اسطوره سازان تمدن ایرانی

مرکز رسانه ای اسطوره سازان تمدن ایرانی براساس دغدغه ی قهرمان، الگو و اسطوره سازی و پاسخ به کمبود منابع تصویری از قهرمانان، الگوها و اسطوره های دینی و بومی مورد نیاز نسل جوان و جامعه امروزی، با رویکرد تولید آثار تلویزیونی و سینمایی در ساختارهای داستانی، مستند، آموزشی، انیمیشن و سریال های تلویزیونی فعال شده است
همچنین در حوزه توزیع و پخش آثار سینمایی و سینما مارکتینگ فعال است

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

خمس؛کلید جلب روزی

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۴۰ ب.ظ

شاید فکر کنیم که حساب و کتاب مالی و سود و زیان و محاسبه سرمایه و..، فقط مربوط به بخش حسابداری شرکت ها و موسسات است اما باید گفت دین اسلام که مستقیم ترین و سریعترین مسیر تحول مثبت انسان ها را معرفی کرده، نسبت به این موضوع بی تفاوت نبوده است. یکی از واجباتی که هر مسلمان در زندگی باید آن را رعایت کند، داشتن حساب و کتاب دارایی ها و بدهی های شخصی برای محاسبه «خمس»، در سررسید سال مالی است. آموزه های اسلام، از جلب روزی و آمرزش گناهان در اثر محاسبه خمس و همچنین آلوده شدن مال به حرام و عواقب آن، در اثر بی توجهی به این فریضه واجب خبر می دهند. در این شماره از منظر سه شغل، نکاتی پیرامون محاسبه خمس را می خوانیم.

