رونق بازار شبکه نمایش خانگی
این روزها در شبکه اجتماعی و فروشگاهها با تبلیغات سریالهایی چون هیولا، مانکن، سالهای دور از خانه و رقص روی شیشه و اخبار و گزارشهایی از سریال تازهای که قرار است به شبکه نمایش خانگی بیایید یا برای این شبکه ساخته شود، مواجه میشویم؛ از جمله سریال دل به کارگردانی منوچهر هادی که قبل از این نیز مجموعه عاشقانه او در شبکه نمایش خانگی با استقبال همراه شد. حسن فتحی نیز که با سهگانه شهرزاد رونق تازهای به شبکه نمایش خانگی بخشیده بود قرار است با مجموعه جیران بار دیگر برای این شبکه سریال بسازد.
واقعیت این است در روزهایی که گیشه سینما رونق گذشته را ندارد و مخاطبان تلویزیون نیز کاهش یافته، بازار شبکه خانگی داغتر شده و شاهد موج گرایش سینماگران به سمت سریالسازی برای این شبکه هستیم. ظاهرا رونق و فروش خوب نیز به عنوان منطق اقتصادی، گرایش به سمت شبکههای خانگی را افزایش داده و حالا شاهد حضور سوپراستارها در این مجموعهها هستیم و اخباری که درباره میزان دستمزد آنها منتشر میشود نیز میتواند دلیل این گرایش را توجیه کند. اگر در گذشته تلویزیون رقیب اصلی سینما بود و بعدها ماهواره و شبکههای اجتماعی به این رقبا افزوده شدند، اکنون شبکه خانگی به رقیب جدیتری برای سینما بدل شده و این پرسش را مطرح کرده که در این اوضاع نابسامان اقتصادی و ریزش مخاطب، آیا افزایش سریالسازی در شبکههای خانگی برای سینمای ایران تهدید است یا فرصت؟
شبکه نمایش خانگی را میتوان رسانهی جامعه مدنی و رسانهای میانی دانست بدین معنی که این شبکه به عنوان یک مدیوم سوم مابین سینما و تلویزیون قرار گرفته که واجد برخی ظرفیتها و کارکردها است که این دو رسانه، فاقد آن هستند. شبکههای خانگی فارغ از ضعف و قوتهای دراماتیکی و کیفیت ساختاری آن، از حیث جامعهشناسی ارتباطات و مطالعات فرهنگی نیز قابل تحلیل بوده و نمونه بارزی از سویه صنعتی و تجاری در این زمینه است. در این فرایند دیگر طبقه اشراف یا روشنفکران نیستند که مصرف کننده محصولات هنری بوده و برای آن هزینه میکنند. توسعه تکنولوژی ارتباطی و دیجیتالی با تکثیر کالاهای هنری آنها را در اختیار همه طبقات اجتماعی قرار داده و لذت ناشی از آن را برای طیفهای متنوع و گستردهای از مخاطبان فراهم میکند.
واقعیت این است که سینما و تلویزیون همواره دو مدیوم و رسانه رقیب بودهاند که هر کدام تلاش میکردند با تمهیدات مخاطبشناسانه خود، مخاطب دیگری را به طرف خود جلب کنند و به رونق بازارشان بیفزایند؛ اما امروزه انگار بینامتنیت مثل الگوورهی حاکم بر رشتههای دانشگاهی به فضای رسانهای هم بسط یافته و شاهد ظهور و بروز وضعیتی بینارسانهای هستیم که در حد فاصل تلویزیون و سینما قرار گرفتهاند. رسانههایی که از ظرفیت و قابلیتهای هر دو مدیوم استفاده میکنند، بدون اینکه از حیث ماهوی شبیه آنها باشند. در این رسانه مخاطب میتواند هر قسمتی را که بیشتر دوست داشت، بارها ببیند و از بخشهایی که ناراضیست، به سرعت بگذرد. این اختیار در سینما و تلویزیون امکان پذیر نیست، اما رسانه ویدیو به مخاطب قدرت بیشتری بخشیده و او دیگر از حیث ارتباطی و آیین تماشا و نمایش تابع مطلق رسانه نیست و بر آن تسلط نسبی دارد. دستکم در اینجا از لحاظ فرمی، هژمونی رسانهای کاهش یافته و نوعی ساختارشکنی در اقتدار آن رخ میدهد. اینجا دیگر سینما و تلویزیون نیست که مخاطب مجبور به تحمل هر محصول ضعیفی باشد. کمکاری و بدکیفیتی به ضرر خود تولیدکننده تمام خواهد شد. در شرایطی که امکان تأسیس تلویزیون خصوصی در جامعه ما فراهم نیست، تولید سریالهای خانوادگی در ژانرهای مختلف شاید بتواند تا حدودی این خلاء را پرکند و دستکم به شکلگیری یک شبکه شبه خصوصی تلویزیونی دامن بزند.
