بررسی اسطوره های دروغین فیلم ۳۰۰ خیال انگیزترین فیلم تاریخ
داستان فیلم
آنچه در فیلم می گذرد داستانی است بر محور ایستادگی ۳۰۰ بادی گارد شخصی لئونیداس – شاه اسپارت – روبروی سپاه یک میلیون نفری ایران، و متوقف ساختن سپاه ایران به مدت سه روز راوی فیلم در ابتدا توضیحاتی در مورد بزرگ شدن مردهای اسپارتی می دهد و سختی هایی را که آنها می کشند تا بزرگ شوند نشان می دهد، توضیحات راوی با بزرگ شدن یک پسر همراه است که در انتها مشخص می شود کسی که بزرگ شدنش به رویت بیننده رسیده لئونیداس است. وی پس از بازگشت از کوه و بیابان و جنگل، یک روزه پادشاه می شود، احتمالا پس از ۳ ماه یا ۳ سال، سفرایی از ایران به اسپارت می آیند و به اسپارت می گویند یا تسلیم شو و یا آماده جنگ باش. که پادشاه اسپارت بر خلاف اصول دموکراسی (که در فیلم سمبل یونان است) سفرای ایران را می کشد. (ادامه داستان روایت فیلم انتهاء متن)
نقد انحرافات فیلم 300
در زیر به نکاتی اشاره می شود که از لحاظ تاریخی مشکل دارند. اصولا ایرانی ها ماند لشکر بربرها نشان داده شده اند و در مجلس اسپارت علنا ایرانی ها بربر خطاب می شوند. از تعریف چهره پلشت ایرانی ها که شباهت به هر چیزی بجز آدمیزاد داشت خودداری می کنم .
لباس ارتش ایران بد طراحی نشده بود(ارتش پیاده نظام) اما کلاه آنها بیشتر یادآوراعراب مسلمان بود و با استفاده از فیلم برداری هوشمندانه چیزی که بیشتر به نظر بیننده می آید عرب بودن ارتش است نه ایرانی بودن آنها .
گارد جاوید که درواقع تنها ارتش منظم ایران بوده (ارتش ۱۰ هزار نفری شاهنشاهی) ارتش ارواح نامیده می شود.
جادوگران یهودی که به خشایارشا خدمت می کنند! دقیقا یادآور ساحرهای فیلم ده فرمان هستند و گویا کارگردان قصد دارد بیننده را متوجه سازد که ارتش ایران از ایرانی خالی بوده و تمامی اشخاص مهم در ارتش غیر ایرانی بودند، حتی لباس جادوگرها که مجهز به نارنجک بودند مانند لباس کاهن های یهودی است و صحنه پرتاب نارنجک ها شما را بیشتر یاد چهارشنبه سوری فعلی خواهد انداخت تا صحنه جنگ یک ارتش.( این هم نتیجه به تمسخرگرفتن جشن چهارشنبه سوری توسط خودمان)
اسپارت در فیلم به قدری مهم نشان داده شده که بیننده در صورت نداشتن اطلاعات فکر میکند خود یونان است، اصولا از لحاظ تاریخی و براساس گفته هرودوت و گزنفون، یونان شامل ۱۱ کشور بود و هیچ کشور واحدی وجود نداشت و اسپارتی ها فقط و تنها فقط جزو سربازهای قوی و ملبس بودند، این اسپارتی ها حتی آن قدر قدرت نداشتند که سرتاسر یونان را فتح کنند و کشوری یکپارچه ایجاد کنند، اما در فیلم مضهر قدرت سرتاسر یونان معرفی می شوند و حتی در چندجا یونان معرفی می شود. و حتی برای تمامی یونان تصمیم می گیرند. توجه داشته باشید که اصولا چیزی که در تمامی ۱۱ کشور تابع آتن مهم بوده خود آتن بوده و آتن است که یونان خطاب می شده و حتی خود آتن همیشه با لفظ آتن خوانده میشده و نه یونان. حتی خشایارشا برای جنگ و آرام کردن آشوبی آمده که در آتن حکمفرماست و نه اسپارت.
چند کشور از ملل یونان که با خشایارشا صلح می کنند و آتنی ها هم که شهر را خالی می کنند، حال آنکه این ۳۰۰ نفر از کجا سه روز خشایارشا را معطل می کنند نامعلوم است و اصلا معلوم نیست این ۳۰۰ قهرمان که می توانند یک میلیون نفری ارتش ایران را سه روز متوقف کنند چرا به یکباره و ظرف کمتر از ۱۵ ثانیه نابود می شوند.