روایت اول:
روسری  های رنگارنگ در ویترین مغازه توجهش را جلب کرده بود. سعی می کرد هرکدام از آن روسری های رنگارنگ را روی سر مادرش تصور کند. نمی دانست مادرش کدام را می پسندد. کدام یک از این ها بیشتر به او می آمد و رنگش با لباس هایی که داشت هماهنگ تر بود؟
یک روسری فیروزه ای با گل های گل بهی رنگ، از همان ها که کنارش طره های نیم وجبی دارد و کنار گل هایش زری دوزی شده توجهش را جلب کرد. وارد مغازه شد و بی درنگ همان را از فروشنده خواست. حتی رنگ بندی های دیگرش هم آن جلوه فیروزه ای را نداشت. می دانست این روسری با آویز نقره ای مادرش که نگین فیروزه نسبتا درشتی دارد خیلی زیبا می شود. می دانست مادرش آن آویز را خیلی دوست دارد.هدیه پدرش در اولین روز خانه دار شدنش بود.
بی آن که برایش خیلی مهم باشد پول روسری را پرداخت و خارج شد. این اولین بار بود که از پول خودش برای مادرش هدیه می خرید. از بزرگتر ها یاد گرفته بود که مرد وقتی کار پیدا می کند از اولین حقوقش باید هدیه ای برای مادر و پدرش بگیرد به شکرانه سال ها زحمت خالصانه ای که آن ها برای او کشیده اند.حوالی عصر بود که به خانه رسید. پدرش روی تخت کنار باغچه در حیاط نشسته بود و مادرش همزمان با ورود او سینی چای به دست از اتاق بیرون آمد. سلام بلندی به هم کردند و کنار پدر و مادر روی تخت نشست.پدرش از وضعیت کاری اش پرسید و مادرش هم نگران غذای اداره بود که آیا به او می سازد یا نه. در حالی که چای می نوشید احساس رضایتش را از کار می گفت و اتفاقات جالبی که در برخورد با مشتریان برایش رخ داده بود، توضیح می داد.در حالی که مادرش داشت به گل های داخل باغچه نگاه می کرد، روسری را که کاغذ پیچ کرده بود جلوی روی او گذاشت. مادرش شگفت زده شد.پرسید: این به چه مناسبت است؟
پاسخ داد: امروز اولین حقوق ماهیانه ام را گرفتم. گفتم اولین چیزی که می خرم باید هدیه ای برای شما باشد به خاطر همه زحمت هایی که برایم کشیده ای.مادرش اشک در چشمانش حلقه زد. انگار همه زحمت هایی که در این سال ها برای او کشیده بود در یک لحظه از مقابل چشمش گذشت و این هدیه برایش مانند پاداشی بود که بعد از بیست و چند سال زحمت بی دریغ به او داده بودند. کادو را باز کرد و روسری را بالای سرش انداخت. واقعا به او می آمد.
پدرش بعد از این که روی او را بوسید به او گفت: پسرم امیدوارم که خداوند برکت را در زندگی ات قرار دهد. کاری که امروز کردی کار شایسته ای بود. کاری اخلاقی و بسیار پسندیده اما یادت باشد تو امروز کار واجبی هم داری که باید انجام بدهی. کاری که همه برکت و حلال و حرامی پول هایت در آینده به آن وابسته است.
پسر با تعجب پرسید: امروز چه کار مهم دیگری باید انجام دهم؟پدر گفت: یادت باشه امروز اولین روزی است که از دسترنج خودت داری پول به دست می آوری، پس امروز می شود شروع درآمد دار شدن تو و آغاز سال خمسی. از امروز باید حساب دخل و خرجت را داشته باشی. باید بدانی چه پولی را در کجا هزینه می کنی. باید احکام خمسی ات را یاد بگیری و سال آینده در همچین روزی خمست را حساب کنی. چرا که حدیثی از امام رضا علیه السلام است که می فرمایند: پرداخت خمس کلید جلب روزی و وسیله آمرزش گناهان است[1].
نکند یادت برود خمست را حساب کنی که آن وقت دیگر در استجابت دعا بر رویت بسته و مالت مخلوط به حرام می شود.
پسر اندکی به فکر فرو رفت و بعد آن روز را به خاطرش سپرد. روزی که خدا او را شایسته کرده است به یاری دین خودش.
روایت دوم:
بازار این روز ها آنقدر کشش نداشت که مردم به راحتی بتوانند نقدی خرید کنند. کارش خرید و فروش تلفن همراه و لوازم جانبی اش بود. تصمیم گرفته بود هم برای رونق بازار خودش و هم رفع نیاز مردم فروش اقساطی راه بیندازد. خود به خود بعد از چند سال همه اجناسی را که داخل مغازه اش بود، چکی می خرید و چکی نیز می فروخت.به لطف خدا کار و بارش بهتر شده بود و توانسته بود مقداری کارش را گسترش بدهد. بدهی های معوقه اش را داده بود به فکر راه اندازی شعبه ای جدید بود.سال خمسی اش را گذاشته بود بیست و سوم ماه رمضان. می دانست دیگر شب های قدر سرش گرم کار های روزمره نیست و همان وقت که می خواهد به اعمالش فکر و رسیدگی کند می تواند به فکر محاسبه خمسش هم باشد.سال قبل هنوز در کارش تغییر ایجاد نکرده بود. اقساط وام ها هم مانده بود. مقداری هم در بازار بدهکار بود. وقتی برای محاسبه خمس به دفتر مرجع تقلیدش رفت، نماینده مرجع تقلید به او گفته بود بدهی هایت از دارایی ات زیاد تر است. لذا امسال خمس به شما تعلق نمی گیرد. امید است که خدا به خاطر همین نیت خیر شما گره از کارهایت باز کند.امسال هم تصمیم گرفت حساب و کتاب هایش را انجام دهد اما امسال کمی سخت شده بود. چون اجناس را به صورت چکی می خرید و به صورت نسیه چند ماهه می فروخت، هم مقدار زیادی طلبکار بود هم مقدار زیادتری بدهکار. اجناس داخل مغازه را هم که حساب کرد دید برای آن ها خیلی بدهکار است و همه به فروش نرفته اند که بتواند تسویه کند. حساب و کتاب ها او را بدهکار عمده فروش ها نشان می داد. با خودش فکر کرد شاید امسال هم خمس به او تعلق نمی گیرد.