با این حال اگر شبکه نمایش خانگی به عنوان یک بنگاه فرهنگی– اقتصادی، سویه فرهنگی خود را از دست بدهد یا کارکردهای اقتصادی آن چنان در الویت قرار بگیرد که ذات فرهنگیاش دچار استحاله شود، باید منتظر سقوط این شبکه بود. بزرگترین سرمایه شبکه نمایش خانگی همچون هر رسانهای جلب اعتماد مخاطب است، بهویژه در اینجا که مخاطب با تکیه بر همین اعتماد برای دریافت خدمات فرهنگی باید هزینهی مالی کند. اگر این اعتماد به هر دلیلی خدشهدار شود دودش به چشم خود نمایش خانگی و سرمایه گذارانش می رود. از حیث تولید نیز اینگونه رخدادها میتواند فرایند ساخت پروژههای این شبکه را با ریسکپذیری بالا روبهرو کرده و بسیار از سینماگران نیز ریسک پذیرش کار در این شبکه را نپذیرند و فقدان امنیت اقتصادی و فرهنگی به شکل توامان میتواند شبکه نمایش خانگی را با مشکل مواجه کند.
اینکه از طریق شبکه نمایش خانگی و بر مبنای منطق اقتصادی، فرهنگ بتواند فضای جدید برای سودآفرینی خلق کند فینفسه بد نیست به شرطی که حاشیههای غیر متنی و برخی بداخلاقیهای اقتصادی– فرهنگی موچب نشود که شبکه نمایش خانگی از ریل اصلی خارج شده و این قطار به ایستگاه مقصد نرسد. از جمله حاشیهها و حتی شایعههایی که پیرامون تولید سریال برای شبکه نمایش خانگی وجود دارد و گاه در قالب نقد عرضه میشود حرف و حدیثهایی است که درباره دستمزدهای میلیاردی برخی بازیگران آن زده میشود. اگرچه میزان دستمزد به توافق تهیهکننده و بازیگر ربط دارد و تابع قوانین بازار است اما نباید فراموش کرد که این عرصه پیش از هر چیز عرصهای فرهنگی است که تجارت زده شدن آن میتواند با بیاعتمادی تدریجی مخاطب همراه شود. از سوی دیگر جذب مخاطب بیش از آنکه به نوع رسانه ربط داشته باشد به کیفیت کالایی ربط دارد که آن رسانه عرضه میکند. کمرنگ بودن برخی خط قرمزها که در رسانههای رسمی وجود دارد کمک کرده تا امکان مانور بیشتری برای سریالسازی در شبکه نمایش خانگی ایجاد شود اما این تنها شرط جذب مخاطب نیست. قصهگویی و تازگی در آن و توجه به مسائل و مشکلات روز جامعه، شرط مهمتری است که فعالان عرصه شبکه نمایش خانگی باید به آن پایبند باشند. اعتلای کیفیت شبکههای نمایش خانگی اگرچه به جذب بیشتر مخاطب منجر میشود اما لزوما به تضعیف سینما هم نمیانجامد. شبکه نمایش خانگی از این ظرفیت برخوردار است که به تبلیغ فیلمهای در حال اکران پرداخته و مخاطبان خود را برای تماشای آنها در سینما ترغیب کند. اکنون زمانی است که شبکه نمایش خانگی نه بهعنوان رقیب که بهعنوان رفیق در کنار سینما قرار بگیرد.