پیرمردی که در فیلم نشان داده شده و دروازه شهر را می گشاید، در داستان واقعی لشکر خشایارشا را از کوه عبور می دهد اما در فیلم معلوم نیست این لشکر همراه پیرمرد چه می شود و فقط چند تصویر کوتاه از ارتش گارد جاوید نشان داده می شود که به دنبال او هستند و بعد نیست می شوند.
در روز سوم اسپارتی ها که بالاخره یکی دو نفری کشته داده اند یک نماینده برای بیان اتفاقات رخ داده به اسپارت می فرستند، توجه داشته باشید که این شخص درواقع مورخ داستان ۳۰۰ اسپارتی است، معلوم نیست پس از بازگشت وی باقی داستان از زبان چه کسی جز فرانک میلر نقل شده است .
مرکب خشایارشا در روز سوم با استفاده از سر ستون های پارسه (تخت جمشید) تزیین شده که نشان می دهد فرانک میلر حتی یک ثانیه هم در این مورد تحقیق نکرده است، چراکه سرستونی که در این مرکب استفاده شده، فقط در پارسه یافت شده و اثبات شده که این سر ستون در هیچ کجای قصرهای پارسه استفاده نشده و گویا مورد قبول پادشاه قرار نگرفته بوده، اما کارگردان فیلم از این سرستون در مرکب شخصی پادشاه استفاده می کند .
معلوم نیست در کجای تاریخ زخمی شدن خشایارشا در این جنگ یاد شده است.
دریک هایی که از جیب فرمانده ارتش اسپارت بیرون می ریزد تصویر خشایارشا را بصورت کاملا واضح و مشخص نشان می دهد که به سبک سکه های جدید اروپایی ضرب شده است نشان می دهد (منظور تصویر بزرگ خشایارشا در وسط سکه است مثل ملکه های انگلیس و غیره)، اصولا هر انسان نادانی می داند که دریک هخامنشی در مزان خشایارشا به سبک دریک داریوش با تصویر یک کماندار در وسط ضرب میشد که این کماندار پادشاه نبوده و بعلت ارزش سربازهای ایرانی تصویر آنها بر روی سکه ضرب میشده، اما سکه در فیلم معلوم نیست به چه دلیلی جز غالب بودن فرهنگ یونان و صدور سکه از یونان به ایران، بدان شکل ضرب شده است.
نکته بسیار جالبی در فیلم وجود دارد و آن قلیان خشایارشا است باز هم برای بیشتر عرب نشان دادن ایرانی ها، نکته دیگر نشان دادن زن های همجنس باز ایرانی است که بیشتر به روسپی های آمریکایی شباهت دارند .
از نکاتی که حائز اهمیت است فیلم بردرای فیلم است که به نظر بنده از سایر عناصر فیلم نمود بیشتری داشت و هر جا کارگردان می خواهد چیزی را برجسته کند بجای اینکه از فیلمنامه کمک بگیرد از هنر فیلم برداری استفاده میکند.
داستان بر اساس واقعیت
پس از اینکه خشایارشا وارد آتن شد اردوگاه خود را در خارج از آتن قرار داد. وی می دانست که یونانیان در پلوپونز واقع در جنوب یونان یک ارتش دارند و پیش بینی می کرد که ممکن است آن ارتش به آتن بیاید و وی را در آن شهر محاصره نماید. این بود که ارتش ایران را در خارج از آتن متمرکز کرد که اگر ارتش یونانیان آمدند ارتش او در داخل کشور محاصره نشود. خود خشایارشا بعد از ورود به شهر در عمارت پوله ته ریوم یعنی عمارت مجلس سنای آتن منزل کرد. گارد جاوید که گارد مخصوص پادشاه بود نیز در همین عمارت جای گرفت. روزی که ارتش ایران وارد آتن شد در آن ظهر حتی یک نفر هم به چشم نمی خورد، اما عمارت بزرک آکروپل پر از جمعیتی بود که به آن پناه برده بودند تا الهه آتنه که خدای آتن بود از آنها محافظت کند و همین طور هم شد و خشایارشا امر کرد که مزاحم آنها نشوند . آنهایی که در آکروپل جمع شده بودند کسانی بودند که نتوانستند خود را از آتن دور کنند بعضی از آنها بر اثر فقدان وسیله نقلیه و بعضی به علت نداشتن بضاعت در معبد بزرگ بست نشسته بودند به این امید که الهه اتنه آنها را خواهد رهانید و به علت اینکه خشایارشا به برای ادیان سایر ملل احترام قایل بود از حمله به آکروپل و کسانی که در آن بودند خودداری کرد و چون می دانست که آنهایی که در آکروپل نشسته اند از حیث خواربار دچار مضیقه خواهند شد، به آنها آزادی داد که از آنجا خارج شوند و برای خود غذا تهیه کنند .
در تواریخ اروپا نوشته شده که خشایارشا آتن را ویران کرد. این نوشته صحیح نیست. و پادشاه ایران قلعه آکروپل را ویران کرد نه معبد آکروپل را. قلعه آکروپل که دژی بود جنگی به امر خشایارشا ویران شد، این دژ بالای تپه آکروپل به نظر می رسید و آن قلعه را پی زیس ترات بنا نمود. آتن شهری بود بلادفاع، یعنی شهری که برای حفظ آن نجنگیده بودند و در آن زمان هم هرگز شهرهای بلادفاع را ویران نمی کردند .
در تواریخ اروپانوشته شده که خشایارشا بعد از ورود به آتن آن شهر را به جبران شهر سارد پایتخت لیدی که یونانیان سوزانیده بودند، سوزانید و ویران کرد و این اشتباه یا تعمد باید اصلاح شود. خشایارشا در آتن جز دژ جنگی آکرپل و دیوار شهر که اطراف آتن بود چیزی را ویران نکرد و روزی که ایرانیان از شهر رفتند تمام عمارت بزرگ شهر باقی بود و آتن را خود یونانیان در جنگ داخلی که از سال ۴۳۱ تا ۴۰۴ ق.م طول کشید و به جنگ های پلوپونز معروف بود ویران کردند و هرکسی که در این باره تردید دارد باید تاریخ توسیدید را بخواند .
توسیدید اسم جنگهای داخلی یونان را پلوپونز گذاشته است و آن جنگها از سال ۴۳۱ ق.م شروع شد یعنی ۵۰ سال پس از مراجعت ایرانیان .توسیدید صدیق ترین مورخ یونان است و خود او در جنگهای پلوپونز شرکت داشته است و وقایع آن جنگها را تا سال ۴۱۱ ق.م نوشته و دنبال وقایع آن جنگ ها از طرف گزنفون در کتابی به نام هله نیک یعنی یونانیان نوشته شده است و وقایع جنگ به سال ۴۰۴ ق.م ختم می شود. آتن پایتخت یونان در آن جنگها که بین خود یونانیان در گرفت ویران شد، اما نه بطور کلی و انصاف نیست که ویرانی آتن را به حساب ایرانیان بگذارند. ایران در جنگهای داخلی یونان دخالتی نداشت مگر بطور غیرمستقیم و اسپارت با نیروی طلایه ایران در آن جنگها با آتن می جنگید.
واقعیت تاریخی این است که خشایارشا رفته بود تا اینکه آتن را ویران کند اما شجاعت یونانیان در دو جنگی که با وی داشتند خیلی در پادشاه ایران موثر واقع گردید. از آن گذشته خشایارشا و سربازان ایرانی که با وی به آتن رفتند متمدن بودند با مفهوم واقعی این کلمه. آنها شهرنشین به شمار می آمدند و به آبادانی علاقه داشتند و عمارت زیبا را می پسندیدند و خشایارشا که تا آن روز هنوز مشغول ساختن کاخ پارسه یا همان تخت جمشید بود (کاخی که داریوش بزرگ ساختن آن را آغاز کرد) به خود اجازه نمی داد که عمارت زیبای آتن را ویران کند.
توسیدید میگوید در روز سوم بعد از اینکه خشایارشا وارد آتن شد، جار زد که هر کس از آتن رفته مراجعت کند و بداند که مال و جانش محفوظ است و چون مردم بی بضاعت و بی دست و پا که در آتن بودند غذا نداشتند و در شهر اذوقه به دست نمی آمد، خشایارشا گفت که از گندم ارتش ایران به آنها بدهند که برای خود نان طبخ کنند و در روز پنجم بعد از ورود ایرانیان به آتن دکانهای نانوایی به کار افتاد و شهر آتن وضع جنگی خود را از دست داد .
در روز دهم بعد از ورود ایرانیان به آتن خشایارشا برای دیدن آکروپل رفت و حتی به خدام معبد الهه بزرگ آتن انعام داد. اسناد تاریخی نشان می دهد که ده روز بعد از ورود ارتش ایران به آتن در محله سرامیکم چند کارگاه سفال سازی و در محله کولی توس چند کارگاه فلز سازی به کار افتاد و باز از اسناد تاریخی فهمیده می شود که ده روز بعد از ورود ارتش ایران به آتن از داخل خانه های آتن صدای چنگ به گوش می رسید. این اسناد تاریخی گواهی می دهد که آتن به دست خشایارشا ویران نگردید چون اگر ویران می شد، پادشاه ایران به معبد آکروپل نمی رفت و دکانهای نانوایی و کوزه سازی و فلزسازی در شهر بکارنمی افتاد و زنهای جوان چنگ نمی نواختند و در یک شهر ویران اگر هم دختری وجود داشته باشد حال آن را ندارد که چنگ بنوازد .