صبح روز بیست و سوم به دفتر مرجع تقلیدش رفت. نماینده ایشان در دفتر نشسته بود. دفترچه خمسی اش را برد تا ایشان برایش حساب و کتاب کند. دفترچه چک هایش را هم نشان داد. به او گفت که چک هایی که در بازار به عمده فروش ها داده ام خیلی بیشتر از مقدار جنسی است که فروخته ام.نماینده آقا پرسید: بدهی های قبلی ات چطور؟ توانستی آن ها راتسویه کنی؟گفت: بله، الحمدلله امسال بازار هم نسبت به سال قبل خیلی بهتر شده. توانستم همه بدهی وام هایم را بدهم و حتی به فکر گسترش هستم اما نمی دانم چرا محاسبات چک هایم من را مقروض نشان می دهد.نماینده آقا گفت: ببین در این طور موارد که خرید و فروش ما نسیه است باید طور دیگری حساب کنی. باید آن مقدار واقعی که می دانی مال خودت است و اصلا همان باعث پیشرفت تو شده و به امید همان می خواهی ادامه بدهی و کارت را گسترش بدهی محاسبه کنی. بالاخره تو می دانی که اگر امروز از این کار بخواهی بیرون بیایی چه چیز هایی مال خودت است و چقدر سرمایه داری.هر مغازه داری این را می داند. اگر این سرمایه از آنچه سال گذشته داشتی و خمسش را دادی بیشتر است، باید یک پنجم مقدار اضافه را بدهی. اگر هم کمتر یا مساوی است که خمس ندارد.مرد اندکی فکر کرد و گفت: می دانم که در سال گذشته سود کرده ام و می دانم که همان محاسبه خمس سال گذشته و دعای شما باعث رونق امسال کارم شده اما نمی دانستم که اینطور باید محاسبه کنم. خدا شما را خیر دهد. امروز حتما محاسبه می کنم و دوباره بر می گردم.نماینده آقا گفت: خدا خیرش را در انجام واجبات و ترک محرمات قرارداده. ان شاءا... همه ما مشمول رحمت الهی شویم.
روایت سوم:
این سومین پروژه ساختمانی است که در این چند سال به عنوان پیمانکار قرارداد بسته است. حسن انجام کار و رزومه خوب بهترین پشتوانه او در این مدت برای دریافت این قرارداد بود.سهام های خریداری شده اش هم در این چند سال غیر از یکی که شرکت عاملش ورشکست شده بود، جواب خوبی داده بود و حتی زیان آن یک شرکت ورشکست شده را هم داده بود.نظریه اقتصادی اش این بود که در این دوره زمانه نمی شود با یک کار درآمد خوبی به دست آورد.انسان باید به دنبال فرصت های اقتصادی بگردد و هر کدام را می تواند وارد شود. تا امروز از این ایده و نظر ضرری هم ندیده بود. ظاهرا خیلی از فرصت ها در زمینه های مختلف او را به سود رسانده بود اما تا به حال فراموش کرده بود که باید خمسش را حساب کند.یک روز وقتی برای مجلس ترحیم پدر یکی از دوستانش به مسجد رفته بود. روحانی سخنران مجلس ختم در صحبت هایش گفت: تا فرصت دارید به محاسبه اعمال و اموالتان برسید. نکند که مرگ فرصت را از شما بگیرد که دیگر فرصتی برای محاسبه نخواهد بود. در روایت است که داریم «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» حساب کنید قبل از آن که مورد محاسبه قرار بگیرید.
این صحبت ها تاثیر زیادی را آن روز بر روی او گذاشت. یادش آمد که این چند سال اینقدر درگیر کار های مختلف شده که حتی گاهی نماز هایش به آخر وقت می افتاده. از خمس هم سال هاست که فراموش کرده.احساس ضرر و خسران زیادی می کرد. منتظر شد تا سخنرانی تمام شود. بعد از ختم مراسم به سراغ روحانی رفت. به او گفت من سال هاست که در بازار کار می کنم اما تا به حال خمسم را حساب نکرده ام. چند باری به ذهنم زده که بیایم و حساب کنم اما درگیری شغلی باز مرا ازاین مهم غافل کرده. حالا باید چه کار کنم؟
روحانی گفت: اصل خمس این است که اضافه درآمدی که در هر سال پس از خرج های مورد نیاز آن سال برای شما می ماند، محاسبه کنید و یک پنجم آن را به عنوان خمس به مرجع تقلیدتان بدهید اما شرایط شما مقداری فرق می کند. چون شما در این سال ها این پول را حساب نکرده اید و مقدار خمسی که باید پرداخت می کردید با پول های خودتان مخلوط شده و دوباره معامله های فراوان کرده اید و سود های جدید به دست آورده اید، در این صورت شما باید کل دارایی تان را محاسبه کنید و مشخص کنید که هر کدام از این دارایی ها از چه راهی به دست آمده اند. چرا که بعضی از اموال مانند ارث و دیه و مهریه خمس ندارند. سپس به دفتر مرجع تقلیدتان مراجعه کنید و با خود او یا وکیل و نماینده او مصالحه کنید. او حتما شما را راهنمایی می کند.
مرد از این که این همه سال امر به این مهمی را فراموش کرده بود سخت ناراحت بود. می دانست که معلوم نیست تا چه زمانی زنده است و خدا نیاورد برای او آن روزی را که با مالی مخلوط به حرام از این دنیای فانی رخت بربندد.
[1] وسائل الشیعه، ابواب الانفال، باب 3، ح 2.

نویسنده : الیاس علیزاده / روزنامه خراسان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی