تعامل فرهنگی سینما و تلویزیون ایران و افغانستان
یاداشت زیبای جاویدرضا حسینیخراسانی با عنوان" سینما و تلوزیون، کابل و تهران"
سینما و تلوزیون بعد از اینترنت بیشترین مخاطب را در رسانه های جمعی دارد.
صد و بیست سال از عمر سینمای ایران می گذرد و تاثیر زیادی در بین ملت های مسلمان و سطح بین الملل دارد.
با پیشرفت هنر هفتم در انقلاب اسلامی و فراز و فرود های آن، هنوز چهره مهاجرین افغانستانی کلیشه ای و سیاه است.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، محسن مخملباف با فیلم هایش پای مردمان افغانستان را به سینمای ایران باز کرد.
این اتفاق خوب و مبارکی بود اما خوب و مبارک نماند.
عدم مطالعه و تحقیق، نگاه بالا به پائین، سطحی نگری و دامن زدن به افکار خرافی ؛ باعث شد که افغانستان و افغانستانی از چشم بیفتد.
چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج
گر رساند بر فلک، باشد همان دیوار کج
«صائب تبریزی»
فیلم های سینمایی و مستندات، سریال های تلویزیونی و شبکه نمایش خانگی؛ افغانستان خیالی و افغانستانی کذایی را نشان می دهد.
" افغانی، افغانه، افغان، اتباع بیگانه و... " پیوند خورده با "خلافکار، کارگر، سرایدار، آشغال جمع کن و... "
این نوع نگاه توسط رسانه های دولتی و خصوصی در اذهان عمومی نقش می بندد و بسته است ؛ خروجی این نوع دیدگاه را در جامعه امروز می توان مشاهده کرد.
در حالی که مردمان افغانستان، مردمانی با اصالت، فرهنگی و اسلامی می باشد و در جوامع بین الملل جزو پیشگامان است.
علت شکوفا نشدن جامعه مهاجر در ایران، محدویت های گسترده، سرکوب عزت نفس و... است و با وجود این وضعیت مهاجرین زیادی خوش درخشیده است.
اما همچنان در تولیدات رسانه ای، اثری از افغانستانی های " دکتر، مهندس، معلم، ورزشکار، هنرمند، محقق و... " نیست.
چند نمونه معروف رو بعنوان مثال ذکر میکنم.
سریال : ممنوعه، شیوع، چارخونه و...
فیلم : ابد و یک روز، زیرنظر، دستفروش و...
در تولیداتی که در این چهل سال انجام شده، ما افغانستانی برابر نداریم، چه رسد به برتر.
اگر یک افغانستانی بعنوان یک انسان برابر یا بالاتر از سطح اجتماعی، نمایش داده می شد.
دیدگاه نژادپرستانه کم می شد و روحیه هم پذیری بالا می رفت.
افغانستانی فیلم های ایران با لهجه مزبله و مضحک، رفتار زننده و رباتی، بیشتر برای خنداند مخاطب استفاده می شود تا نشان دادن چهره افغانستان، نزدیکی و همدلی بین دو ملت...
فیلم هایی مثل "شنل" خواستند در این زمینه فعالیت بکنند ؛ اما نتوانسته اند، منظورشان را به درستی منتقل بکنند و باعث حساسیت بیشتری در اجتماع شد.
هنگامی که تبر به جنگل آمد
همه درختان یک صدا فریاد زدند:
ای وای!!! دسته اش که از جنس خودمان است...
بی انصافی است که از عالم و آدم گله کنیم و خودمان را بی تقصیر جلوه دهیم.
خود هنرمندان، مربیان، مسئولان و دست اندرکاران افغانستانی نیز کوتاهی کرده اند.
برای مطرح شدن یا کسب خرس، شیر، سیمرغ، اژدها، خروس و... فیلم ها و سریال هایی تهیه و تولید می شود که با ارزش های اسلامی و ملی افغانستان مطابقت ندارد.
از آنجایی که هنرمندان دیگر کشورها شناخت کافی نسبت به کشوری را ندارد، آثار هنرمندان آن مرز و بوم را مشاهده می کنند و معمولا از طریق این شناختی که به دست آورده در مورد آن سرزمین تفکر، صحبت و تولید اثر می کند.
بنابراین هنرمندان، صاحب نظران، مسئولان و... باید آثاری خلق بکنند که افغانستان و افغانستانی را به جهانیان نشان بدهند ؛ نه تیپ ها و سرزمین متوهم را
حرف آخر، حرف ماست...
جامعه مهاجر به شدت با این نوع نگاه حاکم بر سینما و تلویزیون مخالف است.
اگر قرار است در فیلم ها و سریال ها، افغانستانی تحقیر و مورد توهین واقع شوند. اصلا از مهاجرین افغانستان در فیلم تان استفاده نکنید. اجازه دهید که بندگان خدا مشغول زندگی شان باشند.
اما اگر قرار است رابطه همکاری و همدلی شکل بگیرد.
در آثار تان و واقعیت زندگی تان به ملت افغانستان احترام بگذارید و از هرگونه تحقیر و توهین دست بردارید و به چشم انسان های برابر به قشر مهاجر و بومی نگاه کنید.
لهجه و گویش افغانستانی چیز عجیب و غریبی نیست.
همان طور که یک ترک، یک لر، یک شهرستانی و... نمی تواند، دقیق مثل فارسی تهرانی حرف بزند و با لهجه و گویش خاصی صحبت می کند؛ افغانستانیها هم همین است.
منبع: دنیای سینما