یکی ازخقایق دیگری که حتی هرودوت نتوانسته انکار کند احترامی است که ایرانیان به نوامیس یونانیان گذاشتند و این نکته را نباید کوچک دانست. سربازان ایرانی لااقل یک سال و به روایتی بیش از یک سال از زن های خود دور بودند و اکثر آنها جوان بشمار می آمدند و در دوره ای از عمر بسر می بردند که به اقتضای طبیعت، مرد بشدت متمایل به زن می شود. زنهای یونان هم بر اثر لااقل سیصد سال ورزش خوش اندام بودند و زیبایی داشتند، معهذا دیده نشده که یک افسر یا سرباز ایرانی به یک زن یونانی تعرض کند. در تمام تواریخی که یونانیان راجع به جنگهای ایران و یونان نوشته اند، حتی یکبار دیده نمی شود که نوشته باشند که یک افسر یا سرباز ایرانی به یک زن یونانی تجاوز کرده باشد. در صورتی که در عرف قدیم وقتی یک شب ارتش وارد کشوری می شد همانطور که اموالملت مغلوب را متعلق به خود می دانست زنهای آن ملت را هم از آن خود می دانست. اما ایرانیان دوره هخامنشی آنقدر مقید به احترام نوامیش بودند که هرگز به خود اجازه نمی دادند هنگام تهاجم به یک کشور به زنهای ملت مغلوب تجاوز کنند .
آنها مردها را اگر مقاومت می کردند می کشتند و اسیر می کردند ولی زنها را محترم می شمردند و کتزیاس طبیب و مورخ یونانی که مدتی بعد از ورود خشایارشا به آتن در دربار ایران خدمت می کرد و بیست سال در ایران بسر برد نوشته است که در ایران زنی روسپی وجود ندارد. دوره توقف کتزیاس در ایران دوره ای بود که اخلاق عمومی نسبت به دوره آغاز هخامنشیان سست شد زیرا پادشاهانی که پس از داریوش بزرگ و خشایارشا بر اریکه قدرت نشستند، خود چنان بی بند و بار بودند که نمی توانستند در مسائلی که مربوط به عفت می شود سختگیری کنند معهذا حتی در آن زمان در ایران زن روسپی نبوده است .
نکته دیگر که در تمامی تواریخ یونانی دیده می شود عدم خشونت سلاطین هخامنشی نسبت به دشمنانی بود که ابراز اطاعت می کردند. در تمامی مدتی که خشایارشا در یونان بسر می برد هر کس را که ابراز اطاعت کرد مورد عفو قرار داد و هر افسر و سرباز که تسلیم می گردید از هرگونه مزاحمت مصون بود.
اگر پادشاه ایران آتن را ویران کرد و خرابه های آن شهر جغد نشین شد، چرا قبل از خروج ارتش ایران از آتن قسمتی از سکنه آن شهر که مهاجرت کرده بودند مراجعت نمودند؟ و آیا قابل قبول است که خانواده های با بضاعت آتنی که به پلوپونز رفته بودند و در آنجا به راحتی و دور از خطر بربرها (وحشی ها !!) زندگی می کردند، جان و مال خود را بخطر بیاندازند و به آتن مراجعت کنند تا در آنجا به قتل برسند و اموالشان به یغما برود و نوامیسشان به دست ایرانیان برسد؟
این را هم خود یونانیان می نویسند و می گویند قبل از اینکه ایرانیان از آتن مراجعت کنند عده ای از سکنه شهر آتن به خانه های خود در آن شهر برگشتند. ذکر کلمه «خانه» در تاریخ گواهی می دهد که حداقل تمامی آتن به دست خشایارشا ویران نشده بود وگرنه خانه ای باقی نمانده بود تا اینکه مردم بابضاعت آتن در آن سکونت کنند .
آنچه تا اینجا راجع به ورود ارتش ایران به آتن گفتیم از تحقیق بی طرفانه پروفسور بارن انگلیسی بود و ما هنگام نقل آن همه چیز را خلاصه کردیم که خوانندگان خسته نشوند ((لازم بذکر است این مطالب را نویسنده کتاب گفته نه نویسنده وبلاگ!)) و پروفسور بارن در تحقیق خود، طوری آتن را هنگام ورود ارتش ایران نشان می دهد که در بعضی از خیابانها نام خانه ها را نیز می برد. اینک اجازه می خواهیم که سطوری چند از نوشته هرودوت را راجع به ورود ارتش ایران به شهر آتن از نظر خوانندگان بگذرانیم. هرودوت می گوید:
"" وقتی وحشیان (!) وارد آتیک شدند، دیده بان ورود آن ها را به اطلاع آتن رسانید و آنگاه که ارتش وحشیان به آتن نزدیک گردید ، شهر تخلیه شده بود، اما یک پادگان قوی در شهر وجود داشت و سربازان آن پادگان بر سرایرانیان سنگ باریدند و مانع از این شدند که به دیوار آتن نزدیک گردند و ارتش ایران چند روز مقابل آتن متوقف شد و نتوانست وارد شهر شود مگر بعد از اینکه آخرین سرباز مدافع دیوار شهر به قتل رسید. انگاه ایرانیان وارد شهر شدند و خشایار پادشاه در عمارت مجلس سنا منزل کرد و ارتش او به معبد آکروپل رفت و تمام فقرایی را که به آن معبد پناهنده شده بودند به قتل رسانید و آنگاه ایرانیان معبد آکروپل را مورد تاراج قرار دادند و هرچه دارای ارزش بود و نظیرش در دنیا وجود نداشت آتش زدند. چند روز بعد خشایارشا گفت یونانیان آزاد هستند که به آتن برگردند و به معبد آکروپل بروند و در آنجا برای آتنه الهه آن معبد قربانی کنند و علت صدور آن فرمان این بود که خشایارشا خوابی دید و از چپاول و سوزانیدن و ویران کردن معبد آکروپل پشیمان شد!! ""
این نوشته هرودوت تقریبا صد سال بعد از مرگ او به نظر اسکندر مقدونی رسید و چون در آن موقع معبد آکروپل ویران بود، آن جوان مقدونی یقین حاصل کرد که ایرانیان معبد آکروپل را آتش زدند و ویران کردند و برای اینکه انتقام بگیرد کاخ پارسه ( تخت جمشید) را بعد از اینکه مورد یغما قرار داد آتش زد و ویران کرد و به جرات می توان گفت که اگر هرودوت این نوشته را نمی نوشت کاخ پارسه در فارس سوزانیده نمی شد. در این که معبد آکروپل از طرف خشایارشا مورد تاراج قرار گرفت تردیدی وجود ندارد و خشایارشا به سبک قوانین جنگ در آن زمان تصاحب اشیای گرانبهای آن معبد را حق خود می دانست ولی آن معبد را نسوزانید و ویران نکرد .
هرودوت باز هم از روی غرض نوشته است که جنگ آتن، دو مرخله داشته یکی جنگ برای عبور از دیوار شهر و دیگری جنگ برای تصرف معبد آکروپل. دو جنگ اخیر بیست روز طول کشیده و مدت بیست روز ارتش پنج میلیونی (!) ایران با یک مشت افراد بی بضاعت که نتوانسته بودند از آتن بروند و درمعبد آکروپل مجتمع شدند پیکار می کردند و بعد از غلبه تمام مدافعین را قتل عام نمودند (!) .
«پلوتارک» هم که با هرودوت پنج قرن فاصله زمانی داشته و ناگزیر روایات مربوط به ورود ارتش ایران را به آتن از مورخین یونانی بخصوص هرودوت گرفته جنگ آکروپل را بیست روز ذکر می کند و آدمی متحیر می شود که چگونه یک ارتش بزرگ پنج میلیونی مدت بیست شبانه روز مقابل معبد آکروپل معطل شده و نتوانسته بر یک مشت افراد بی بضاعت و بی اسلحه که در آن معبد بودند غلبه نماید. حتی اگر معبد آکروپل یک پادگان قوی برای دفاع داشت باز در ظرف مدت کوتاهی و شاید یک روز آن پادگان از پا در ی آمد و اگر قبول کنیم که ارتش عظیم خشایارشا مدت بیست روز مقابل آکروپل در داخل شهر آتن معطل شد آیا دلیل بر این نیست که پادشاه ایران نخواست اقدامی بکند که سبب ویرانی آن معبد بزرگ و زیبا گردد ؟؟
هرودوت نتوانسته مراجعت آتنی ها را به آن شهر انکار کند و تصدیق نموده که خشایارشا به مردم شهر تامین داد و آنها به آتن مراجعت کردند. خشایارشا آکروپل را ویران نکرد ولی دو مجسمه از آن خارج نمو.د و به ایران برد که در کاخ پارسه (تخت جمشید) نصب نمود و هر دو مجسمه از زمامداران سابق آتن بود. یکی به اسم «هارموویوس» و دیگری به اسم «آریستو گیتون » و آن دو مجسمه را با مفرغ ساخته بودند و آنقدر از لحاظ هنری زیبا بودند که خشایارشا نتوانست از آنها بگذرد و هر دو را به ایران برد و آن دو مجسمه تا پایان سلطنت هخامنشیان در کاخ پارسه (تخت جمشید) بود و بعد از اینکه اسکندر ایران را اشغال کرد آن دو مجسمه را از آن کاخ خارج کرد و به یونان فرستاد تا اینکه در کاخ آکروپل نصب شود. امروز این دو مجسمه هست ، ولی مجسمه های اصلی نیست و نمی دانیم مجسمه های اصلی که از ایران به آکروپل برگردانیده شد گرفتار چه سرنوشتی شدند. دو مجسمه ای که امروز دیده می شود کپی است یعنی آنها را از دو مجسمه اصلی کپی کردند .
