد؛ او با آوردن برنج چمپا از رشت و ترکیب با باقلا دمپختکی تهیه میکرد و آن را در خیابانها بین مردم توزیع میکرد. سال دمپختکی دوم سال 1321 بود که با تصرف ایران توسط شوروی و انگلستان، لهستانیهایی که در اسارتگاههای شوروی بودند به ایران منتقل میشدند و از آنجا به کانادا، استرالیا و نیوزیلند برده میشدند. دولت شوروی و آلمان، لهستان را بین خود تقسیم و مردمش را اسیر کرده بودند و استالین 12 هزار افسر لهستانی را تیرباران کرد. همهی این موارد در کتابی از ساینس مانتیفوری نویسندهی انگلیسی، که همهی اسناد کشتار لهستانیها را با اجازهی آقای پوتین جمع کرده آمده است. باقی اسرای لهستانی هم به ایران آمدند و نزدیک یک سال و نیم در ایران ماندند و نسبت به ایران هم ابراز تشکر میکنند.
در فیلم یتیمخانهی ایران، کارگردان محترم تمام نکات مربوط به آن سالها را بهخوبی رعایت کرده است؛ مانند اتومبیلهای زرهپوش، البسهی آن زمان، دکور، سفارت انگلیس، سربازان هندی و روسی، نوع شهرسازی و روستاها و بقیه موارد. اینها همه به نحو احسن رعایت شده است و با تاریخ صدق میکند. هشت میلیارد تومان هزینهی ساخت این فیلم شده و داستان فیلم داستان زن سالخوردهای است که دختر یکی از قهرمانان جنبش گیلان بوده و خاطرات پدرش را بر سر مدفن میرزا کوچکخان بیان میکند. این فیلم یک اثر شعاری نیست بلکه «شعوری» است. البته در جایی از فیلم یک دلال یهودی حضور دارد که به نظر من تصویر خوبی از کلیمیان نشان نمیدهد و کمی اغراقآمیز است.
به طور کلی چه اسنادی در این باره در دسترس است و دربارهی آن فاجعه چه میگوید؟
آقای مجد در کتاب «قحطی بزرگ» اسناد آمریکاییها را آورده که البته من آن را ندیدهام ولی در آنجا آمده که نه میلیون نفر مردند ولی این رقم مورد تایید من و جمعیتشناسان بزرگی مثل دکتر زنجانی نیست. جیمز موریه، دیپلمات انگلیسی که زمان فتحعلی شاه در ایران بوده جمعیت ایران آن زمان را با توجه به آمار غسالخانهها، نانواییها و تعداد نان مصرفی مردم حدود 5/5 تا شش میلیون نفر بیان کرده است.
در زمان سلطنت ناصرالدین شاه یعنی سال 1270، جمعیت نسبی ایران حدود هفت الی هشت میلیون نفر بوده است و زمان مظفرالدین شاه ۹.۵ میلیون نفر شد. او بعد از سفر به اروپا چند نفر را برای مطالعه در تاریخ و جغرافیا استخدام میکند که مطالبشان در روزنامهی حبلالمتین سال 1318 هـ.ق یا 1900 میلادی مصادف با 1279 هـ.ش یعنی 116 سال پیش آورده شده است و جمعیت ایران در آن زمان ۹.۸ میلیون نفر نوشته شده است. در جنگ اول جهانی جمعیت ایران به ۱۰ تا ۱۰.۵ میلیون نفر رسید. حال چطور ممکن است ظرف مدت چهار سال از 1910 تا 1914 به یکباره 9 میلیون نفر به جمعیت اضافه شود؟! این آمار مشکوک است و اگر این فیلم به صحنهی جهانی برود در این مورد جای ایراد دارد. جمعیت ایران زمان دکتر مصدق 17 میلیون نفر بوده و به زحمت در 1335 به ۱۸.۵ میلیون نفر میرسد. در کل ایران کمجمعیت بود و گرسنگی هم با مردم همراه بود. در کتابی از گزارشهای وزارت خارجه با نام «رضاشاه در گذر زمان» آمده است که مردم در سال 1316 گرسنه بودند و شرکت نفت انگلیس و ایران غذا از خارج میآورد. البته یک علت این امر در زمان جنگ، طمع رضاشاه بود که برنج و گندم املاکش را به شوروی و آلمان (از طریق جنوب) صادر میکرد. در روزنامهی «رعد» و روزنامهی «ایران» در سالهای 1296 تا 1299 همهی این موارد ذکر شده است و همینطور بعد از شهریور 1320 گزارشهایی آمده که مردم به انبار غلات و نانواییها حمله میکردند و سپاهیان هندی آنها را میکشتند.
در فیلم یتیمخانهی ایران کارگردان تمام نکات مربوط به آن سالها را بهخوبی رعایت کرده است؛ مانند اتومبیلهای زرهپوش، البسهی آن زمان، دکور، سفارت انگلیس، سربازان هندی و روسی، نوع شهرسازی و روستاها و بقیهی موارد. اینها همه به نحو احسن رعایت شده است و با تاریخ صدق میکند
به طور کلی انگلستان و شوروی نقش مهمی در این قحطی بزرگ داشتند. در جنگ اول جهانی ترکها هم در این معضل نقش داشتند و با غارتگری، زمینهای ایران را از زراعت خالی میکردند. در جنگ دوم، سوهان و گز و پشمک ایران توسط انگلستان خریداری و بهعنوان دسر به جبهههای جنگ فرستاده میشد. سوسیس و کالباس دو کارخانهی ایران به نامهای میکائیلیان و آرزومانیان هم از سوی انگلیسیها خریداری و به جبههها فرستاده میشد. همینطور تمام کنسروسازی ایران برای شوروی کار میکرد و البته بعدا هزینههایش را با ایران تصفیه کرد. از جمله فعالیتهایی که ایران به نفع شوروی انجام داد، دادن فرودگاهها، بنادر، سربازخانهها، محصولات کنسروسازی، میلیونها فشنگ و 800 مسلسل ایرانی به شوروی بود که بعدا بانک شوروی با دادن ۱۱.۵ تن طلا، با ایران تصفیهحساب کرد. در طرف دیگر، انگلیسیها در ازای گندم دریافتی از ایران گندم هندوستان را به ایران دادند که همه شپشکزده و غیر قابل استفاده بود.
چرا این قحطی بزرگ که از آن به هولوکاست ایران یاد میشود در تاریخ ما کمرنگ است؟
علت آن بیعلاقگی و تنبلی و بیسوادی ماست. مردم نمیدانند. به طور مثال بنده با وزارت نفت قراردادی بستم و کتابی در مورد نفت نوشتم. کتاب آماده شده و مورد تایید پنج وزیر هم قرار گرفته است ولی کسی نیست که از آن رونمایی کند. اسناد این کتاب همه از خانوادهی شیخ خزعل و از لندن برای من فرستاده شده است! علت کمرنگ شدن این فاجعه در تاریخ ما، بیعلاقگی و عدم توجه است.
سخنرانی استاد رائفی پور « یکصدمین سالگرد هولوکاست ایرانی»