هرودوت می گوید در حالی که خشایارشا معبد آکروپل را محاصره کرده بود و با مدافعین آن معبد می جنگید، جنگ دریایی سالامیس در گرفت. این نکته غیر از جنگ بیست روزه معبد آکروپل صحت دارد و هنگامی که خشایارشا در آتن بود بین نیروی دریایی یونان و ایران در نزدیکی جزیره سالامیس جنگ در نگرفت.
ادامه داستان طبق روایت فیلم 300
با این کار اسپارت جنگ را برای اسپارت می خرد، نکته جالب آن است که لئونیداس تمامی تلاش خود را برای جنگ با ایران می کند و نزد الهه ای می رود که اجازه جنگ را بگیرد اما طبق معمول سینمای هالیوود عوامل خشایارشا الهه جنگ یونان را خریده اند و وی دستور تسلیم شدن را می دهد .لئونیداس که نمی تواند اجازه جنگ را بگیرد با ۳۰۰ بادی گاردش به پیشواز سپاه خشایارشا می رود تا در راه حفاظت از آزادی و دموکراسی یونان و سرتاسر اروپا (که معلوم نیست در کجای تاریخ قدیم نقش داشته اند) شهید شود. در این راه از شهری می گذرد که سپاه ایران آن را با خاک یکسان کرده است. و تنها یک کودک زخمی زنده مانده که با بردن نام گارد جاوید خشایارشا در آغوش لئونیداس جان می دهد .نکته بسیار جالب آن جاست که وقتی ۳۰۰ اسپارتی به جلوتر می آیند سپاه ایران را می بیند و هیچ معلوم نیست که سپاهی که به جلو آمده به چه منظوری عقب نشینی کرده، به هر روی اسپارتی ها در راه رسیدن به ارتش ایران ابتدا غرق شدن ناوگان دریایی ایران را مشاهده می کنند و سپس سپاه پیشدار ایران را مشاهده می کند که از شهرهای سر راه باج می گیرد که خشایارشا آنها را با خاک یکسان نکند در این راه، این پیشدار که وصف ظاهرش زننده اش لازم نیست، با اسپارتی ها برخورد می کند و اسپارتی ها او را ادب می کنند .سپس فیلم لحظه برخورد اولیه اسپارتی ها با ایرانی ها را نشان می دهد که اسپارتی ها سربازهای از جنگ هیچ چی نفهم ایرانی را قلع و قمع می کنند. و بعد سپاه پشتیبان است که نابود می شود و کوهی از سربازهای تلف شده ایرانی ایجاد می شود، این گونه است که روز اول به پایان می رسد و در پایان روز سربازهای نیمه جان ایرانی توسط اسپارتی ها کشته می شوند.(البته با دموکراسی کامل برای نجات یافته گان) در روز بعد ارتش میلیونی ایرانی که از پس ۳۰۰ نفر بر نیامده مجبور است از گارد جاوید استفاده کند که معمولا بر اساس جنگ های ایران در قلب سپاه هستند و تا لحظه آخر وارد جنگ نمی شوند ، البته این سپاه دارای غول های بی شاخ و دمی هستند که تشنه خون انسان ها هستند و یکی از همین غولها می رود که لئونیداس را بکشد اما لئونیداس که قهرمان داستان است، سر این غول بی شاخ و دم را از تنش جدا می کند، پس از آن گارد جاوید که از کشتن این ۳۰۰ نفر بر نمی آید فیل های ایرانی هستند که به پیش می آیند و البته به ته دره می افتند .
روز دوم که تمام می شود اگر درست به خاطر بیاورم خشایارشا به پیش می آید تا با لئونیداس صحبت کند، که البته لئونیداس او را به جنگ دعوت می کند و می گوید ما پاسدار دموکراسی و آزادی غرب هستیم و حاضریم در این راه بمیریم. البته ممکن است در روز اول با خشایارشا ملاقات کرده باشد، چون این نقد را با تفاوت ۴ – 5 روز از مشاهده فیلم می نویسم ممکن است فراموش کرده باشم بهرحال این گفتمان است که پیام فرانک میلر را مبنی برایستادگی اسپارتی ها بیان می کند. در روز بعد هم هیولاهای ایرانی با کرگدن های خود به اسپارتی ها حمله ور می شوند که این کرگدن نرسیده به اسپارتی ها بر روی زمین می افتد ، پس از آن نوبت به جادوگرهای ایرانی می رسد که به سمت اسپارتی ها نارنجک پرتاب می کنند. و البته طبق معمول لئونیداس قهرمان تمامی نارنجک های ایرانی را نابود می کند و بدین ترتیب روز سوم هم به پایان می رسد. به هر روی در روز چهارم و پس از توقف سه روزه ارتش ایران که از پس ۳۰۰ نفر بر نیامد به یاری یک پیرمرد گوژپشت اسپارتی(که در روز اول به نزد لئونیداس رفته و لئونیداس به علت اینکه او نمی تواند قدش را راست کند از پذیرش وی در ارتش ۳۰۰ نفره اش معذور است) و با وعده زن های روسپی و البته یک دست لباس ارتش ایران، با راهنمایی وی تعدادی از سپاهیان گارد جاوید را به پشت ۳۰۰ اسپارتی می فرستد تا آنها محاصره شوند، نکته جالب آنکه در این روز خشایارشا سوار بر یک مرکب بزرگ و عظیم وارد میدان جنگ می شود و سفیر صلح و دوستی ایران مثل همیشه قبل از نبرد، نزد لئونیداس می رود و به او می گوید صلح کن تا اسپارت متعلق به تو باشد و یونان تابع تو باشد، فقط باید تحت نظارت شاه ایران باشی که لئونیداس ابتدا قبول می کند ولی در چند ثانیه یاد خاطراتش می افتد و نظرش عوض می شود و با یک فرمان ، شخصی از پشت وی سفیر ایران را به قتل می رساند و لئونیداس نیزه خود را به سبک قهرمانان المپیک به سمت خشایارشا پرتاب می کند و خشایارشا که منتظر است تا این نیزه به او اصابت کند منتظر می ماند تا این نیزه گوشه لبش را پاره کند. پس از آن در کمتر از ۱۵ ثانیه سپاه ۳۰۰ نفری اسپارتی نابود می شود .البته فیلم یک جریان انحرافی دارد که همسر لئونیداس آن را پیش می برد و کلیت آن بر محور حمایت های وی از لئونیداس و همراه ساختن ارتشی است که الهه جنگ آنها را از جنگ محروم کرده این زن در این راه و بر پایه اصول دموکراسی غرب مانند یک روسپی عمل کرده و با فرمانده ارتش همخوابگی می کند البته روز بعد در مجلس مشخص می شود که این فرمانده نوکر دربار ایران بوده چراکه وقتی در مجلس همسر لئونیداس وی را به قتل می رساند از جیب وی دریک های هخامنشی که با تصویر خشایارشا مزین شده، بیرون می ریزد و مجلس متقاعد می شود که سپاه را به جنگ با ارتش ایران بفرستد و صحنه آخر فیلم ارتش هزاران نفری یونان را به سرکردگی مورخی که لئونیداس فستاده نشان می دهد که برای رزم با ارتش ایران آماده شده اند.
نقد دوم فیلم300 :
از زمان فیلم ارباب حلقه ها، کارگردان افسانه ای، سبکی جدید ایجاد شد. سبکی که بسیاری از فیلم ها با بودجه های میلیون دلاری سعی برای پیروی از آن کردند و آن سبک حماسی را به یک کلیشه کهنه تبدیل کردند. کلیشه ای که دیگر اثر نمی کند و برخلاف اشتیاق بیننده به تماشای جزئیات بیشتر ، جزئیات کمتری وجود دارد.
این فیلم که مثل "ماتریکس 2" فروش کرد و سعی کرد "ارباب حلقه ها" باشد و همانند"دلاور (Braveheart)" جلوه می کرد در نگاه اول چیز دیگری جلوه می نمود. اما ضرب مثل قدیمی پارسی می گوید: "آن تبل هیبت انگیز تهی است".
ارتش اسپارتا وقتی تیزر فیلم"سیصد" پخش شد بلا استثنا برای تمام بیننده ها بسیار جذاب و حیرت آور بود. این تیزر پیغام را به بیننده میداد که نبردی عظیم و با شکوه را در فیلم خواهند دید.
در اولین اکران فیلم 300، بینندگان برای 20 دقیقه منتظر آغاز نبرد با شکوه بودند و عالی هم شروع شد. تا به اینجای فیلم آنچه که در تیزر بود به بیننده عرضه می شود. این بخش از فیلم چیزی بود که انتظارش را داشتند ولی فیلم نشان دهنده چگونه شکل گیری دشمن (پارس ها) نبود و تنها به نشان دادن سمت "اسپارت ها" بسنده می کند و هیچ سر نخی نشان نمی دهد که بزرگترین ارتش چند میلیون نفری بشر در تاریخ باستان از کجا آمده بود؟ چه سازمانی این ارتش بزرگ را کنترل می کرد؟ چگونه برنامه می ریختند و چگونه حرکت می کردند؟ حتی "پیتر جکسون" هم زمانی را برای نمایش شکل گیری ارتش دشمن اش اختصاص داد و بلکه ذره ای از جرات را هم در دشمن خود نشان داد. چیزی که در ارتش پارس ها "صفر" نمایش داده شده بود. اما آیا یک نفر هم در بین آن دو میلیون و هفتصد هزار نفر (به نقل از هرودوتوس) نبود که ذره ای جرات داشته باشد؟ چگونه می شود مردم متمدن دنیای امروز این را از فیلم بپذیرند؟ آیا این فیلم هم یکی از آن فیلم های آشغال و خوش فروش است؟
هیولاهای تخیلی، زائیده ذهن نویسنده
اما با این حال بیننده انتظار بیشتر از این را داشت، می خواست بداند که فیلم در کنار آن تیزر با شکوه اش چه چیز دیگری را برای عرضه دارد. آن عبارت و تلفظ زیبا و با شکوه "اینجا اسپاراتاست" از کلام پادشاه اسپارتایی ، زیبا ترین تلفظ و کلام او بود که یک بار به بیننده قبل از فیلم در تیزر نمایش داده شده بود و مز? آن رفته بود. در واقع فیلم بارها زیباتر در تیزر جلوه داده شده بود.
در واقع "زک اسنایدر" هر آنچه در چنته داشت ، شاید به غیر از یک یا دو مورد- در تیزر نمایش داده بود و این عامل، دلیل شاهکار فروش فیلم در گیشه شد. ولی آیا این فروش یک ماه دیگر هم دوام خواهد آورد؟
زمانی که این مقاله نوشته شده است، فیلم حتی هفته اول را نگذارنده است ، ولی از الان زمزمه این می آید که این فیلم قسمت دوم همان فیلم "تروی" است که با ستاره ها و جلوه های ویژه کامپیوتری عرضه شده است.
سرباز های گارد سلطنتی در فیلم 300کلمه پارس ها بیشتر از صد بار در فیلم تکرار شده است و کلمه"خشایار" بیش از ده بار شنیده می شود. "خشایار" به حالت یک پادشاه اٌبنه ای لخت که صورتش را تیغ زده بود ، نمایش داده شده بود. اما این قرار بود که بر اساس یک کشور حقیقی و نبردی واقعی ساخته شود و قطعا هر تماشاچی انکار نمی کرد که این بر اساس نبرد "ترموپیلا" بود. اما اصولا باید وفادار به اصل ماجرا بود؟ آیا اصلا سعی کرده بود که وفادار باشد؟ جواب این است که اکثر فیلم تخیل نویسنده و کارگردان بود که هیچ یک حتی جرات نکردند قید کنند که این فیلم دارای عوامل تخیلی است و عناصر بسیاری به اصل داستان اضافه شده است.
سرباز های گارد سلطتنی حک شده در پاسارگادواضح بود که در تکنیک های اسپارتایی ها در جنگیدن عناصری اضافه شده بود که در آن زمان شاید اصلا وجود نداشته بوده و فقط برای زیبا جلوه دادن فیلم اضافه شده بود.
ژنرال های ارتش پارسی به هر چیزی به جز پارسی شبیه بودند. از هندی تا عرب و یا حتی چینی و حتی خود پادشاه پارس ها یک هندی تمام عیار با کلی گوشواره و جواهرات مرسوم هندی ها زینت داده شده بود.
نه نویسنده و نه کارگردان حتی یک جستجوی ساده در گوگل هم در تحقیق برای ساخت فیلم انجام نداده بودند. یک جستجوی ساده در بخش عکس سایت گوگل برای خشایار (Xerxes) شامل نتیجه های زیادی می شود که پیدا نکردن عکس اصلی خشایار شاه آن در صفحه اول غیر ممکن است. که خشایار با ریشی دراز با کلاهی سیلندری به سبک شرقی (که اغلب مشکی رنگ بوده اند) و لباسی که تمام بدن را پوشش می داده است و اصلا عریان هم نیست. عکس آن هم خود سندی است که بر دیوار های کاخ های پرسپولیس حکاکی شده است. به گفته یکی از دوستان چینی الاصل که فیلم را تماشا کرده بود: "خشایار شاه بسیار شبیه غول چراغ جادوی علی بابا بود."
خیلی روایت مفتضحی داره این 300